مختص جامعه سینما:شاهپور شهبازی/در رویکرد «گفتمان کاوی» در تحلیل و نقد فیلم ها، اگرچه تحلیل «مولف»، از کانال تحلیل «متن» صورت می گیرد اما منظور از تحلیل متن، قضاوت حال و هوا و روحیه فردی «مولف» نیست بلکه تاثیر و داوری «گفتمان» است. به همین دلیل در این رویکرد، هر جا که می نویسم «مولف» منظور «وجه اجتماعی فرهادی» به عنوان یک «شخصیت فردی» است و هر جا که می نویسم «فرهادی» منظور «وجه فردی مولف» به عنوان یک «شخصیت اجتماعی» است. در رویکرد «گفتمان کاوی» این دو از هم تفکیک ناپذیر هستند.
فیلم شهر زیبا داستان شخصیتی به نام اعلا است که تلاش میکند از خانوادهی مقتول، ابوالقاسم، برای نجات جان دوستش، اکبر، رضایت بگیرد. اعلا عاشق فیروزه خواهر اکبر میشود اما شرط رضایتِ ابوالقاسم این است که اکبر با دختر عقبماندهاش ازدواج کند.
فیلم «شهر زیبا» یکی از بینقصترین و بهترین فیلمنامههای «اصغر فرهادی» است. تمام عناصری که در فیلم «رقص در غبار» است در فیلم «شهر زیبا» نیز وجود دارد شخصیت های اصلی فیلم از طبقه ی فرودست، سنتی، مذهبی و شهرستانی و یا در حاشیه شهر هستند اما در «شهر زیبا» تضادها و تعارض ها بسیار فشرده تر و پیچیده تر شده اند و ابعاد رئالیستی خصلت ها، تصمیم گیری ها و انتخاب ها وجوه اجتماعی عمیق تری پیدا کرده است.
تضاد اصلی فیلم، تضاد «رفاقت و عشق» است. اعلا بین نجات جان رفیقش اکبر و عشق فیروزه باید یکی را انتخاب کند. اکبر را انتخاب کند، فیروزه را از دست می دهد. فیروزه را انتخاب کند دیگر اکبر نیست. شهر زیبا راوی انتخاب تراژیک «اعلا» ها و «اکبر» ها در درون تک تک ماست. دشواری این انتخاب در فیلم «شهر زیبا» اما این است که با علت اجتماعی، سیاسی «قانون قصاص» گره می خورد.
در این حالت «قانون قصاص» به معنی رعایت عدالت حقوقی نیست بلکه با سرنوشت، هویت، آینده و زندگی سایر شخصیت ها پیوند تنگاتنگ پیدا می کند. مولف ضمن همدردی با ابوالقاسم، ابعاد غیر انسانی «قانون قصاص» را به عنوان ابزار «شکست عشق» به نمایش در می آورد.
عشق اعلا و فیروزه فقط در گلخانه ی رابطه ی دونفره ی آنها به بار نمی نشیند بلکه با حیات و مرگ اکبر، با امید و آرزوهای همسر ابوالقاسم و دخترش، با ادامه ی زندگی مشترک ابوالقاسم و همسرش گره می خورد. بنابراین عشق اعلا و فیروزه از حیاطِ خلوت احساس های پاک شخصی به میان چشم اندازها و نگاه های مراقب جمعی در می اید. این عشق دیگر آنقدر شخصی، و خلوت آنها دیگر آنقدر خصوصی نیست که بلوغش به صافی احساسات و قدرت اراده ی فردی آنها وابسته باشد.
اعلا و فیروزه در یک موقعیت بسیار دشوار انتخاب قرار می گیرند که هر انتخاب آنها با برد و باخت توامان همراه است. هیچ پادشاه برنده ای در کار نیست. هیچ بردی بدون باخت و هیچ باختی بدون برد نیست. برد و باخت مانند مرگ به تساوی بین همه ی شخصیت های فیلم تقسیم شده است.
بنابراین نقش اراده ی فردی به عنوان امکان بروز فردیت در انتخاب برد و باخت از دسترس همگان خارج می شود. انتخاب دشوارتر شده است اما هنوز غیر ممکن یا بی معنی نشده است بلکه حل آن از عهده ی هر کس ساخته نیست. در این حالت تماشاگر با نوع دیگری از تعارض ها و تناقض ها مواجه نیست بلکه ابعاد اجتماعی تعارض ها وجوه فردی عمیق تری پیدا کرده است. با این وجود هنوز تضاد برد و باخت بی معنی نشده است. هنوز معنای برد و باخت وارونه نشده است. تنها ژرف نگری مولف نسبت به برد و باخت عمیق تر شده است.
فیلم «شهر زیبا» محصول ۱۳۸۲ است. شش سال از دوران ریاست جمهوری «سید محمد خاتمی» و کسب قدرت سیاسی توسط اصلاح طلبان گذشته است. شخصیت «فرهادی» از دل بحران ها و سرکوب های خونین دهه ی شصت بیرون نیامده است بلکه با دوران رونق «گفتمان اصلاح طلبی» قوام گرفته است. بنابراین به رغم آگاهی بر تعارض ها و تناقض های درونی و بیرونی «وهن اصلاحات» هنوز توهم پیروزی آرمان هایش را به عنوان «اصلاح وهن» دارد. با این وجود شش سال گذشته است اما تحقق وعده و وعیدهای اصلاحات نه تنها محقق نشده است بلکه تعارض و تضادهایش ابعاد اجتماعی عمیقتری پیدا کرده است.
اگر در فیلم «رقص در غبار» برد و باخت معنا داشت و برد و باخت منوط به شرط اراده ی شخصیت ها بود در «شهر زیبا» هر «بردی» با «باخت» و هر «باختی» با «برد» همراه است. بنابراین مرزهای تاریک و روشن پیروزی و شکست به سایه و روشن «پیروزی شکست» تبدیل شده اند.
اکبر زنده است. اعلا هست. فیروزه هست. هنوز عشق اعلا به فیروزه، اکبر است اما دست های انتقام قاسم بیکار نیست. پایان باز است. در «چهارشنبه سوری» اما این «کورسوی سوری» هم خاموش می شود.