مختص جامعه سینما:آرمین اعتمادی/ قبل از آنکه تیتراژ دیرهنگام فیلم “ماشین من را بران”، ساخته ریوسوکه هاماگوچی آغاز شود، با یک سکانس کلیدی مواجه میشویم: کافوکو مانند همیشه در ماشین در حال گوش دادن خوانش نمایشنامه دایی وانیا با صدای همسر مرحومش است و همزمان در شهر رانندگی میکند.
در حال شنیدن دیالوگها، فیلم یک دیزالو حیرتانگیز از چرخهای ماشین به تسمههای در حال چرخش نوار کاست میزند. زمان به عقب برگشته و اتو (همسر مرد) را در حال ضبط نمایشنامه در خانه میبینیم. زن مشغول گفتن این مونولوگ است: “حقیقت به خودی خود چیز ترسناکی نیست. ترسناک، ندانستن حقیقت است!”
جمله آخر با اینسرت بسته از لبهای زن ادا میشود و سپس تیتراژ آغازین فیلم پس از ۴۱ دقیقه مقدمه طولانی روی پرده ظاهر میگردد. این تاکیدهای بصری در کارگردانی و فیلمنامه (تنها دیزالو، تنها فلشبک و تنها نمای اینسرت موجود در فیلم و حضور این سکانس درست قبل از تیتراژ) همه بر مهم بودن این لحظه تاکید میکنند.
گویی تمام فیلم بسط همین “نگفتنهای حقیقت” است. آدمهای فیلم هاماگوچی در دادن اطلاعات به یکدیگر خسّت به خرج میدهند و احساسات خود را مخفی نگه میدارند. صورتهای سنگی و بیتفاوت آنها نیز چیزی از درونیات و افکارشان منعکس نمیکند.
حتی در جلسات تمرین نمایشنامه دایی وانیا، کافوکو، کارگردان نمایش اصرار دارد که دیالوگها بدون حس و کاملا مکانیکی خوانده شوند. این میزان از دریغ، این میزان از عدم ارتباط در نوع انتخاب بازیگران نمایش نیز دیده میشود. نمایشهای کافوکو همه چندزبانه هستند و از مخلوط بازیگرانی استفاده میکند که زبان یکدیگر را نمیفهمند. حتی زنی که قادر به تکلم نیست در نقش یکی از شخصیتها با زبان اشاره با دیگران صحبت میکند.
جهان ذهنی کافوکو و محیط اطرافش سراسر خودخوریهای رنجآور و دردهای گفتهنشده است. در دنیای او آدمها خیلی سخت با هم حرف میزنند و همه از احساس گناه مشترکی راجع به عزیزانشان رنج میبرند. تنها مامنی که مجالی برای گفتگو ایجاد میکند، ماشین قرمزرنگ کافوکوست. ماشینی که زمانی خلوتگاه دنیای تیره و تار او بوده و حالا، بعد از مرگ همسرش با حضور دختر جوانی (که میتوانست دختر خودش باشد) در نقش یک راننده اختصاصی، اشغال شده است.
راندن ماشین کافوکو در وجه استعاری خود، به معنی شکستن این دیوار سکوت است. به معنای شروع گسترش زبان و برونریزی احساسات آدمها با یکدیگر است. برای همین کافوکو بسیار سخت راضی میشود که حضور آن دختر جوان را در مقام راننده در کنار خود بپذیرد.
هرچه فیلم جلوتر رفته و این ارتباط عمیقتر میگردد، زبان گشودهتر شده و رازهای مگو و تاریکیهای وجود تمام آدمهای این جهان بیشتر گفته میشود. در اینجا معنای نام فیلم نیز به خوبی وجه کنایی خود را نشان میدهد. “ماشین من را بران” یعنی به شخصیترین بخش قلمروی من وارد شو. یعنی با من از درونیاتت بگو و هذیانهای رنجآور زندگی مرا بشنو.