مختص جامعه سینما:رضا ظفری/ پیام و سینما؛ دو واژه که تقریبا ۱۰۰ سال است علی العموم درذهن جوامع بشری با هم همراه بوده و گویا تصور مردم این است که یکدیگر را تکمیل میکنند. برای اینکه به این سوال (آیا کار سینما پیام است؟) پاسخ دهیم، باید ابتدا معنای سینما و معنای پیام را بدانیم.
سینما رسانه ای صوتی تصویری و در عین حال یکی از هفتگانه ی هنر است. هنری که قرن ها و هزاران سال دستمایه ی خلق آثار ملموس و غیر ملموس فراوانی توسط بشر بوده. قدرت خلق انسان که از بُعد معنوی و فراطبیعی روحش نشأت میگیرد، معنای هنر را روشن میسازد. انسان تنها موجود خالق در عالم کسرت است. منظومه و مجموعه ای عالی از استعداد های مادی و معنوی(هنری) که او را از دیگر موجوات عالم متمایز و لقب اشرف مخلوقات را جایز وی میسازد. این مباحث اساساً ربطی به دین و مذهب ندارند و صرفا حقایقی اند که از خرد الهی نشأت میگیرند. پس به خلق انسان، هر چه که باشد و با حالات روحی و معنوی انسان سر و کار داشته باشد، هنر میگویند. سینما نیز یک هنر است.
پیام به معنای صورت و چیزی است که انتقال میدهند. همانند انتقال یک نامه از مکانی به مکان دیگر. انتقال پیام به وسیله ی رسانه ممکن میشود. اولین رسانه جهان نیز زبان بود. پیامی که زبان منتقل میکرد موجب افزایش و قدرت گرفتن تمدن های انسانی میشد. اما سوال اینجاست. آیا پیام کار هنر است؟ اصلا و ابدا.
دلیل این امر این است که پیام یک گفته و یک گزاره ی خودآگاهانه و کنشی ارادی است. انسان تا آگاه نباشد، توان فرستادن پیام به هیچکس و هیچ کجا را ندارد.
این در حالی است که (هنر) تصویر و تصور ناخودآگاه انسان است. تنها عامل خودآگاهانه ی اثر هنری، تکنیک آن است که لایه ی ابتدایی را تشکیل میدهد. اینکه بسیاری میگوید( پیام فیلم.. پیام فیلم)، با هنر سر و کار ندارند، بلکه با رسانه و تبلیغات سر و کله میزنند. پس نتیجتاً پیام در هنر چیزی پوچ و لغو است. اما باز یک سوال ایجاد میشود.
اینکه پس اثر هنری چه کار میکند؟
یا از پس آن سوال، سوال دیگری مطرح میشود که میگوید :اگر پیام کار هنر نیست پس چرا بسیاری از شعر های زبان پارسی پیام های اخلاقی و اندرز گونه دارند؟
بحث ما در رابطه با پیام و سینما، همان چیزی است که تحت عنوان پارادوکس از آن یاد میشود. در هر مدیوم هنری، آن چیزی که درون اثر رسوخ کرده پیام نیست بلکه ناخودآگاه و دغدغه و مسئله ی هنرمند است. پیام متعلق به فیلمهای سفارشی و شعاری است. چپاندن درس های اخلاقی در یک رسانه و خوراندن آن به مردم با نام هنر.
هنرمند یا فیلمساز بدون دغدغه، اصلا هنرمند و فیلمساز نیست. چگونه ممکن است وقتی یک نفر فقر را تجربه نکرده و در آن نزیسته باشد، بتواند فقر را به تصویر بکشد؟آن هم با زبان سینما!کارکرد فرم در اینجا مشخص میشود. امری زیستنی در بخش ناخودآگاهی ذهن که همه چیز از آنجا شروع میشود.
قرار دادن پیام ها و درس های اخلاقی در فیلم توسط فیلمساز، هر چقدر هم درست و به حق باشند، نه تنها کار خوبی نیست بلکه فیلم را به ابتذال میکشاند و آن را غیر منسجم میکند. چرا که فرم سینما اجازه نمیدهد ما بدون شخصیت، داستان و فضا پیامی انتقال دهیم. تازه لغت پیام لغت مناسبی برای هنر نیست و ابهت آن را زیر سوال میبرد. چنانچه کودک نابالغ هم توان انتقال پیام را دارد.
هاکس، برتولوچی و زوکر، جمله ی مشترکی دارند که میگوید:اگر میخواهید پیام بفرستید بروید تلگراف خانه. سینما جای پیام نیست.
وقتی ما سینما بلد نیستیم. فضا نمیشناسیم و شخصیتی برای ساختن نداریم، و حتی دغدغه هایمان شخصی نیست و صرفا یک شعار عام است، پس چرا اصلا فیلم میسازیم. مرض نمادگرایی در سینما نیز به همین دلیل نفی میشود. همانطور که نماد در سینما باید خود به خود و در لایه ی سوم فیلم ساخته شود، حرفهای فیلمساز(یا بهتر است بگوییم دغدغه های فیلمساز) نیز باید از دل قصه و شخصیت هایش بیرون بیاید. هیچ دغدغهی اجتماعی یا انسانی در هنر، مستثنی نیست و هر چه که باشد، باید در خدمت فرم عمل کند. سینما را با کلاس اخلاق اشتباه نگیریم.
در این خصوص میتوان یک مقایسه انجام داد. مقایسه ی فیلم هیس دختران فریاد نمیزنند که از همین نامش معلوم است دغدغه ی فمینیستی(نه به معنای زنیت، بلکه به معنی ضد زن) پشتش ایستاده. حال این دغدغه تا چه حد به فیلمساز مربوط میشود و وی به چه اندازه آن را در ناخودآگاه خود پرورش داده به خودش مربوط است.
در مقابل با مستند سازی به نام حسین ریگی طرفیم. کسی که دغدغه هایی حقیقی و نه شعاری راجع به افول سواد آموزی در مناطق محروم سیستان و بلوچستان را در ناخودآگاه ذهن خود داشت. به ناگهان درد زایمان هنر گرفت و مستندی به نام فصل باد های گرم متولد شد!
مستندی کوتاه(حدود ۴۰ دقیقه)، انسانی، دغدغه مند و مهم تر از همه چیز، سینمایی.
دوربین وی متشخص و سبک روایی اش کاملا رئال است. در عین حال مخاطب درکی از دوری شخصیت ها نخواهد داشت و کاملا با وضعیت، همزاد پنداری میکند.حال این دو فیلم در کنار هم، یکی سینمایی با بستر و درام قدرتمند و پرداخت ضعیف و دیگری مستند و با بستر محدود و بدون درام، اما قدرتمند در ساخت و پرداخت.
کدام یک پیام داشت؟
اگر پیام را به معنای دغدغه ی خارج از ذهن فیلمساز و دغدغه ی خارج از فرم بدانیم، پس پیام کاری با سینما ندارد. پیام عاملی خودآگاهانه و تکنیکی است که اگر خود به خود از پس شخصیت ها و داستان که دو عامل اصلی فرم سینمایند زاده نشود، هیچگونه ارزشی نخواهد داشت.
رابطه ی پیام و سینما همین است.تا وقتی داستان و شخصیتی وجود نداشته باشند، پیامی وجود ندارد. و وقتی هم مسئله ای وجود داشته باشد، دغدغه ی فیلمساز و دلیل ساخت اثر است. در واقع چیزی که عامه ی مردم به آن پیام میگویند، دلیل ساخت اثر است.دلیل هیچکاک در برای سرگرمی و نقد مدرنیته است و دلیل بونگ جون جو در انگل، نقد اختلاف طبقاتی است.
پیامی خارج از دغدغه وجود ندارد و سینما وسیله ای برای لذت و انسان شناسی و انسان سازی است نه برای هدایت و دادن درس اخلاق. به قولی پیام در فیلم چون یاسین در گوش خر خواندن است. تا مسئله ای از یک ناخودآگاه(خالق) به یک ناخودآگاه دیگر(مخاطب) رسوخ نکند، هر پیامی که باشد صرفا شعار مطلق است.
ویژگی خاص هنر ها(خصوصاً ادبیات) نیز در همین است. آن ها جامعه ای ساختند که آینده ی ما را شکل داد. پس ما هم باید حال را با گذشته دگرگون کرده و خود را از دام مدرنیته نجات دهیم.