جامعه سینما :عباس نصراللهی/ سینان، شخصیت اصلی فیلم درخت گلابی وحشی در سکانس پایانی فیلم و هنگامی که از خدمت بازگشته، در پاسخ سوال پدرش که میپرسد اکنون چه میخواهد بکند، میگوید: «یا همینجا میمونم و وقتمو تلف میکنم یا برای معلمی میرم به شرق و اونطوری وقتمو تلف میکنم».
مردی در میان برف از نقطهای دور نسبت به قاب ثابت دوربین فیلم «درباره علف های خشک» نوری بیلگه جیلان به سمت دوربین میآید تا به وضوح چهرهاش را ببینیم و ما به ناگاه پرت میشویم به داخل نخستین پلان فیلم دوردست و دیری نمیپاید که متوجه میشویم این مرد، معلمی است در یکی از مناطق محروم و کردنشین ترکیه، یعنی همان جایی که قرار بوده سینان درخت گلابی وحشی، به عنوان معلم به آنجا برود.
«درباره علفهای خشک»، با چنین تمهید بصری و داستانیای، از همان ابتدا قراردادی ما میبندد و وارد مسیر سه ساعته پیرنگ میشود. آخرین فیلم نوری بیلگه جیلان، نه ادامه منطقی فیلمهای پیشین او که بازگشت کوبندهاش به آن فیلمهاست. جایی که او در همه این سالها تلاش کرده تا مفاهیم انسانی و وجودی را به چالش بکشاند و شخصیتهایش را از دل شبنشینیهای همراه با مستی، سرگشتگی محض و حتی از دل ادبیات و قصهها به ما بشناساند و حالا که ما دیگر نمیتوانیم هیچکدام از آن شخصیتها را فراموش کنیم، در فیلم آخر آشناییزدایی از همه آنها و همه مفاهیم بیانشده، انجام گرفته است.
به راستی پس از تماشای این شاهکار سه ساعته، چگونه میتوانیم آن را برای دیگران تعریف کنیم و یا بگوییم که این آدمها چه هدفی در درون دایجسیس فیلم داشتهاند؟ اتفاقا جیلان با تسلط مثالزدنیاش روی این شخصیتها و همان دایجسیس (که بخش بزرگی از این تسلط، مربوط به آشنایی کامل او به فرهنگ مناطق دورافتاده کشورش میشود) موفق شده که تماموقت مابهازاهای بیرونی به موقعیتها بدهد و با استفاده از مفهوم زمان واقعی در پیرنگ فیلم (اصلا یکی از دلایل طولانی بودن زمان فیلم همین است) ما را نیز تبدیل به بخشی از این جهان تهی از معانی بکند.
همین میشود که قراردادهای عجیب بصری او با ما، منطقی به نظر میرسند و مثلا خروج صمد از صحنه فیلم به پشت صحنه آن، ما را بیشتر با این قراردادها و منطقها آشنا میکند و همه اینها ما و البته شخصیتها را آماده میکنند تا به پایانبندی درخشان فیلم برسیم و در آنجا فکر کنیم که کدام فیلمساز، اینگونه به نقد خود در ساختههای پیشین، همزمان با نقد جهان اطرافش برخواسته و چگونه توانسته آن همه معانی تعریف شده و پر و پیمان در آثار قبلی را، اینگونه تهی جلوه دهد.
حتما نوری بیلگه جیلان پاسخ سوال ماست و حالا ما ماندهایم و تمامی چیزهایی که دیدهایم و ناچار به آن بودیم که از فیلم اولش را در ذهنمان مرور کنیم و لحظات مختلفی از آنها را به یاد بیاوریم تا به پایان درباره علفهای خشک برسیم. جایی که ما هم همانند جیلان و آدمهایاش تهی از معنا شدهایم و در این جهان سرگردانیم.