جامعه سینما:زهرا دستاویز /طنز مسلط در فیلم از چه نوعی است؟ گونهی کمدی در سینما معمولاً به ۵ دستهی: اسکروبال، اسلپ استیک، فارس، هجو و کمدی سیاه تقسیم میشود. “بعضیها داغشو دوست دارند” را میتوان هم در دسته بندی فیلمهای اسکروبال و هم در دستهی فیلمهای فارس (Farce) جای داد.اسکروبال به آن دسته از کمدیای که در سالهای دههی ۱۹۳۰ رواج بیشتری داشته و زائیدهی اوضاع نامساعد مالی و بحران اقتصادی امریکا بود اطلاق میشود.
این دسته از کمدیها هم دارای شخصیتهای شاد و شنگولی بودند که در عالمی از بی خیالی و بی خبری در دنیایی از ثروت و نعمت و جاه و جلال غوطه میخوردند و هم انتقاد تیز و برّنده ای به حساب میآمدند بر مردم ثروتمند و خوشیهای بی پایانشان. در آن دوران مردم امریکا همین را میخواستند. خندیدن و به سخره گرفتن زندگانی مردم مرفه و یا شاید به نوعی غرق شدن و تجربهای هر چند کوتاه و گذرا از شیوهی زندگانی آنان. از جهاتی کمدی اسکروبال به لحاظ مضمونی و نتیجه گیری حاصل از آن بی شباهت به فیلمفارسی های دوران پیش از انقلاب ما نیست.
فیلمهایی با بازی فردین یا ناصر ملک مطیعی که در آنها مرد جوان فقیری عاشق دختر زیباروی ثروتمندی میشد و آن دو در نهایت با پوزخند زدن و پشت کردن به ثروت و مال و منال دنیا، عشق و زندگانی ساده و خالصانه را به هر چیز دیگری ترجیح میدادند و به هم میرسیدند! در آخر فیلم معلوم میشود که شوگر کین (مرلین مونرو) با اینکه پی میبرد جو (تونی کورتیس) مرد مرفه صاحب شرکت بزرگ نفتی نیست و هر چه که گفته دروغی بیش نبوده همچنان عاشق او میماند و به او دل میبندد.
فارس(Farce) اما آن شکل از کمدی است که همه چیز در آن اغراق شده است. پرسوناژها، چالشهای پیش رویشان و حوادث همه بزرگنمایی شده و خنده آفرینند و همچنین موقعیتهای دراماتیک بسیاری را به همراه خود خلق میکنند و تماشاگر را به واکنش وامی دارند. عامل اصلی این کمدی موقعیت در “تضاد” نهفته است. تضادی که در جای جای فیلم به وضوح مشهود است.
از نطفهی اولیهی شکل گیری داستان که با جا به جایی جنسیتی و پوشیدن لباس زنانه توسط دو مرد رقم میخورد گرفته تا اسم رمز ورود به مجلس بزم (مجلس ختم مادربزرگ) و پنهان شدن قاتلین در کیک تولد و جا زدن خود به عنوان مدیرعامل شرکت بزرگ نفتی شل توسط تونی کورتیس و همچنین شیفتگی آزگود فیلدینگ سوم، پیرمرد مرفهی که در هتل به سر میبرد نسبت به جری که خود را دفنه جا زده است، همه و همه تضادهایی هستند که موقعیت کمیک مطلوب فیلم را خلق میکنند.
نظر راجر ایبرت ساختار فیلم، کمدی اسکروبال است.
کورتیس و لمون در نقش دو نوازنده شیکاگوئی ظاهر می شوند که بعد از آنکه شاهد قتل عامی در روز ولنتاین می شوند، از ترس کشته شدن، خودشان را به شکل دو زن در می آورند. آن دو به دسته ارکستری ملحق می شوند که در راه فلوریدا برای انجام مراسم و تمامی اعضای آن دختر هستند.
مونرو خواننده است و همیشه رویای این را در سر دارد که با یک میلیونر ازدواج کند اما همیشه نالان است که “چرا همش بد شانسی میارم.” کورتیس مجذوب جذبه مونرو شده سات و خودش را در شمایل یک میلیونر جا می زند تا بتواند مونرو را به دست آورد.
اما مونرو مجذوب پول است و به کورتیس درسهایی عاشقانه می دهد. روابط آنها با یک کمدی سطح پایین آمیخته می شود در حالی که لمون با یک میلیونر واقعی (با بازی جو ایی براون) نامزد میکند. کورتیس به لمون خرده میگیرد و می گوید”تو که دختر نیستی، یه مردی، چطور یه مرد با یه مرد دیگه ازدواج می کنه؟ “لمون”بخاطر امنیت.” فیلم مقایسه شده است با فیلم های کلاسیک براردان مارکس بخصوص تعقیب و گریز خنده دار آنها در یک هتل. (صفحه شخصی نویسنده)