برای جامعه سینما:ابوالفضل هلالی/بعد از سینمای پرشور و ایدئولوژی زده دهه شصت از اواسط آن دهه کم کم زمزمه های جان گرفتن مجدد سینمای بدنه مطرح شد که شاید بتوان گفت آغازگر آن به طور جدی فیلم عروس بهروز افخمی بود . با ورود فیلم عروس و فیلمهای تجاری دیگر به سینما کم کم سینما گران و تهیه کنندگان به فکر ورود به سینمای کمدی افتادند و ستاره هایی مانند اکبر عبدی، خمسه، حمید جبلی و بازیگرانی از این دست به سینمای کمدی و به طبع آن به سینمای بدنه اضافه شدند .
شاید بتوان گفت عدم حضور ستاره های سینمای قبل از انقلاب که متعلق به سینمای بدنه بودند در آن دهه قابل توجیه بود . صد البته که این کار منافات با اصول اخلاقی و انسانی و اصول حرفه ای داشت . سینمای کمدی آن دوره کارهای نسبتا موفقی مانند اجاره نشینها،زرد قناری ، همسر ، تحفه هند، دیگه چه خبر ، خواهران غریب و فیلمهایی از این دست را در سبد کالای خود داشت و در نظر بگیرید فیلمهایی با حضور ستاره آن دهه یعنی جمشید هاشم پور که غنای بیشتری به سینمای بدنه آن دهه میداد . در این فضای نسبتا موفق که کارها از یک پشتوانه قوی چه در زمینه فیلمنامه و چه کارگردانی برخوردار بودند نیازی به حضور ستاره های قبل انقلاب احساس نمیشد .
یادمان باشد در صورت استفاده مجدد از آن بازیگران قبل انقلاب به دلیل کارنامه و عقبه سینمایی غنی که داشتند کارگردان و فیلمنامه نویس ملزم بودند آن ستاره را محور و کانون قصه خود قرار داده و قصه را پیرامون آن بنویسند و قطعا بازیگران که قرار بود بعد از انقلاب ستاره سینما شوند حضور بازیگران سابق را برنمیتابیدند به دلیل اینکه وقتی با آنها مقایسه میشدند قطعا اقبال مردم به دلیل عقبه کاری آنها به سمت ستاره ای مثل بهروز وثوقی بیشتر میبود تا بازیگران بعد انقلاب که تازه به دنبال کسب شهرت و اعتبار در سینمای جدید بدنه بعد انقلاب بودند .
اما با ورود تهیه کننده های غیر حرفه ای به سینما آهسته آهسته نگاه به سینما تغییر کرد و سینما بستری شد برای کسب درآمد نامتعارف و چندین برابر کردن سرمایه . پس سینما باید محلی برای کاسبی باشد پس به ناچار برای برگشت سرمایه و سود کلان باید روشی دیگر بکار برد و فرم رقص و برهنگی و اروتیک سینمای آن دوران را به فرمی دیگر تبدیل کرد که نه ایجاد حس نوستالژی گذشته را بدهد و در عین حال بتواند پول را از جیب تماشاگر بیرون بکشد.
پس با تغییر فرم گذشته یعنی تبدیل جذابیت جنسی در فیلمفارسی های آن دوران از حرکت و فرم بدن به کلام شروع ساخت فیلمفارسی های کلامی _جنسی آغاز گردید و در بعضی موارد به انحطاط خودش رسید که نمونه اش در شاهکار اخیر یعنی فیلم زیر نظر متبلور گردید و چه لفاظی های اروتیکی با واژه سوراخ انجام شد . رحمان هزار و چهارصد ، هزار پا ، و بیشمار موارد دیگر که نه نوستالژی گذشته را دارد و نه خط قرمزی میشکند چون تمام اروتیک ان در کلام خلاصه شده آن هم به شکل استعاره و دوپهلو و حتی شاید بتوان به موتیف های کلامی هم اطلاق کرد .
نوستالژی گذشته را هم ندارد چون بازیگران نوستالژی زا که دوز ایجاد نوستالژی در آنها قوی بوده به دلیل عقبه کاری حذف گردیدند مانند بهروز وثوقی ،ناصر ملک مطیعی ، بهمن مفید و … و دیگر حتی نیازی به آنها نبوده چون آقایان راه کاسبی در بستر سینما را شناخته بودند و این دسته از فیلمهای مضمحل و بی آبرو یک منبع غنی در دست داشت و آن جوکهای پورن بود که بن مایه اصلی اینگونه فیلمهاست از شوخی های اروتیک با کاراکتر مادر بگیر تا اشارات دوپهلو به ناحیه شرمگاهی که نمونه بارز آن سریال کمدی اخیر شبکه خانگی میباشد .
اما همه دوپهلو و در قالب کلام میباشد . بقولی نه سیخ میسوزد و نه کباب و نه قانونی میشکند و تماشاگر جوک پورن را در قالب تصویر رصد میکند . پس وقتی پول کثیف از پس تفکرات شنیع فیلمنامه نویس ؟کارگردان؟و تهیه کننده !!!بدست می آید چه نیازی به بهمن مفید ها و بهروز وثوقی ها در این سینما احساس میشود از آن گذشته دوز ایجاد حس نوستالژی آنها بالاست و به دردسرش نمی ارزد . امثال بیضایی و تقوایی که در این محیط مسموم نمیتوانند فیلم بسازند میروند سراغ تحقیق و مطالعه و خود را راضی میکنند .
اما دل سوخته ای مثل کیمیایی که در طول حیات هنری و زیستی خود با رنج مردمش مسئله دارد و نمیتواند این آتش افروخته در سینه اش را خاموش کند چه کند ؟ او مجبور است در این فضای مسموم غیر اخلاقی مانند ماهی چند دهنک بزند تا زنده بماند و ادای کارهای قبلیش را دربیاورد که هم خود را نوعی به لحاظ سینمایی راضی کند و هم دوستدارانش نشخوار تصویری کنند و کارهای استاد آنها را بیاد قیصر و رضا موتوری و امثالهم بیندازد و بد نیس به این نکته اشاره کنم کارهای مثل دندان مار ، اعتراض ، سرب ، تیغ و ابریشم و یکی دو کار مقبول استاد در همان فضای دهه شصت و تا حدودی هفتاد ساخته شدند که هنوز سینمای ایران سینما بود و تشخص و فرهیختگی و آمیختگی آن با ادبیات و قصه وجود داشت .
واقعیت سینمای بدنه این دوران میگوید این دوربین و این هم جوکهای پورن و این هم جیب تماشاگر این گوی و این میدان . پول را عشق است . دیگر کسی حال سینمای بدنه که تفکری و قصه ای داشته باشد ندارد . این تماشاگر دیگر به آقای هالو و اجاره نشینها که قصه داشت و تفکری در پشتش بود نیاز ندارد . زیر نظر بساز ،رحمان هزار و چهارصد بساز چهار تا آهنگ شش و هشت و هم در فیملت بگنجان ، فقط بجای استفاده از رقاصه زن آن دوران مردان چاق و کچل میرقصند و تماشاگر هم قاه قاه میخندد و هرچه این خنده ها بلندتر باشد جایی برای بهروز وثوقی ها و امثالهم در این سینما نخواهد بود .