جامعه سینما:امیر جلالی/وقتی نوزادی به دنیا میآید، غالبا او را در دو دسته پسر یا دختر قرار میدهند. پیش از آنکه حتی خودش به این شناخت از هویت واقعی خود برسد، این برچسب بر او زده میشود. اما درباره عدهای، زدن این برچسب حکم درپوش گذاشتن روی هویت آنها را دارد. تکلیف آنهایی که با جسم پسر پای به این دنیا میگذارند اما روحی دخترانه دارند چیست؟
یا همین طور تکلیف کسانی که جسمی دخترانه دارند اما روحی پسرانه؟ در مواجهه با آنها چه میگوییم؟ بارها شده است که آنها را در خیابان دیدهایم و هنگام تماشایشان ناخودآگاه این حس متناقض را با نگاهمان القا کردهایم که آیا یک دختر میبینیم یا یک پسر؟ گاهی اهمیت قضاوت و نگاه ما تا آنجاست که پذیرش هویت تازه آن فرد از سوی ما، میتواند برایش قوت قلب باشد.
چرا که شاید خود او هم هنگام تماشای جسم خود مدام در این دوگانگی گرفتار شده باشد. او نیز اگرچه به باورِ جسم و روح متناقض خود پی برده است و در جستجوی دستیابی به هویت تازهاش محکم قدم برمیدارد، اما شاید هر بار که به تماشای خودش در مقابل آینه نشسته است به ناگاه این سوال را از خود پرسیده که چه میبیند؟ یک پسر یا یک دختر؟ فیلمِ دختر ساخته لوکاس دونت درباره همین نگاههاست. نگاه ما (که به طور طبیعی در یک دسته پسر یا دختر قرار گرفتهایم) به ترنس و نگاه ترنس به خودش.
در مواجهه با لارا، دختر پانزده سالهای که با جسمی پسرانه اما روحی دخترانه به این جهان آمده است، برادرش، پدرش، مشاورش، دوستانش و در نگاه وسیعتر جامعهای که در دل آنها زندگی میکند قرار دارند. در راستای دسته بندی نگاه دیگران به لارا و نگاه لارا به خودش، بیایید ابتدا دسته اول را بررسی کنیم.
برادرش در ابتدای فیلم او را با نام لارا از خواب بیدار میکند. گویی سعی میکند او را در نقش یک خواهرِ بزرگتر (یا حتی مادر) بداند که خلأ عاطفی نبود یک مادر و یا خواهر را در خانه پر کند. اما تلاش او برای پذیرفتن لارا به عنوان یک دختر گاهی به تناقض کشیده میشود. در یک لحظه مهم، آن هم جایی که با او درگیر میشود، از اسم ویکتور استفاده میکند.
در این لحظه گویی برادرِ کوچک لارا، تناقضی که با آن درگیر است را به زبان میآورد و این تناقض برای لحظهای هویت دوگانه لارا را به یادش میاندازد. در وصف این صحنه باید گفت: برادر قلبا باور نکرده است که یک خواهر دارد.
پدرِ لارا از هیچ تلاشی برای حمایت او در دستیابی به هویت تازهاش دریغ نکرده و نمیکند. محل خانه را تغییر داده، او را به بهترین مدرسه بالرین فرستاده و پابهپای لارا در مسیر تکامل فیزیکی جسم او و حتی مشاوره درمانیاش گام بر میدارد. اما گاهی نگرانیِ فاقد درک عمیقش نسبت به شرایط لارا پنهان نمیماند.
او هم به عنوان یک پدر هنوز به این باور نرسیده یا حتی نمیداند که با لارا به عنوان دخترش (نه پسرش) چگونه باید رفتار کند. وقتی به لارا نگاه میکند چه میبیند؟ دوربینِ دونت در صحنههایی که لارا و پدرش در ماشین نشستهاند، در پشت سر آنها قرار دارد و تنها نیمرخی را از آن دو به ما نشان میدهد.
این پدر و دختر حس واقعی خود را نسبت به هم پنهان کردهاند. یا شاید احساسشان نسبت به یکدیگر را در دل این تناقض گم کردهاند و یکدیگر را خوب نمیشناسند. راستی آیا دیدهاید که این پدر دخترش را در آغوش بکشد؟ لمسِ بدن او آن هم در جایی که برای ممانعت از رفتن لارا به مدرسه باله است، چیزی جز حس غربتی عمیق در تن این پدر نیست.
نگاه افراد بیرون از خانواده به لارا چگونه است؟ مشاورِ لارا مدام به او میگوید که من در مقابلم یک دختر میبینم. به لارا کارهایی را توصیه میکند که او را به سمت باورپذیری نقش یک دختر سوق دهد. اما متوجه سختی و پیچیدگی عمیق این کارها در واقعیت زندگی لارا نیست.
در بیان به لارا پیشنهاد رابطه برقرار کردن با یک پسر میدهد اما در عمل ما در صحنه رویارویی او با پسر همسایه، پیچیده بودن این اقدام را برای لارا حس میکنیم و حتی به او حق میدهیم که مستاصل باشد.
دوستانش در مدرسه نیز رفته رفته سکوتشان را میشکنند و به ما ثابت میکنند که به دنبال جذابیتهای پسرانه در دوران بلوغِ خود هستند و چه چیزی در دسترستر از جسم لارا برای اینکه بازیچه امیال آنها باشد.
این رفتارِ آنها همچنین نشان میدهد که دخترها نیز هنوز او را به جامعه خود راه ندادهاند. واقعیت این است که لارا در نگاه مشاورش، دوستانش و حتی خانوادهاش به باور دختر بودن خود نمیرسد. همواره سایه تناقضی در نگاه آنها روی سرِ لارا سنگینی میکند و او را هرچه بیشتر به انزوا میکشاند.
حال اما لارا خود را چگونه میبیند؟ چگونه در راه رسیدن به دخترانگی گام بر میدارد؟ آیا خودِ او هویت تازهاش را باور کرده است یا برای باور کردنِ آن نیاز به تایید جامعه دارد؟ پرداختِ شخصیت او در فیلمنامه، حاصل اقداماتی است که روزانه انجام میدهد. به گوش خود گوشواره میآویزد، ظاهری دخترانه به خود میدهد، در خانه نقشی مادرانه به خود میگیرد و در مهمترین گام، روی به تمرین برای بدل شدن به یک بالرین میآورد.
بیستر بخوانیدعاقبت «دختر» در سینمای نوین فرانسه
انتخاب مقصودی همچون بالرین شدن، هدف گیری عمیقی است برای دستیابی به ظریفترین فرم بدن یک دختر و ابراز هویت خود در هر بار رقصیدن و به رخ کشیدنِ حرکاتش. کمالگرایی لارا آنجاست که سختترین و ظریفترین حرکات را باید بر روی انگشتها و استخوانهایی مردانه اجرا کند و در این مسیر باید جسم مردانهاش را در هم بشکند تا به دخترانگی دست یابد.
میتواند تمام زخمهایی را که از نگاه و حرفهای دیگران میخورد و پشت لبخند معصومانهاش پنهان میکند، در صحنه باله آنها را به فراموشی بسپارد. از سوی دیگر هربار که سقوط کند و نقش بر زمین شود، گویی باورِ او به هویتش فرو ریخته است. درد آنجاست که این احساس دوگانگی در هویت و غمی که همواره در سینهاش پنهان میکند با او همیشه همراه است.
به رنگبندی انتخابی لوکاس دونت برای القای احساسات شخصیتش نگاه کنید. استفاده فراوان از رنگ زرد، جهانی سرشار از تردید و اضطراب را پیش روی لارا گذاشته است و رنگ آبی خبر از حزن عمیقی میدهد که همواره پشت لبخند تصنعی و معصومانهاش پنهان میکند. دوگانگی تنها به رنگها محدود نمیشود.
فیلمساز غالبا یک پسر یا یک مرد را در بک گراند قابهای او میگذارد تا هویت پیشین پسرانه لارا، مدام در سایهاش به چشم بخورد و ما را به معلق بودنی که لارا در آن به سر میبرد نزدیک کند. تمام اینها را به لحظاتی که لارا مقابل آینه مدام به جسم تغییر نیافتهاش نگاه میکند و ترس از تغییر و تحولات دوران بلوغ تمام وجودش را فرا میگیرد، اضافه کنید.
اگرچه شاید در نگاه اول، این تقابلها در میانه فیلم قدری به تکرار میافتد اما میتوانیم به پای عمیقتر شدن رنجی که لارا در طی زمان میکشد از آن چشمپوشی کنیم. چرا که در پایان قرار است ماحصل تمام این رنجها و انتظار کشیدنها را در یک اقدام رادیکال از سوی لارا، با همه وجود حس کنیم و درد بکشیم.
لارا دیگر نمیتواند زیر نگاه سنگین دیگران، انتظار برای تغییر هورمونهایش را تاب بیاورد. او نمیتواند و اساسا نباید برای پذیرفتن هویت تازه خود، منتظر تایید دیگران باشد. اگرچه که سنگینی نگاه دیگران هم در تصمیم او به این اقدام دردناک سهیم است. لارا مهمترین نشانه پسرانه بودنش را از بین میبرد تا شروع قاطعی داشته باشد بر پذیرفته شدن به وسیله خود و نه به وسیله جامعه.
خوب گوش کنید. صدای گامهای او در پایان، قبل از دیدن چهرهاش به گوش میرسد. او محکمتر از همیشه در مسیر جستجوی دخترانگی قدم بر میدارد… .
از : فیلم پن