مختص جامعه سینما: عابدین پاپی| داریوش مهرجویی ازسکاندارانِ سینمای آوانگارد ایران محسوب میشد و رویکردِ آن به جامعه رویکردی اومانیست و مهرجویانه بود. هنرمندی که نه در زمان زیست میکرد و نه درمکان و البته بازمان هم نبود بلکه شخصیّتی فرازمان داشت و اعتقاد آن براین مهم پایدار بود که بایستی زمان و مکان را درصحنهها و نوع ساختارهای زندگی تغییر داد و یا به کلی برداشت. شخصیّتی فرامتن داشت که خواننده و بیننده به سهولت میتوانست تجارب فردی و اجتماعی و حتا زیستهی تجربی خود را درآثار و فیلمهای این هنرمند مشاهده و دریافت نماید. مهرجویی مهربانی بود که به مانند مهر جویای نور و آرامش برای جامعه بود و به مانند مهر(خورشید) بی منت برتارک و جبین زمین میتابید.
علاوه برفعالیت های سینمایی به نگاشتن رُمان و ترجمه نیز علاقه و عُلقه ی وافری داشت و اگر چه درابتدا دوستار و خواهانِ موسیقی بود ولی به دلیلِ چندگانگی شخصیّت آن و چندصدایی که دربطن و متن ِشخصیّت وی نهفته بود به دنیای سینما راه پیدا کرد . فلسفه بلد بود و علاوه برفلسفه ی نقلی و نقلِ فلسفه به فلسفهی تحلیلی و تحلیلِ فلسفه نیز تسلط داشتند و رویکردِ آن به جامعه و فیلمهایی که ساختهاند خالی از کاربستهای روان شناختی و جامعه شناختی نیست . اهل تمیز، تشخیص و تحلیل موضوعات فردی و اصلی درجامعه و طبیعت بودند و کاملاً نسبتِ به جامعهی پیرامون مدیون و دغدغه داشتند و دروجود و جودش نوعی مهرخورشید تابان و نمایان بود که این مهر میخواست مهربانیها را جویا باشد. در مهر پائیز ِدل انگیز چشم از جهان فرو بست اما قلم و نگاه آن مثل مهر خورشید برتارکِ دنیای سینما و هنر و جامعه رخشان و درخشان است.
دیگر نکتهی مهم فرآیند و نوعِ الگواره و طرح وارهای است که درفیلم های مهرجویی پیداست چرا که درفیلم های مهرجویی شما با آفریدن چند شخصیّت مواجه میشوید که چنین سبکی را درسایر فیلمها و فیلم سازان کمترمشاهده میکنید. رویکردش به مسائل اجتماعی و نقشهای جامعه ، رویکردی پلی فونی (چندصدایی) بود و کمتر به تک صدایی درهنر اعتقاد داشت و تقربیاً میتوان گفت انسان و «دیگرانسانی» و از همه مهمتر دیگری یا دیگران و اشیاء و موجوداتِ طبیعی درمتنِ فیلمها و متونِ سینمایی آن جایگاه خاصی دارند.
مهرجویی با فیلم الماس ۳۳(۱۳۴۶)کارهنری خود را دردنیای سینما آغاز نمودند اما دراین اثر هنری توفیقِ چندانی رابه دست نیاوردند و میتوان گفت مهمترین دستاورد و فکرآورد مهرجویی قبل از انقلاب و حتا بعد ازانقلاب با توجه به فضای حاکم برجامعه آن زمان فیلم «گاو» (۱۳۴۸) بود که نگاهها را به خود جلب نمود و این فیلم موج نو و تازهای را درسینمای ایران به راه انداخت. فیلم گاو درواقع نوعی الیناسیون (ازخود بیگانگی) است. این مفهوم فرآرونده را برای نخستین بار هگل فیلسوف ایده آلیسم مطرح نمودند.
درگمانه های هگل، ازخود بیگانگی بدین معناست که شما به این واقعیّت یا حقیقت واقف باشید که اساساً چیزی جز ذهن وجود ندارد و هرمرحله ای از تاریخ که به این واقعیّت آگاهی نداشته باشد درواقع درحالتی از «ازخود بیگانگی » به سر میبرد. ازخود بیگانگی میتواند فردی یا اجتماعی باشد . درحالتِ فردی آن شما با خودتان اغیار و مهجور میشوید و درحالت اجتماعی آن با جامعهی پیرامون که ممکن است این جامعه ویژگیهای مشترکی هم با شما داشته باشد بیگانه میشوید. بنابراین این الینه گی درآن زمان دربطن و متنِ جامعه نمایان و مبرهن بود ضمن این که قدرت جامعه پذیری و حتا تعمیم پذیری آن درجوامع آینده نیز بسیار بالاست. فیلمی که مرز نمیشناسد و میخواهد واقعیّات جامعه را بازگو نماید . فیلم گاو بازگوکنندهی جامعهای است که دچار دترمینیسم اجتماعی و سُنتی است و این جبراجتماعی خود عاملی است که نوعی ازهمین«ازخود بیگانگی » را به جای «یگانگی با خود» به وجود میآورد.
خلاصه داستان گاو بدین شرح است که :« مش حسن گاوی درطویله دارد که این گاو تمام امید و آرزوی آن است و از جهاتی هم از وجود این گاو برای امرارمعاش خانواده و زندگی بهره مند میشود و البته مردم روستا نیز از شیرگاوِ او بی بهره نیستند و این مسائل خود مهمترین عاملی شده تا که مش حسن دلبستگی و همبستگی و مهمتر علاقه و عُلقه ی وافری به گاو خود داشته باشد و درواقع عاشق پر و پا قرص گاوِ خویش است اما داستان با چرخشی نا به هنگام به سمت دیگری رفته و یک روز که مش حسن به شهر میرود گاوش به علت نامعین و نامشخصی میمیرد و مردم بدون اطلاع و اجازهی مش حسن و با توافقِ همسرش گاو او را درمنزلش دفن میکنند و با بازگشت مش حسن از شهر فکر میکند که گاوش از طویله گریخته است غافل از این که، گاومش حسن مرده است و این باور هرگز درذهن مش حسن باورمند نمیشود که گاوش مرده و همین علاقه و خودباوری و از خودبیگانگی مش حسن به گاوِ خویش خود سبب آن میشود تا که با مرگ گاوش حالش دگرگون شود و ازآن به بعد خودش را گاو میپندارد به طوری که تمامِ حرکات و رفتارگاو خویش را انجام میدهد و در ختام نیز پند و اندرز و نصیحت افراد مُعمّر روستا نیز کارساز و چاره ساز نمیشود.
هرکاری میکنند که مش حسن را از این حالت الینه گی بیرون آورند میسور واقع نمیشود و سرانجام تصمیم میگیرند که او را برای مداوا به شهر ببرند که مش حسن دربین راه از دست آنها میگریزد و فرجام با سقوط از درهای به زندگی خود خاتمه میدهد.» فیلم توجه به خودباوری و عدم خودباوری آدمها دارد که این خودباوری میتواند به نوعی خودبودگی هم دست یابد به شرطی که شرایط زندگی برای فرد فراهم شود نه این که درگرداب مخوف فقر دست و پابزند و مفری برای نجات هم نباشد و تنها فکر کند که شیر یا گوشت گاو بر زندگی وی تأثیر اساسی دارد و بدون گاو خویش خودش را هیچ انگار تلقی نماید که این روند خود میتواند مرتبط به جامعهای باشد که به آگاهی و خودآگاهی دست نیافتهاند و این مهم میتواند ریشه درفقر داشته باشد.از طرفی دیگر، وقتی خودِ شما را و یا عشقِ شما را از شما سلب میکنند درواقع دچار نوعی بیگانه شدن با خویش میشوید و دیگر هیچ راهی برای حل مشکل پیدا نمیشود. انسان دو نوع خود دارد . یکی خودِ کاذب است و دو دیگر، خودِ واقعی است.
خودکاذب انسان نوعی خودِ دروغین و بی ثمر است اما خود ِواقعیاش کاملاً همان خودآگاهی اوست که درطی سالها به دست آورده است بنابراین اگر خودواقعی آدمها را (حالاهرنوع خودِ واقعی که شما تصورمی کنید) را از آدمها بگیریم درواقع جان آنها را گرفتهایم و فیلم گاو میخواهد چنین داستانی رادراشکال و ابعاد مختلف به تصویر بکشد. نکتهی دیگر گرفتن علاقه و عشق از فرد است که این علاقه یک روزه به دست نیامده است بلکه سیر و فرگشتِ قابلِ ملاحظهای را داشته تا به این حالت و جایگاه رسیده است بنابراین بدون آگاهی و یا از روی جبر و حتا اختیار نباید علاقه و عشق دیگران را حتا اگر این علاقه و عشق روتین و کاذب هم باشد را ازآن ها سلب کرد. فقر مهمترین مسئلهای است که آدمها را تضعیف میکند و اگر موردی پیدا شود که فقر شما را به مانند گاو مش حسن تسکین دهد درواقع همان موردبه خود واقعی شما تبدیل میشود و شما پایبند به همان نیروی محرک و تسکین دهنده هستیدلذا مرگ این محرک تسکین دهنده منجرِ به مرگ خودتان میشود.
این فیلم که برپایه ی قصهی گاو است از کتابِ عزادارانِ بَیَل نوشتهی غلامحسین ساعدی دوست ِخودِ داریوش مهرجویی ساخته و پرداخته شده است. عزاداران بَیَل مجموعه هشت داستان پیوسته است که درون مایهی این داستانها دربارهی فلاکتهای مداوم مردمان روستایی به نام ِبَیَل است و درفیلم گاو نیز شما روستایی را ملاحظه میکنید که فقر فرهنگی و اقتصادی دارد و تنها ناجی آنها گاو مش حسن است که باید به امرار معاش آنها کمک کند. فیلم از جامعهای صحبت میکند که تحتِ تأثیر جبر سُنتی است و هرگز به آن خودباوری نرسیده است که راههای دیگری هم برای تغییر و امرار معاش زندگی و زیستن وجود دارد.
جامعهای کاملاً هم رنگ و هم سنگ با آداب و رسوم ِمشترک و دردمشترک که به جای روشی پراگما شیوهای دُگما یا دُگماتیسم را برای آنها تعیین و تجویز کردهاند. نویسنده فیلم گاو درجهاتی از نقاب مرگ سرخ اثر ادگارآلن پو نیز الهام و بهره مند شده چرا که آلن پو از بنیانگذارانِ داستان کوتاه با سبکی فرآروند و البته مبدع داستانهای کارآگاهی است و یکی ازپایه ریزان ژانر علمی _تخیلی و جنبش رمانتیک آمریکا درجهان شناخته میشود. از دیگر فیلمهای مهرجویی که با ترتیب زمانی همراه است میتوان با توجه به تشریح درون مایه و تلخیص وار آنها به شرح ذیل اشاره داشت:
۱-دایرهی مینا- فیلمی از مهرجویی و اولین فیلم رنگی اوست که محصول سالِ ۱۳۵۳ میباشد. فیلمی که به مدت چند سال توقیف شد و نتوانست به دایرهی اکران و نمایش راه یابد و درابتدای سال ۱۳۵۷ مجوز و اکران گرفت. فیلم حکایت ازآن دارد که پسر جوانی با خانوادهاش درمحله های فقیرنشین و حاشیه نشین شهر تهران سکنی گزیدهاند و پدری بیمار دارد که او را برای معالجه و مداوا به بیمارستان بزرگی میبرد ولی بدلیل فقر و تنگ دستی نمیتواند پدرش را بستری کند و درپیاده روها و کنار نردههای بیمارستان چند روزی را میگذراند تا این که با شخصی به نام سامری آشنا میشود که درعوض خون ، مقداری پول از او دریافت میکند تا که پدرش را مداوا کند و گرفتن این پول همانا و ورود پسر جوان به دایره و چرخهی سیاهی از زندگی همانا که درسیر زندگی پسر جوان تأثیر مخربی میگذارد.
۲- پُستچی- فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مهرجویی است که این فیلم را مهرجویی با اقتباس و براساسِ نمایش نامهی ویتسک نوشتهی گئورگ بوخنر درسالِ ۱۳۵۱ ساخته است. داستانِ فیلم ازاین قرار است:« تقی پُستچی درخانه ی اربابیش با همسرش زندگی میکند اما شخصیّتی نامتعادل و عصبی و دو قطبی دارد و ازآن طرف دکتر معالجی دارد که دامپزشک است که مدام او را با داروهای گیاهی مداوا میکند و فیلم با برگشت فردی به نامِ مهندس از فرنگ که برادرزادهی ارباب است آغاز میشود و این آغاز خود نمادی از ماجراهاست که من بعد در فیلم اتفاق می افتد و ما شاهد خیانت و جنایتهایی درفیلم نیز هستیم.
۳- مدرسهای که میرفتیم- کاری از داریوش مهرجویی با نویسندگی فریدون دوستدار است که درسال ۱۳۵۹ ساخته شده است. داستان فیلم از این قرار است:«گروهی از دانش آموزان یک مدرسه تصمیم به اجرای نمایشی میگیرند که این کارنمایشی با مخالفت معاون مدرسه مواجه میشود و دانش آموزان از جانب معاون مدرسه مورد تنبیه قرار میگیرند. سپس دانش آموزان با درست کردن یک روزنامهی دیواری انتقاد و اعتراض خود را نسبتِ به مخالفت معاون مدرسه و شرایطِ حاکم درمدرسه اعلام میدارند و این حرکت خود باعث میشود تا که ناظم مدرسه بچههای مدرسه را باز تنبیه کند و روزنامه دیواری آنها را پاره میکند و جلوی نمایش و تئاتر مدرسهای بچهها را هم می گیرداما با کمک یکی از معلمان و کتابدارمدرسه که دلشان از ناظم مدرسه پُر است دوباره روزنامهی دیواری را به جای اولش برمیگردانند.
۴- اجاره نشین ها- فیلمی از داریوش مهرجویی درسال ۱۳۶۵است. فیلمی که از نامش پیداست چه هدف و جامعه هدفی را دنبال میکند به طوری که داستان فیلم از این قرار است که یک ساختمان آپارتمانی که وارث آن معلوم نیست چه کسی است زیر نظر مباشر مالک متوفای خانه که خودش نیز ساکن آپارتمان است، اداره میشود. مباشر نیت برآن دارد تا که با کمک دلال بنگاه معاملات املاک خانه را تصاحب و بفروشد و به همین خاطر از تعمیرات اساسی ساختمان همیشه سرپیچی و سرباز میدارد و از طرفی مستأجران نیز به چگونگی ماجرا و کم و کیف آن پی میبرند و برای چاره جویی با بنگاه رقیب که درهمان منطقه است، تماس میگیرند و متوجه میشوند که حکم تخلیهای که دریافت کردهاند به علت مجهول الوارث بودن ملک فاقد اعتبار است و این داستان به همین منوال رو به جلو درحرکت و تکاپوست. داستان فیلم اشاره به جامعهی مستأجر و فراز و فرودهای این قشر دارد که درحق آنها به هر طریقی اجحاف هم میشود.
۵- شیرک- کاری به کارگردانی و با نویسندگی داریوش مهرجویی است که درسال ۱۳۶۶ ساخته شده است. شیرک درروستایی زندگی میکند که محل هجوم گُرازهاست و پدر شیرک گویا به دست همین گُرازها کُشته شده است از طرفی حاج خالو دشتبانِ روستاست که به دلیل کهولت سن و کم سو بودن چشم قادر به انجام امورات خود نیست و شیرک نیز برای کمک به او سعی میکند سگی را با مقداری خرما از کولیها تاخت بزند و به اتفاق دوستش کرمک سگ را رام میکند درآن شبی که شیرک و سگِ شکاریاش به کمک خالو میروند گُرازها به جالیز هجوم میآورند و شیرک به اتفاق خالو و سگ اش به جان گُرازها می افتند و آنها را تار و مار میکنند. فیلمی که به نوعی ناتورالیسم معنایی است و به روابط انسان دو پا با چارپایان در انحای مختلفی میپردازد و درجوانبی نگاهی به جامعه شناسی حیوانی هم دارد. فیلمی که نگاه به دموکراسی درزندگی فی مابین موجودات فارغ از نوع و مالکیت رادرزوایایی بازگو میکند.
۶- هامون – فیلمی بلند از داریوش مهرجویی که درسالِ ۱۳۶۸ساخته شده است. داستان فیلم از این قرا است:« حمید هامون (خسرو شکیبایی) کسی است که مدام با همسرش مهشید کشمکش و درگیری دارد و پیوسته زندگی کابوس گون و چالش برانگیز خود را درذهن تداعی میکند از طرفی فردی تحصیلکرده و فرهنگی به نظر میآید و گویا مشغول نوشتن رسالهای با مضمون عشق و ایمان است و به همین خاطرمدام درپی پیدایی دوست قدیمیاش علی عابدینی است . حمید هامون خانه و کاشانهی خود را ترک میکند و دست به کارهای دیوانه واری می زند و با حالتی روان پریشانه خود را به امواج زندگی و تلاطم دریا میسپارد. فیلمی است که فی مابین دنیا طلبی و آرمان گرایی درپارفت(رفت و آمد) است . حمید هامون فردی دنیا طلب و بلاتکلیف و سرگردان است که خودش هم نمیداند از خودش و جامعه چه ها میخواهد و از طرفی علی عابدینی فردی آرمان گراست که به دنبال آرمانهای خودش میباشد و درواقع تکلیف اش با خودش روشن است و دنیا را فدای اعتقادات و عقایدش میکند. این فیلم نمادی از دنیاگرایی و آرمان پرستی است که درجامعه ی امروز این دو با هم کشمکش و چالش دارند. فیلمی فی مابین واقع گرایی و فراواقع گرایی که درجهاتی هم به پارامترها و مؤلفههای داستان بوفِ کور شباهت و نزدیک است.
۷- بانو – کاری به نویسندگی و کارگردانی مهرجویی است که درسال ۱۳۷۰ ساخته شده است. داستانی به شرح این مضامین:« مریم همسر محمود است که درسیر زندگی مشترک درمییابد که محمود زنِ دیگری را که مطلقه است را میخواهد اختیار کند و به همین سبب قصد ترک و جدایی با او را دارد. بانو پس از تنها شدن به دنبالِ تسکینی برای درمان دردِ خویش است و چارهای ندارد جز این که با کرمعلی باغبان همسایه و همسر بیمارش آشنا میشود و آنها را به خانه دعوت میکند. دعوت میهمانان به خانه خود عاملی است که موضوعات فرعی و حاشیههای دیگری را برای بانو به وجود میآورد و این روند از زندگی و اتفاقاتی که دراین فرآیند از آشنایی با کرمعلی رخ میدهد درواقع بانو با نابسامانی روحی و روان گسیختگی و از هم پاشیدگی رفتاری مواجه میشود و لاجرم به دنبال تصمیم جدیدی درجهت ِتغییر سبک زندگی و احوالات خویش است و این جدایی مریم و محمود خود باعث میشود تا که بانو تجارب جدیدی را از حیثِ روحی و رفتاری کسب نماید و درانتها نیز با این که همسرش از کاری که کرده پشیمان میشود و به سوی آن سوق مییابد تا که با او آشتی کند اما بانو محمود را برای همیشه ترک میکند . فیلمی که میخواهد نقش حوادث درزندگی و نقش زندگی درحوادث را به دایرهی نمایش بیاورد.
۸- سارا- فیلمی از داریوش مهرجویی با کارگردانی خویش است که درسال ۱۳۷۱ ساخته شده است. داستان فیلم از نمایش نامهی خانهی عروسک اثر هنریک ایبسن اقتباس شده است. داستان به شرح این مضامین است:« حسام شوهر سارا برای مداوای بیماریش مجبور میشود به خارج از کشور سفرنماید و سارا به هرطریقی مخارج سفر او را مهیا و تأمین میکندولی این چنین وانمود میکند که این پول از محلِ ارثیهی پدربه او رسیده است . وقتی حسام بهبودی پیدا میکند و به خانه برمیگردد سارا با چشم پوشی از شوهرش حسام سعی میکند با کارسخت و خیاطی، بدهی بیماری حسام را پرداخت نماید از طرفی داستان وقتی جلوتر میآید مشکلتر به نظر میرسد چرا که گشتاسب همان کسی است که دربانک کارمیکند و برای بهبود حسام به سارا کمک مالی کرده و از طرفی متهم به جعل اسناد هم دربانک شده است و دراین جاست که به دنبالِ جبران ازسوی مریم است چرا که حسام رئیس بانک شده و میخواهد که از طریق سارا مشکل خود را دربانک توسط حسام حل نماید. فیلم به دنبال نوعی فرهنگ ایثار و ازخود گذشتگی است که قبلاً درجامعه وجود داشت و البته چشم داشتهایی که مردم از یکدیگر به دلیل فرهنگ دورهمی از هم طلب میکردند. فیلمی که درواقع نمادی از باورداشت ها و کاشت های یک فرآیند از زندگی مردم ایران را به تصویر میکشد.
۹- پری – فیلم بلندی به مانند هامون به کارگردانی مهرجویی است که درسالِ ۱۳۷۳ ساخته شده است. این فیلم از پارادایم فکری جروم دیوید سالینجر بهره مند شده به طوری که اقتباسی از:« فرانی و زویی» و داستان کوتاهِ :«یک روزِ خوب برای موزماهی» است. داستان از آنجا آغاز میشود که پری دختری جوان است که دررشته ی ادبیات فارغ التحصیل شده و با خواندن کتابی که مرتبطِ با سلوک عارفی گمنامی درقرن پنجم میباشد دچار تحول فکری میشود . این کتاب به برادربزرگ ترش به نامِ اسد تعلق دارد که درحادثه ی آتش سوزی درکلبه ی خویش درگذشته است و ازطرفی پری برادردیگری هم دارد که درتلاش است تا که وی را از پریشانی نجات دهد . صورت و سیرت زندگی دو عامل مهماند که دراین فیلم جایگاه خاصی دارند و پری به دنبال همان اعتقاد و ایدئولوژی درونی و عمیق افراد است نه مسائل فرمیکال که هیچ گونه تفکری پیش رونده پشت آن نیست و آکنده از خرافات است. اگر چه پری برادر بزرگ اش را از دست داده اما بهترین دادهی او به خواهرش کتابی است که میتواند ابتدا خودش و بعد برادرش را از پریشانی و اختلالات خلقی نجات دهد.
۱۰- لیلا- فیلم بلندی است از داریوش مهرجویی که درسال ۱۳۷۵ ساخته شده است. این فیلم داستان عشق دو نفر به نام لیلا و رضا را بازگو میکند . داستان از این قرار است که این دو جوان دریک مراسم شُله زرد پزان همدیگر را ملاقات میکنند و چندی بعد این ملاقات منجرِ به ازدواج این دو میشود. مدتی از ازدواج این دو زوج میگذرد تا که خانوادهی سُنتی رضا و به ویژه مادرش از لیلا بچه میخواهدو او را تحت فشار قرار میدهد تا که به هر طریقی بچه دار شود اما با این که لیلا به دکتر مراجعه میکند و با درمانهای متعدد و آزمایشهای گوناگون به دنبال بچه دار شدن است ولی نتیجهای عاید کار نمیشود و رضا سعی میکند به هرطریقی لیلا را متقاعد کند تا که زنِ دیگری را اختیار کند و با رضایت لیلا رضا زن دومی به نام گیتی را میگیرد که از آن صاحب یک دختربچه میشود ولی این وصلت بدونِ اختیارو رضایت خانوادهی لیلا شکل میگیرد و همین مسائل خود عاملی میشوند تا که رضا هم لیلا را از دست میدهد و هم گیتی ازآن جدا میشود و حاصل این فرآیند تلخ از زندگی مشترک تنها دختر بچهای است که از گیتی به وی میرسد که این دختر بچه را هم رضا به مادرش میسپارد تا از آن صیانت و نگهداری کند. فیلم ازنوعی ترتیب بی زمانی برخوردار است و زمان در سرنوشت آدمها اگر چه نقش دارد اما مشخص نمیکند درچه زمانی این اتفاق می افتد و اصولاً نویسنده نگاهی به جامعهی سُنتی و مدرن هم دارد که با هم در یک قاب و قالب نمیگنجند و این فرآیند ناهمگون ممکن است پی آمدی تلخ را درزندگی ها رقم بزند.
۱۱- درخت گلابی- فیلمی بلند ازداریوش مهرجویی است که درسال ۱۳۷۶ ساخته شده است. درون مایهی فیلم از این قرار است:« محمود نویسندهای است که براساس کم کاری طولانی میخواهد که مابقی کتاب اش را درباغ پدرش دردماوند بنویسد و ترجیح میدهد به باغِ پدر برای نگاشتن کتاب برود. درباغ درخت گلابی قدیمی است که محمود ازآن خاطرات زیادی دارد چرا که این درخت قادر به میوه دادن نیست و باغبانان محمود را وادار میکنند تا که درمراسمی آئیینی و برای ترساندن درخت و به بارنشستنِ دوباره آن دراین مراسم شرکت کند و محمود نیز میپذیرد که این پذیرفتن خود موجب تداعی خاطرات جوانی محمود میشود زمانی که عاشق و دلدادهی دختر عمهاش بوده که چند سال هم ازخودش بزرگتر بوده است و همیشه برای آن شعر عاشقانه میسُروده و برای آن نمایش نامه اجرا میکرده است . این داستان تا بدآنجا پیش میرود که محمود وارد جریانات سیاسی شده و به زندان می افتد و درختام فوت میکند و دختر عمهاش نیز بعداً خبر فوت او را دریافت میکند. درخت گلابی مصداقی از بی حاصلی و نرسیدن عشق میتواندباشد که دربارهی این دو جوان صدق میکند و نویسنده داستانی را شرح میدهد که بخش عمدهای از آن دترمینیسم اجتماعی و حتا میتواند سُنتی باشد.
۱۲- میکس – فیلم بلندی است از داریوش مهرجویی که درسالِ ۱۳۷۸ساخته شده است. داستان از این قرار است که چند روزبیشتر به جشنواره نمانده و فیلمی که خسرو ساخته درمرحله ی صدا گذاری دچار مشکل شده از جانبی فرسودگی دستگاهها فنی و قطع و وصل مدام برق ، آماده نبودن موسیقی متن و خستگی عوامل فنی که شبانه روزی کارکردهاند نیز مزید برعلت شده به طوری که جملگی باعثِ ایجاد فضایی تنش برانگیز و عصبی کننده نیز گردیدهاند . از سویی دیگر، حضور فیلم درجشنواره حتمی است و تهیه کننده هم فشار زیادی به خسرو درجهتِ آماده شده فیلم وارد میکند درحالی که بخش عمدهای از فیلم هنوز آماده نشده و حتی صحنهای را که درمراحل آخر، فیلم برداری کردهاند از لابراتواربه دستشان نرسیده است و جریان میکس فیلم تا بدآنجا پیش میرود که اکران فیلم با مشکل مواجه میشود . نویسنده درفیلم میکس میخواهد مشکلات پیش روی کارگردان و فیلم ساز را دربطن جامعه نشان دهد که خودِ مهرجویی نیز بخشی از این روند از روندگی کار میتواند باشد.
۱۳- بمانی- فیلم بلندی است از مهرجویی که درسالِ ۱۳۷۶ ساخته شده است. این فیلم زندگی و شرح و حالِ چند دختر ایلامی به نامهای مدینه، نسیم و بمانی را بازگو میکند که سرنوشتی تلخ و تکان دهنده و غم انگیز برای هرکدام درسیر زندگی رقم میخورد. فیلم حالت و شمایلی گزارشی دارد و درآن تعداد زیادی نابازیگر و عمومِ مردم حضور و نقش دارند . بمانی نامی است که درجنوب غربی زاگرس متداول است و میتواند در دو معنای دور و نزدیک به کار رود . بازگو کردن بخشی از فرهنگ و مشکلاتِ مردم زاگرس و ایلام به ویژه جوانان درسیر زندگی از مهمترین کاربستهای معنایی فیلم میتواند باشد.
۱۴- مهمان مامان – فیلمی بلند با کارگردانی و نویسندگی داریوش مهرجویی است که درسال ۱۳۸۲ ساخته شده است. خلاصه داستان فیلم از این قرار است که برای خانوادهی میهمان تازه عروس و دامادی به صورت سرزده میآیند و چون وضعیت مالی خانواده مناسب نیست همسایگان دست به دست هم می دهندتا که آبروی خانواده را حفظ کنند. این فیلم میخواهد نوعی فرهنگ هم ذات پنداری و همدلی را دربین اقشار مختلف جامعهی ایران نمایان سازد. فیلمی است که از حیثِ فرآیند معنایی درجوانبی به فیلم اجاره نشین ها شباهت دارد.
۱۵- سنتوری – یکی از بهترین فیم های مهرجویی است که محصول سال ۱۳۸۵ است. داستان چنین آغاز میشود که علی سنتوری نوازندهای چیره دست و خوانندهای محبوب و مشهور درمیان جوانان و جامعه به شمارمی رود که ناگهان روی به انومی ها و فرودهای زندگی میآورد به طوری که افسار زندگی از دست آن خارج میشود و به سوی اعتیاد کشانده میشود. بهرام رادان و گلشیفته ی فراهانی دو بازیگر مهم و کارساز و بایستهی فیلم سنتوری به شمار میروند که درنقش محولهی خود به خوبی نقش آفرینی میکنند.
درفیلم سنتوری شما یک سیر تکاملی را از یک هنرمند مشاهده میکنید اما به دلایل مختلفی که ریشه دربافتِ جامعه دارد این هنرمند به مواد و اعتیاد روی میآرود و همه چیز را از دست میدهد. توجه به فرهنگِ اعتیاد به عنوان یک بدفرهنگی وانومی که به عنوان یک عرف ِفرهنگی درجامعه متداول است و عدمِ توجه لازم به هنرمند درجهتِ نیل ِبه خود پیدایی و خود باوری خویش با توجه به تزلزل و خدشههایی که درزندگی اش پیداست از عمده مواردی است که دراین فیلم دیده میشود. اگر چه پایان فیلم نشان از بیداری و کمک درجهت حیاتی مجدد است اما با تصاویری که از فیلم نمایان میشود خود بازگو کنندهی گروتسک ها و تریلر( هیجانها و احساسات) کاملاً مشهود و آزار دهنده است و تراژدی غمگنانهای را میتوان درسیر فیلم ملاحظه نمود.
۱۶- آسمان محبوب من – به کارگردانی داریوش مهرجویی و نویسندگی وحیده محمدی فر و خود ِمهرجویی است که محصولِ سالِ ۱۳۸۸ میباشد. تلخیصی از داستان فیلم از این قرار است :«دکتر جوانی که شایان نام دارد دراوجِ موفقیت و بایستگی درکار و اجتماع متوجه میشود که به تومورمغزی مبتلا گردیده است . بدین خاطر تصمیم مجدّانه به خودکشی میگیرد اما نقش حوادث درزندگی و جبر اجتماعی وی را به داخل روستایی دورافتاده پرت میکند و درآنجاست که فضای ذهنیاش و جهان بینیاش تغییر میکند چرا که با وقایع و رخدادهای غیر مترقبهای مواجه میشود و اتفاقاتی درزندگی اش رقم میخورد به طوری که حضور وی درروستا او را با داستانها و ماجراها و افرادی آشنا میکند که کاملاً فضای ذهنیاش را این اتفاقات تغییر میدهند و این عوامل خود باعث میشود تا که ایشان به آن روستا خدماتی را از خود ارائه دهد چرا که پزشک است و از تخصص خود به نفع روستا کمک میگیرند تا که مصدر و بستر خدماتی برای بهبود آن روستا باشد و تقریباً آغاز فیلم حالتی تراژدی و سیاه دارد اما بدنه و پایان فیلم نشان از امید و تولدی دیگر را رقم می زند و گرچه شایان درپایان آن روستا را ترک میکند اما نقش حوادث درزندگی آن خود داستان تودرتویی را درذهن اش تداعی میکند .
۱۷- طهران تهران – اثری دو اپیزودی دربارهی شهر تهران است که با نگاشتن واژه تهران دردو مدل دستوری متفاوت خود حاکی از آن را میرساند که نویسنده نگاهی مستقل را به تهران قدیم و جدید دارد و میخواهد که با نمایشهای کوتاه و مستقل به آن ارتباط معنایی و مضمونی فی مابین آنها هم که دارای عنوان واحدی هستند، دست یابد.این دو اپیزود را دو سینماگر از دو نسل مختلف به نامِ داریوش مهرجویی و مهدی کرم پور کارگردانی میکنند. فیلم محصول سالِ ۱۳۸۸ میباشد. مهرجویی دراین فیلم به عنوان «من ِراوی» تهران قدیم را درابعاد مختلف روایت میکند و بازیگرانی چون پانته آبهرام و قربان نجفی و مهتاج نجومی دراین فیلم حضوری چشم گیر دارند.
۱۸- نارنجی پوش- فیلمی است که درسال ۱۳۹۰ ساخته شده است که دراین فیلم حامد بهداد و لیلا حاتمی نقش آفرینی میکنند. این فیلم درحمایت از محیط زیست که دغدغهی خودِ مهرجویی درآن زمان است، ساخته شده است و چون درون مایهای انتقادی داشت هرگز نتوانست جایگاه واقعی خود را به دست آورد و با عدم اکران و نمایش درجهاتی مواجه گردید.
۱۹- لامینور- لامینور از اصطلاحات موسیقی و آلات موسیقی است و به معنی لا کوچک به انگلیسی (Aminor) با مخفف (Amd) یک گام مینوربرپایه ی نت لا است. درموسیقی گامهایی چون: گام نسبی یا دوماژور، گام موازی یا لاماژور، نمایان یا می مینور، زیر نمایان یا رمینور داریم و مترادف ندارد. فیلمی از مهرجویی است که بعد ازگذشت ۶ سال دوری از دنیای سینما فراهم و ساخته شد. لامینورنیز اگر چه کاری شایسته و بایسته بود و درواقع ترکیبی از تجارب و ذهنیت خود نویسنده و کارگردان را به تصویر میکشید و داستانی پیرامون موسیقی را پس از سنتوری میخواست به نمایش بگذارد ولی با عدم اکران مواجه شد و درسیر زمان با مشکلاتی مواجه گردید که اگر به وقت خودش به نمایش درمی آمد بی شک جایگاه خودش را به خوبی پیدا میکرد اگر چه اغلب کارهای مهرجویی مهربانانه و درخارج از کشور مورد استقبال قرار گرفتند و این خلاء معنایی درجهاتی پُر شد اما گلایههای مهرجویی و اعتراض و دلگیریهای آن هرگز درذهن مخاطبین به فراموشی نگرائید.
به هر روی ، در روان شناختی متنِ داریوش مهرجویی میتوان گفت زندگی هنری وی برخلاف زندگی اجتماعی آن آکنده از عشق و مهربانی بود و زندگی دیگران را نیز مشحون از مهربانی میدید و کاملاً دردنیای سینما شخصیّتی آوانگارد است که جوردیگری به سینما نگاه دارد و سبک هنریاش ریشه درجهان مدرن و البته به پارامترهای دنیای پست مدرن نیزنزدیک است. وی دانش آموختهی آمریکاست و با آموختههای اروپا و مکاتب هنری و ادبی آشنایی دارد و به همین خاطر نوع نگاه و ذهنِ آن به محیطِ پیرامون باز و جامع الاطراف است.
هنرمندی که درکانون خانواده به موسیقی گرایش پیدا میکند اما زیست اجتماعی وی دچار تغییر شده و مهاجرت به لس آنجلس را برای زیستن هنر و علم برمیگزیند. شخصیّتی چند لایه و پایه که میخواهد به سویهها و گویه های دیگری از سینمای ایران التفات داشته باشد. دوپارِگی فکر و اندیشه و فرهنگ و دوبارِگی زندگی و اجتماع دو عامل مهماند که شخصیّت فکری – هنری مهرجویی را تشکیل میدهند. سیر زندگی و سیر هنردر هیچ شرایطی مناسب و متناسب با هم درحرکت نیستند و چون انسان هنرمند درمعرض اتفاق قرار میگیرد لذا نقش حوادث درزندگی درنوعِ زندگیها مؤثر است.
مهرجویی با این که دغدغهی میهن را دارد و شخصیّتی میهن پرست و مهرطلب را ازاو میتوان سُراغ گرفت بنابراین گاهی به دوپارِگی فکر و اندیشه و فرهنگ میاندیشد و گاهی هم دوبارِگی زندگی و اجتماع دامنگیر آن میشوند. حسِ نوستالژی مهرجویی به وطن و تنها و آکادمیک بودن وی که با آرکائیک زندگیاش تناسبی ندارد از عمده مواردی است که درفیلم های این هنرمند و حتا درزندگی فردی و اجتماعیاش نمودی نمادین دارند.
مهرجویی دردنیای سینما هم درد را میفهمد و هم دردمندی را درک میکند و به همین خاطر است که واقع نگر و واقع بین است و به سهولت هرآنچه را که فهم و درک میکند میخواهد به دایرهی تصویر و تفسیر بیاورد و این مهم مرا به یاد این جمله میاندازد که: «هرچیز واقعی حقیقی است و هر چیز حقیقی هم واقعی است.» اما مهرجویی میخواهد پلی میان واقعیّت و حقیقت بزند که درجوامع واپس گرا و آرکائیک فکری چنان چیزی قابل هضم نیست بلکه قابلِ حذف است! بازگو کردن دغدغههای اجتماعی و مشکلات و معضلات جوامع جهان سوم همیشه درکارهای مهرجویی جایگاه خاصی دارند به گونهای که انومی ها و بحرانهای زندگی دو عنصر مهم درکارهای مهرجویی به شمار میروند که دراغلب فیلمهایش نمایان است.
مهرجویی درآثار خود همیشه به چندنکته درجامعه توجه دارد: یکی فقر و تهی دستی است و دوم بی عدالتی و خیانت است و سوم توجه مهرجویی به آگاهی و خودآگاهی درجهتِ مبارزه با بی شعوریهاست . مبارزه با بدفرهنگی ها و توجه به فرهنگ پیشرفته درجهتِ رشد و بالندگی زبان و فرهنگ جامعه از جمله دغدغههای مهرجویی درفیلم هاست به طوری که باز شما میتوانید درفیلم :«مدرسهای که میرفتیم» این مهم را ملاحظه نمایید. عدم توجه به فرهنگ جامعه و ایجاد نوعی جبراجتماعی ازمهم ترین مواردی است که درفیلمِ مدرسهای که میرفتیم » دیده میشود. دراغلب فیلمهای مهرجویی درواقع:«اومانیسم و پست اومانیسم» هجاهایی بلند دارند.
انسان گرایی یا انسان باوری به فرانسوی (Humanism)یکی از جهان بینیهای فلسفی و اخلاقی جهان است که برعاملیت و خلاقیّت انسانها و ارزش و سنجشهای آنها چه به صورت فردی و چه اجتماعی تأکید مؤکد دارد و عموماً اعتقاد براین تفکر دارد که بایستی به عقلانیّت و شواهدِ تجربه گرایی التفات داشت و از پذیرش و وینشِ خرافات و دگم اندیشی اجتناب و احتراز نمود. اومانیسم شالوه و پالودهی فرهنگ و فلسفه بعد از رنسانس درغرب است و توجه به معیارها و پارادایمهای انسانی، میزانِ کلیهی ارزشها و فضایل بوده و درحقیقت اصالت بشر مهمترین چیزی است که دراین نحلهی فکری دیده میشود و حق و حق گرایی از آنِ انسانِ مُفکر است.
انسان باوری درمقابل انسان ناباوری به وجود آمد به طوری که پایه گذارانِ اومانیسم درصدد بودند تا که روح آزادی و روانِ خودمختاری را که درقرون وسطی از دست داده بودند را از طریقِ ادبیات کلاسیک بازگو نمایند و این بازگویی درجهانِ مدرنیته و فرهنگ دورهی مدرنیسم شکل گرفت که به دنبالِ طرح و آلترناتیو و معناگرایی و زبان سازی بود و درمقابلِ اومانیسم یا انسان گرایی پست اومانیسم یا فرا انسان گرایی شکل و شمایل گرفت که این فرا انسان گرایی ریشه درجهانِ پست مدرن دارد.
پسا انسان گرایی به انگلیسی(post humanism) به معنی پس از انسان گرایی و مطالبات انسانی است و یا فراترازانسان هم ازآن یاد شده است. طبق نظریهی فرانچسکافراندو (Francesco prando) هنر پیشه ایتالیایی ، پس ازانسان گرایی یا فراتراز انسان گرایی حداقل شامل هفت تعریف میشود: یکی ضد انسان گرایی دوم: پسا انسان گرایی فرهنگی است سوم: پسا انسان گرایی فلسفی است چهارم: وضعیت پسا انسان گرایانه پنجم: ترابشریت است که یک ایدئولوژی و جنبش است که به دنبالِ توسعه و دسترسی به فناوری ست تا که مثلاً پیری را از بین برد و ششم : غلبه هوش مصنوعی است و هوش مصنوعی نیز دیدگاهی کیهان گرایانه است که نیک لند به دنبالِ ترویج آن و سقوطِ احتمالی تفکر انسان است و ۷- جنبش انقراض اختیاری انسان که به دنبال آیندهی پسا انسان است که دراین مورد این آینده بدون انسان خواهد بود.
بنابراین با توجه به سه جهان۱- سُنت و آرکائیک۲-مدرن و آکادمیک و ۳- پست مدرن و فرا آکادمیک درمییابیم که هرنوع اندیشه یا اثری چه هنری و سینمایی باشد و چه ادبی و نوشتاری و طنز و سایر نگاشتنها همه ریشه دریکی از این پارادایمهای فکری و علمی و عملی دارد و اصولاً آثارِ هنری و ادبی داریوش مهرجویی خالی از این دیدگاه نیست چرا که مهرجویی را باید به سه شق : مهرجویی جوان سال، مهرجویی میانسال و مهرجویی پیرسال تقسیم کردکه این هنرمند در هر دورهای شرایط و بافت و ساخت ِفکری و تجربهی زیستهی خود را داشته است ضمن این که مهرجویی قبل از انقلاب درهنر با مهرجویی بعد از انقلاب نیز باز درتفاوت عمده است و البته سوای از پایهی فکری آن که آبشخور آن به فراخورِ فلسفه و هنر است درکارهای این هنرمند شما جهان سُنت و جهان مدرن و اومانیسم را بیشتر تجربه میکنید و دلیل آن نیز میتواند همان زیست اجتماعی و زیست فکری هنرمند باشد که درسیر و فرگشت فکریاش اتفاق افتاده است.
هرهنرمندی تابعِ و فرزند تجارب خویش است و درواقع بخشی از تجاربِ زیستهی خودش را درقالب هنر نمایان میکند .از سویی این تجارب به دو دستهی فردی – شخصی و تجارب اجتماعی تقسیم میشوند. درفیلم های قبل از انقلاب مهرجویی، شما با درون مایههایی اجتماعی – انتقادی تصادم دارید و دراغلب فیلمهاشما بُعدی اجتماعی همراهِ با اعتراض و انتقاد را تجربه میکنید اگر چه شمههای فلسفی و معرفتی و وجود شناختانه هم کم و بیش به دیده میآید.
نامِ اغلب فیلمها اجتماعی است و یا مضمونی اجتماعی دارد و معنای اصلی و ضمنی خود تعیین کنندهی سیر و روندِگی فیلمها را نشان میدهد اما درکارهای بعد از انقلاب مهرجویی از آن حالتِ درساختگی هنرگامِ دربرساختگی مینهد و درواقع میخواهد ازآن زهدان جامعه و ساختگیها بیرون بیاید و به بیآیش های دیگری برسد که برآن ساخته بنا شدهاند و در این جاست که فیلمهای این هنرمند طعم و مزهای فلسفی با بینشِ جامعه شناسی و وینشِ روان شناختی را به خود میگیرند.
توجه به ساختارجامعه و بافتارِ روانی اجتماع و گریز از معنا و روی آوردن به معناگریزی، انتخاب طرح اما با گزینش تصادف دربطنِ همین طرحها، گذر از فرونگری و گذار به سوی فرانگری ، عبور از وضعیّت موجود و گام دروضعیّتی مطلوبتر، توجه به ساختارشکنی و ساخت شکنیها و ایجاد نوعی واسازی درهنر، تأکید به مقولهی میانشکافی و بینامتنیّت، تکنیک تداعی آزاد و همخوانی آزاد به طوری که بیننده میتواند درهرجای فیلم یا داستان قرارگرفته و فهم ودرکی را به ذهن بسپارد ، جنبهی ادبی و پردازش به نشانههای اجتماعی و طبیعی و خلقِ جملاتی پُرمعنا و مضمون در بطن این نشانههای طبیعی و اجتماعی، توجه به نظامی از دالها و ساختاری از مدلولها و پیام دو یا چند پهلویی درمتن که درپایان مفهومی فرعی از همان مفهوم اصلی تبخیر میشود.
توجه به تازِگی شیوهی ساخت و پرداخت، عدم پیوندی آشکارفی مابین واقعه و گفت و گو به طوری که درکنار رویدادهای واقعی رُخدادهای غیر واقعی هم وجود دارد، توجه به چگونه دیدن و چگونه گفتن به جای چه چیزی را دیدن یا چه گفتنهای واقعی، چند پارِگی و بینامتنیّت و از تکه تکه شدن زبان ساختار ، کُلاژ پدیدآوردن و هویت زُدایی و اولویت دادنِ به آزادی بیان به پرسوناژها درجهتِ پردازش به هرآنچه که به ذهنشان میرسد از جمله پارامترها و المانهایی است که دراغلب آثار مهرجویی بعد از انقلاب یافت و دریافت میشود و این نشانگر آن است که مهرجویی از مؤلفههای جهان پست مدرن هم درکارهایش پُربهره بودهاند. بنابراین مهرجویی را در دنیای مهر باید شناخت که هم مهرِ پائیز است و هم با مهرِ آسمان نسبتی دارد.