بـرای جامـــعه ســینما:محسـن سلیمانی فاخر/فیلم«سوگلی»یک دیالوگ درخشان دارد که بیان و تحلیل یک نظام و تفکر دیکتاتوری وسلطنتی است که می تواند در زندگی هر انسانی قابل تعمیم باشد که همین تفکر،مانیفست و درونمایه فیلم است.
«ابیگل ماشام »بعد از ازدواجش می گوید :«سارا مُرد و من هم ازدواج کردم،حالا باید آروم باشم ولی از همیشه نگران ترم»این دیدگاه،که شخصیت خود به آن نائل می شود در عمل حقیقت و واقعیتی از زندگی ست که شاید انسانها به هر حربه و فن و جدلی به قدرت و شهوت برسند.
اما حلقه مفقوده این مسیر پر تلاطم و غیر انسانی، نیستی آرامش وعافیت است، فقدانی که حالا «ملکه آن» با آن جایگاه پادشاهی و فرمانروایی فاقد آن است وحتی شادی دیگران برای او حسرتی بیش نیست.
سوگلی اگرچه در بین آثار شاخص تاریخی سینما به زعم سایت IMDB نیست و برای کسانی که فیلم را به یمن ساخته های قبلی کارگردان و هیاهوی اسکار انتخاب می کنند چندان امیدوار کننده نیست.
اما روایت دراماتیک و مبتنی بر واقعه تاریخی آن با خرده پیرنگ های فرعی ،فیلم را مطبوع و دیدنی جلوه داده است و جنبه تاریخی آن بر دیگر ویژگی ژانری آن ارجحیت یافته است و لانتیموس اثری ارائه کرده است که هم عمق و مفاهیم مورد انتظار از سینمای او را شامل میشود وفیلمی عامه پسند برای خیل گستردهای از تماشاگران به شمار میآید.
جامعه شناسی فیلم ابلق/ وقوف بر واقعیت،عبور از حقیقت
درام فیلم با چاشنی کمدی سیاه همراست که سعی دارد با نقبی بر پستی و رذایل خاندان سلطنتی،حسادت، سیاست و جاهطلبی را در زیربنای ظاهر زیبا و دلنشین خود به نمایش بگذارد؛ انجا که ابیگل پس از دوباره پیدا شدن «سارا چرچیل» به او می گوید«خیلی خوشحالم که میبینم برگشتی ازجهنم!مطمئنم یه روز گذرش بهت میوفته … ازدواجم یه رابطه ساده بود ولی به زیبایی انجام شد.من قلبم رو گشتم و بهش اعتماد نکردم .. این گناه منه نمیتونستم بذارم که منو نابود کنی احتمالاً خودت اینو بهم یاد دادی ولی الآن دیگه تموم شده من بُردم» اوج حسادت ، کید ،نفرت و سیاست برملا می شود.
فیلم حکایت ملکه ای بیمار ،غمگین و احمق است که توان پرداختن به امور روزانه اش را هم ندارد. او نمادی از دیوانه گی محض است و نشان و نماد از درونیات و باطن درباریان است و مهرتاییدی می زند برجنگ ها یی که بر اساس این تدبیرهای بلهوسانه و برتری جویی های مضحکانه شکل گرفته است و معاهده هایی که بر اساس نیرنگ زنانه نصب و فسخ می شوند و حال به چنین درباریانی اضافه کنید زنی مکار در نقش نزدیک ترین فرد مورد اعتماد به ملکه همچون سارا چرچیل که در پی به دست گرفتن امور است و به دنبال راهی برای رسیدن به اهداف خود است .
در این معجون از زندگی اشرافی ، با ورود زنی چون ابیگل در قامت خدمتکار، مثلث رقابت و خیانت در شکلی نامتعارف خلق می شود و جدالی تنگاتنگ در کارزار سیاست و خواسته های اروتیک احیا می شود .اضلاع مثلثی که تنها در یک چیز مشترکند؛ جاهطلبیها به قامت غرایضی کشنده و درام بر اساس روایتی تاریخی و اسفناک بنا می شود و عنصر پیشبرد داستان و بسط شخصیت ها همین سه زن در جایگاه های مختلف است .
بازنمایی، انکار، بزرگنمایی و تحقیر؛ نتیجه «تاثیرات جامعه بر سینما»
موجوداتی که هر چند یکی از آنها بیمار است اما در واقع هر سه بیمارند و رقابت و حسادت زنانه برای جلب نظر دیگری ونفوذ در دربار ساختار اصلی فیکشن را استوار می سازد .انسانهایی که در وانفسای قدرت و شهوت از هیچ مکر و خدعه ای چشم نمی پوشانند.
ملکهی ضعیف و بیمار جنسی از یکسو ، ابیگل کاراکتر جاهطلب ، با هوش و سخنور در کالبدی متفاوت از سویی دیگر و سارا زنی در آرزوی قدرت و فرمانروایی جمعی را مهیا می کنند که هر یک از هم استثمار می کنند .
«یورگس لانتیمـــــــوس»با روایتی طنز گونه واقعه ای تلخ و دردناک را به شیوه ای لطیف ، عامه پسند می کند و در عین حال فرم و محتوا با هم تنیده گی متناسب مخاطب را همسو می کند وآگاهانه آن بخش که ملکه «آن استوارت» پس از خواهر خود و برادر همسرش بر تخت سلطنت انگلستان، اسکاتلند و ایرلند نشست واتحاد کامل انگلستان و اسکاتلند در زمان پادشاهی وی محقق گشت و باعث شد نخستین فرمانروای پادشاهی بریتانیای کبیر بهشمار آید را حذف و داستان را از جایی که به چالش های زنان ارتباط دارد شروع می کند.
یکی از نقاط قوت سوگلی بیطرفی تاریخی است که در چنین درام هایی پاشنه آشیل اثر است و معمولا یک نگاه قضاوت گونه و منفعت طلب یا سفارسی سازی وجود دارد که سوگلی از آن مبراست .
با انکه فیلم بیشتر بر اساس نوشتههای «سارا چرچیل» نشات گرفته اما «دبورا دیویس» و« تونی مکنامارا » از اسناد تاریخی دیگری نیز بهره برده اند و نتیجه آن شده که فیلم به دور از هرگونه جهتگیری خاص درباره کاراکتر ساراست، لذا فیلم از وجهه مستند و حقیقی تاریخیاش فاصله نمیگیرد.
از سویی دیگر ،فیلمساز به گونه ای شگرف کنایهها و استعارات را با زبانی در لفافه و خفا در کاخ سلطنتی و در بین روابط نشان می دهد . همه به دنبال نابودی یکدیگرند و ادب و احترام یک پوشش نحیف و پوشالی از تمدن و اخلاق بورژوازی است که خود و مردم را مجبور میکند تا به مانند انسانهای ریاکار ، ملون و منقوش عمل کنند.
«سوگلـــــــی»بازتاب سیاه وتاریکی از غیر انسانی بودن اشراف و رهبران جوامع دیکتاتور است که در ظاهر در حال تدبیر و هدایت کشورند اما دغدغه درونی شان تنها به خور و خشم و پایین تنه شان وابسته است ،
تصمیماتی که شاید تنها هدفش یک همخوابگی باشد و مردم در این جوامع چه سیاه بختند که در رابطه ای پست و حیوانی سرنوشت منحوس شان در میان دوئل با چنگ و دندان و از پشت خنجر زدن میان زمامداران شکل می گیرد و مردم نقشی فراتر از خرگوشهای خانگی و دربند ندارند .استعمارگرانی که عقده های ذات شان حکم میکند تا جایی که جنگی شعله ور می شود و یک کشور در آن با مردمش می سوزد.
One Comment
بازخورد: رفتار شناسی «سکس تابو»در فیلم سوگلی(The Favourite) - رسانه تحلیلی «جامعه سینما»