مختص جامعه سینما: سالو فیلمی تهوعآور است. شکی نیست. اما آیا این تهوع از نوع ترسهای فیلمهای علمی تخیلی یا ترس از موجوداتی غیرواقعی نظیر جن و پری است؟ آیا پازولینی چیزی غریب و بدون وجود خارجی را در ذهن میپروراند تا با بازسازی آن در مقابل دوربین بینندهاش را آزار بدهد؟ آیا همه اینها باعث میشود که پازولینی را به روانی و سادیست بودن محکوم کنند _کما این که بارها این کار را کردهاند_؟
آیا هرآنچه در سالو وجود دارد در جهان واقعی و پیرامون ما به چشم نمیخورد؟ مشکل پازولینی مرض سادیسم و مازوخیسم نیست. مشکل او جسارت و بیپروایی است. کار او از همین جا میلنگد که سینما را را از قالب سرگرمکننده بیرون میکشد و بوسیله این زبان واقعیتهای تلخ را تنها یادآوری میکند.
نقد فیلم سالو
سالو بر اساس رمانی از مارکی دوساد (Marquis de Sade) ساخته میشود، نویسنده سادومازوخیست فرانسوی قرن نوزدهم که در فیلم قلمپرها (The Quills) به بخشی از زندگی او پرداخته شده است؛ هرچند این فیلم چندان کنکاشی در اندیشههای او نمیکند و جنبههای نمایشی زندگی او را مد نظر دارد و نه تفکرات او. کسی که واژه سادیسم از نام او برگرفته شده است و تنها به سه چیز معتقد است: خوردن، دفع کردن و س ک س. او تمام امور دنیا را بر پایه این سه مقوله که در نگاه او قویترین منبع لذت بشری هستند خلاصه کرده و باز میآفریند.
این سه مقال در تفکر فروید تشکیل دهنده دورههای زمانی روند زندگی انسان هستند و از دیدگاه او هرکدام از این لذتها دوره زمانی منحصر به خود را دارا بوده و در یک روند طبیعی، لذت مقعدی تداخلی با لذت دهانی و این هردو تداخلی با لذت جنسی ندارند و هرگونه تداخل و درهم شدگی این مقولهها خارج از روند طبیعی بوده و در اصطلاح بیرون از هنجار قرار میگیرند و تولید بیماری مینمایند.
بیماری که به افتخار مارکی دوساد سادیسم نام میگیرد. فروید حتی محدوده زمانی این دورهها را تعریف و آن را از نظر کمی بازشناسی میکند و با این توصیف، هر کس در سن بلوغ از لذت دهانی یا مقعدی کامجویی نماید ناهنجار بوده و دچار یک اختلال روانی است. از این رو همجنسگرایان افرادی هستند که محدوده زمانی لذت مقعدی یا دهانی آنها به درازا کشیده و به لذت جنسی نرسیده است.
مارکی دوساد از این حیث کسی بود که این سه دوره را با هم آمیخت و آن را تبدیل به یک ایدوئولوژی کرد و به این ترتیب تفکرات بیمارگونه خود را سامان بخشید. رمان سالو دارای چنین ویژگی بود، هرچیزی که بوی همجنسگرایی و آزار و انحراف جنسی داشت در این رمان به رشته تحریر در آمد. دوساد علاقه وافری به مقاربت با زنان به همراه شکنجه آنان داشت،
برای مثال او از سکس طبیعی با یک زن لذتی نمیبرد اما اگر همین سکس با شلاق زدن همراه میشد برای او نهایت لذت و آرامش را به همراه داشت. مدفوعخوری و حمام ادرار (که در فیلم به صراحت تصویر شده است) از دیگر لذتهای روانپریشانه دوساد بودند. به هر تقدیر سادیسم (دگرآزاری) و مازوخیسم (خودآزاری) عناصر لاینفک تفکر مارکی دوساد هستند.
پازولینی فیلم سالو را بستری مناسب برای انتقال پیامهای سیاسی خویش دانست
پازولینی این رمان را بستری مناسب برای انتقال پیامهای سیاسی خویش میبیند و بدون اینکه قصد دفاع از جهانبینی سادیستیک دوساد داشته باشد در ترکیب تفکرات مارکسیستی خویش با استفاده از چارچوب این رمان با انتقاد بیپرده از مدرنیته و نظام سلطه میکوشد و در این میان به جراحی احمقانهترین نظام سیاسی که در قرن بیستم متولد شد میپردازد.
نظامی که عمر چندانی نداشت اما در همین دوره زمانی کوتاه جامعه ایتالیا را به تباهی و عقبگرد واداشت. این نظام چیزی جز فاشیسم نیست. سالو فیلمی کوبنده در نقد فاشیسم است و حماقت نهفته در این نظام فکری را هم جهت و در راستای اندیشه مارکی دوساد تعریف میکند.
بیشتر بخوانید:آخرین مصاحبه پازولینی/تلویزیون مبتنی برمالکیت و ایده تخـریب است
پازولینی با نگاه مارکسیستی خویش، همواره میکوشد منجلاب زندگی مدرن و تبعات نظام سرمایه را به جهانیان گوشزد کند و این راه از ابتدا با فیلم باجخور (Accatone) آغاز میگردد و در سهگانه زندگی که شامل فیلمهی دکامرون (Decameron)، شبهای عربی یا داستانهای هزار و یک شب (Arabian Nights) و داستانهای کانتربری (The Canterbury Tales) شدت مییابد و در سالو به سرانجام میرسد.
بار انتقادی و ضد مذهبی افکار پازولینی در فیلمهای دکامرون و داستانهای کانتربری بسیار شدید و کوبنده است. البته سالو آغاز یک سه گانه جدید بنام مرگ بود که خود مرگ مجال ساختن دو فیلم دیگر این سهگانه را به پازولینی نداد؛ معلوم نیست که پازولینی در این دو فیلم نساخته قرار بود چه فاجعهای را نمایش بدهد.
امتداد نگاه تند و تیز و طنز برنده او نسبت به مذهب و به خصوص استفاده از مذهب در تحکیم قدرت و ثروت از فیلمهای قبلی او تا سالو کشیده شده است. هرچند که او با فیلم انجیل به روایت متی (Gospel According to Matheu) گوشه چشمی به مذهب و نوع نگرش آن به جهان هستی نشان میدهد. فیلمی که با ترکیب نئورئالیستش، چیزی که در سینمای ایتالیا توسعه یافته بود زندگی مسیح را بدون تبلیغ و بیپرده روایت میکند.
سالو با یک مقدمه و سه اپیزود روایت میشود. این سه اپیزود عبارتند از محفل هوس (Circle of Obsession)، محفل مدفوع (Circle of Shit) و محفل خون (Circle of Blood). احساس انزجار بیننده از یک محفل به محفل دیگر فزونی مییابد به گونهای که اندکاندک بیننده فیلم تاب تماشای ادامه فیلم را نداشته و کمتر کسی آن را تا انتها تحمل مینماید.
انتقاد از جمهوری در مقابل سوسیالیسم و مذهب در مقابل تفکر لائیک
پازولینی با در کنار هم قرار دادن چهار مهره قدرت در جهان معاصر، یعنی یک رئیسجمهور، یک اسقف، یک دوک و یک دادستان (یا ارباب) که همگی فاشیست هستند روایت را آغاز میکند. این چهار نفر ۹ دختر و ۹ پسر سالم را برای سپری کردن یک دوره ۱۲۰ روزه شکنجههای روحی، جنسی و بدنی انتخاب و به یک ویلای دورافتاده در جمهوری سالو منتقل میکنند.
این چهار نفر یا به عبارتی چهار قدرت عاملی هستند که پازولینی به واسطه آنها به انتقاد از جمهوری در مقابل سوسیالیسم، مذهب در مقابل تفکر لائیک، فئودالیسم در مقابل عدم مالکیت خصوصی در تفکر مارکس و نظام سلطه و سرمایه در مقابل تکثر آرای سوسیالیستی میپردازد و بیمهابا و جسورانه به آنها میتازد.
این چهار قدرت اکنون، فاشیسم را ابزار ادامه حرکت خویش قرار میدهند و درصدد هستند با اتکا به ایدئولوژی نژادپرستانه خود قویترین انسانها را در یک آزمایش ۱۲۰ روزه گزینش کنند؛ اما در کنار این رویکرد ظاهری همه نافذین قدرت و عاملین حکمیت بیمار و سادیست توصیف میگردند.
همه این چهار نفر، همجنسگرا و منحرف هستند و این گزینش زجرآور را مستمسک بهرهجوییهای روانی خویش قرار میدهند. در فیلم بارها به لذت ایشان از اعمال فعلگی و شکنجه جوانان اسیر شده در سالو تاکید میشود.
با توجه به دیدگاه جامعهشناسانه فاشیسم به پدیده شهری، و نه کیفیت جغرافیایی یا قومی آن، که آن را آبستن تداخل فرهنگها و ایجاد محفلهای منتقد و متفکر میداند و اسباب زحمت را برای ایدئولوگهای حاکمی که بنا نیست قدرت و ثروتشان مورد تردید و شبهه قرار بگیرد پازولینی در تلفیق تفکرات دوساد و اندیشه اقتدارطلب فاشیستی به درستی عمل میکند.
ماجرای سالو در یک ویلای دور افتاده میگذرد و از حومه و شهر خبری نیست. همچنین، مساله اراده و نژاد و قومیت که در این مکتب سیاسی اجتماعی خفقانآور مطرح است با روش گزینشی حاکمین سالو همخوان است تا جایی که هنگام شکنجه سرکشین قوانین فاشیسم، نخبگان آن را روزمرگی و امری معمولی در نظر میآورند و در همین هنگام لطیفه تعریف میکنند.
همچنین، این اعمال قدرت ماهیتی از جنس غریزه دارد؛ هنگام شکنجه یکی از جوانان یاغی از قانون جنگل و بیماری یکی از سرکردگان سالو دست به آلت برده و با آن بازی میکند. باز هم در کنکاش ضد فاشیستی سالو، مسئله فئودالیته از نظر فیزیکی با حضور خدم و حشم در یک ویلا مورد تاکید قرار میگیرد و همبستری جوان مورد آزار با یک خدمه سیاهپوست میتواند نشان از اعتراض این قوم نگونبخت به نظام بیمایه سرمایهداری فاشیستی و سلطه فئودالیسم باشد.
از طرفی، فاشیستها حقوق شهروندی را نادیده میانگارند و آن را به عنوان اصل اول مکتب خویش با تقدیس ارعاب و خشونت به جلو هدایت میکنند.
سالو، بوی انتقاد از فاشیسم به تندی مشام را قلقلک میدهد
در جایجای سالو، تنها چیزی که حرمتی ندارد حقوق فردی و اجتماعی انسان است و قلاده بستن به جوانهای اسیر شده در سالو موید این مطلب است. فاشیسم به جای حقوق فردی و اجتماعی در یک بافت زنده شهری، نوعی حیات تودهای بدون دخالت اموری همچون مجلس و سنا و تصمیم جمعی که البته همه اینها از اصول اولیه سوسیالیسم و شاید جمهوری هستند را در نظر میگیرد و هر تصمیمی که از یک توتالیتر سر میزند تصمیم قطعی خواهد بود. کسی نظریات فاشیستی را وتو نمی کند و هیچ گروهی وجود ندارد که مشروعیت حاکم این مکتب را زیر سوال ببرد.
در سالو، بوی انتقاد از فاشیسم به تندی مشام را قلقلک میدهد و البته در اینجا پدیده آنارشیسم نیز خالی از توفیق نیست. مساله خلق در خدمت قدرت و ایدئولوژی، چیزی است که در سالو مورد وهن قرار میگیرد و به تندی از آن ایراد گرفته میشود. اینکه جمعی کثیر برای عدهای قلیل جانفشانی کنند و تا حد ابزار برای ایشان نزول بیابند. پازولینی در سالو، با تکیه بر اندیشه مارکسیستی خویش فاشیسم را جراحی کرده و زیر تیغ میبرد و همان بلایی را بر سر آن میآورد که حاکمین سالو بر سر چشم یا پوست سر جوانان اسیر شده میآورند.
برهنگی در آثار پازولینی، چنان رویکرد ابزاری مییابد که گاهی تماشای فیلمهایش آزاردهنده جلوه میکند. چیزی که باعث میشود تن به مثابه آلت لذت باشد و لخت بودن نمایانگر تضاد تفکر بیمارگون مدرنیته نسبت به مسائلی عمیق همچون مذهب، ازل و آفرینش با تفکرات الحادی یا غیر الحادی نسبت به زندگی انسان که از قرنها پیش ذهن فلاسفه و روشندلان را به چالش گرفته است.
به نظر میرسد پازولینی این مکتب سیاه را مولود مدرنیته میداند که البته این دیدگاه قدری مغرضانه است. در ویلای سالو، روی دیوار نقاشیهایی به سبکهای کوبیسم، امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم به چشم میخورند که همگی از دل مدرنیسم خلق شدهاند و این کنار هم گذاشتن مدرنیته و فاشیسم نگاه تند پازولینی به مقوله زندگی مدرن را گوشزد مینماید. مساله تن به مثابه ابزار در سکانسی که جوانان میبایست با یک مجسمه مرد استمنا کنند به روشنی هویداست.
مرد تنها یک مجسمه است، بدون تفکر و احساس. بدون اینکه یک انسان باشد، تنها شبیه یک انسان است. تنها آلت اوست که مهم است و این چیزی است که اندیشه تفکرگریز فاشیستی آن را مقبول و پسندیده میداند.
در جای دیگر، غریزه تنها غریزه معرفی میشود و از نظر کیفی تفاوتی وجود ندارد، با نگاه به تاکید پازولینی به مسئله خوردن و سکس به عنوان دو غریزه به اصطلاح حیوانی این امر آشکار میگردد؛ در یک سکانس میبینیم که یکی از جوانها سر میز غذا بلافاصله دختری را به چنگ آورده و با او س ک س مقعدی مینماید، و درست در همین حین یکی از حاکمین به تمجید او (و در واقع تمجید آنارشیسم و اصالت غریزه) میپردازد و از او میخواهد با او نیز کارش را تکرار بکند.
برهنگی در آثار پازولینی تنها اشاره ایست به برهنگی غریزه انسان امروز
برهنگی در آثار پازولینی تنها اشاره ایست به برهنگی غریزه انسان امروز، و ماهیت رو و از دست رفتنی جوامع مدرن. این امر در سالو همچون پتکی بر پیکر مدرنیته کوفته میشود.سکانس پایانی، به همان اندازه که ناراحتکننده و آزاردهنده است تفکر برانگیز نیز هست و حجت پازولینی را در ابراز انتقاد تند و تیزش تمام میکند. در این سکانس، جوانان یاغی سالو با وحشیانهترین روشها شکنجه و قتل عام میشوند و چهار حاکم فاشیست این امر را هدایت مینمایند.
آنها یکییکی از پنجره به منظره شکنجه مرتدین مینگرند و هردم که یکی از آنها از پنجره نظارهگر است، سه حاکم دیگر مشغول آزار و شکنجه یاغیان هستند. در اینجا، پازولینی مذهب، جمهوری، فئودالیسم و توتالیریته را تنها ناظر اعمال خشونت معرفی میکند و اینکه این مقولهها نه تنها از این موضوع پیشگیری نمیکنند بلکه به نوعی آن را مشروع و قانونمند میدانند.
این است آنچه پازولینی در سالو بیان میکند، حکومت ارعاب با استفاده از قانون، ثروت و عقیده برای حفظ و نگهداری قدرت و منافع. سالو فیلمی کوبنده است. یک یادآوری خشن از آنچه در جهان امروز میگذرد و هنوز در جریان است. گوشه و کنار این دنیا، به نوعی گوشهای از جمهوری سالو است و این همان چیزی است که باورش تحمل میطلبد و پازولینی را یک کافر در نظر میآورد. بیان واقعیت آسان است اما تحمل آن، درست به اندازه «سالو» دردآور است.