جامعه سینما: ابراهیم قربانپور/ اگر بشود به آمار غیررسمی رسانههای انگلیسیزبان اعتماد کرد، نام ژان دارک در میان زنان صاحبنام جهان تنها با اختلافی اندک پس از مریم مقدس، معروفترین و پرجستوجوترین نام زنانه در موتورهای جستوجو است. ژان مقدس، ژان دارک، ژان باکره و عناوین دیگری از این دست همیشه برای مردم کنجکاویبرانگیز بودهاند. بهطور مشخص از دوره رمانتیک با اوجگیری احساسات مذهبی و حماسی توأمان در شاعران و ادیبان ژان دارک به چهرهای محبوب و عمومی تبدیل شد که بیشتر آنها لااقل یک اثر درباره او نوشتهاند. بعدتر با ورود به دوران مدرن هم سکه ژان، با توجه به ماهیت شورشی و آرمانخواهش از رونق نیفتاد و به آثار نویسندگانی مانند برشت، جرج برنارد شاو و مارک تواین راه پیدا کرد. سرانجام با ظهور سینما هم ژان بلافاصله یکی از محبوبترین موضوعات برای فیلمسازان شد. یکی از اولین فیلمهای داستانگوی سینما «داستان ژان دارک» ژرژ مهلییس است که تقریبا بهیقین باید آن را اولین ژان دارک تاریخ سینما دانست، اما اظهارنظر درباره آخرین ژان دارک یا تعداد دقیق ژان دارکها تقریبا ناممکن است.
در این نوشته شماری از معروفترین ژان دارکهای تاریخ سینما را که باعث اعتبار سازندگانشان شدند و در تاریخ سینما اهمیت ویژه پیدا کردند، با هم قیاس کردهایم. داستانی واحد از چشمان چند کارگردان متفاوت؛ درست مانند وجوه منشوری که آن داستان واحد را به رنگهای مختلف تجزیه کردهاند.
مصایب ژان دارک، کارل تئودور درایر ۱۹۲۸
کارل درایر احتمالا پرشورترین مسیحی تاریخ سینما بود. مسیحی راستکیشی معتقد به ایمان قلبی، الهامات آسمانی و جذبه معنوی. فیلمسازی که بعدتر در شاهکاری مانند «اردت» نشان داد تا چه اندازه به ایمان، ایمان عمیق جنونآمیز به عنوان یگانه راه نجات بشر اعتقاد دارد. در عین حال رنج کشیدن زنان از ایدههای دیگر مورد علاقه درایر بود. به این ترتیب میتوان حدس زد که ژان دارک درایر اثری از آب درآمد پرشور در ستایش ژان دارک و در تقدیس رنج او.
بیش از نیمی از نماهای فیلم درایر نماهای بسته بازیگران بود و درایر تمام تلاشش را برای ایجاد نزدیکی میان تماشاگران و بازیگر نقش ژان دارک، رنی ژان فالکونتی به خرج داده بود. بازی فالکونتی در نقش ژان دارک، که اولین و به روایتی آخرین بازی او در سینما بود، تبدیل به یکی از بهترین نقشهای تاریخ سینما شد و هنوز در کلاسهای بازیگری به عنوان یک نمونه موفق از بازی در سکوت تدریس میشود.
فیلم تنها راوی محاکمه و سوزاندن ژان دارک است و در بیشتر مدت آن شخصیتهای مختلف دادگاه از نقطه نظر ژان دارک به تصویر درآمدهاند. نماهای سربالای دوربین باعث شده است تا سیطره شخصیتها بر ژان بهشدت چشمگیر باشد و موقعیت متزلزل و در حال رنج کشیدن او بهشدت چشمگیر باشد.
علاقه افراطی درایر به نماهای با زاویه سرازیر و سربالا که یادآور سینمای اکسپرسیونیست آلمان است باعث شده بود او تقریبا تمام کف محوطه فیلمبرداری را برای پایینتر بردن دوربین سوراخ کند و به همین خاطر عوامل فیلم به شوخی او را «گرویر» (نوعی پنیر سوراخدار دانمارکی) خطاب میکردند. نمای درشت قطره اشکی که از چشم ژان دارک در صحنه اعدام جاری میشود یکی از معروفترین تصاویر تاریخ سینماست.
فالکونتی بیشتر مدت فیلم به آسمان نگاه میکند، گویی که خداوند در هر لحظه پیش چشمان او است. بعدتر روبر برسون به این ترفند درایر حمله کرد و آن را احساساتگرایی صرف خواند، اما بههرحال همین شیوه باعث شد تا نمای نهایی درایر پس از به آتش کشیدن ژان، مفهوم انتزاعی استعلای روح او را کاملا با حرکات دوربین تداعی کند. ژان دارک درایر برای سالها یکی از بهترین فیلمهای تاریخ در ردهبندیهای معتبر محسوب میشد و تنها در چند سال اخیر این جایگاه را از دست داده است.
محاکمه ژان دارک، روبر برسون، ۱۹۶۲
برای کتابهای تاریخ سینما مقایسه دو ژان دارک برسون و درایر همیشه ایده جذابی بوده است. دو فیلمسازی که هر دو به آیینهای مسیحی باور عمیق داشتند، برای هر دو رنج موضوعی محوری بود و هر دو فارغ از جنبههای تجاری سینما به شیوه شخصی فیلمسازی خودشان وفادار بودند. بااینحال تجربه ژان دارک دو فیلمساز، با توجه به نگاه متفاوت آن دو به دو نمونه کاملا متفاوت تبدیل شد. چنانچه مشخص است، برسون هم مانند درایر تنها مقطع محاکمه ژان دارک را موضوع فیلم خود قرار داد، اما استراتژی روایی او برای صحنههای دادگاه یکسره با درایر متفاوت بود.
اگرچه برسون هم مانند درایر ترجیح داد نقش ژان دارک را به بازیگری شناختهنشده واگذار کند (برسون تقریبا هیچگاه از بازیگران حرفهای استفاده نکرد. او معتقد بود برای هر بازیگر تنها یک نقش در جهان وجود دارد و پس از آن بازی کردن در نقشی دیگر بیمعنی است)، اما برخلاف درایر به سراغ بازیگران تئاتر نرفت و از یک نمایشنامهنویس فرانسوی برای این نقش استفاده کرد. درست برخلاف بازی پراحساس و تاثربرانگیز فالکونتی، فلورانس دوله، سرد و بیاحساس بازی میکرد و در بیشتر صحنههای دادگاه رفتاری خشک و تا حدودی پرخاشگر (شبیه زنان دیگر فیلمهای برسون) از خود نشان میداد. برسون تمام تلاش خود را کرده بود تا از ایجاد تاثرات احساسی آنی در فیلم جلوگیری کند و با ایجاد فاصله میان بازیگر و تماشاگران مانع همزادپنداری آنان شود.
از دید برسون رنج ژان دارک نه در ظالمانه بودن یا اغراقشده بودن رفتار قاضی و کشیشهای دادگاه، که کاملا بهعکس در خشک و بیاحساس بودن این فرایند جانکاه اداری، طولانی بودن آزاردهنده صحنههای راکد و… بود. ژان دارک برسون برخلاف ژان دارک درایر هیچ شعفی از خود نشان نمیدهد و این رنج هولناک محاکمه شدن بهخاطر گناه ناکرده را در صبوری تاب میآورد.
برسون به جای آنکه به سراغ نماهای کلوزآپ برود، از نماهای متوسط استفاده میکند، اما در عوض در نماهای متعدد به سراغ نماهای بسته (اینسرت) از اشیا یا اعضای بدن میرود؛ نماهایی که یکی از مولفههای فرمی مورد علاقه او بود. برخلاف درایر برسون تمایلی به استفاده از نماهای مورب دوربین نداشت و حرکات دوربین را به سنجیدهترین شکل ممکن با وقار و آرامش بسیار طراحی کرد. برسون هیچگاه نمای معرفی از کل فضای دادگاه نمایش نمیدهد و به این ترتیب به نفسگیر بودن فضای خشک دادگاه کمک میکند.
تفاوت مهم دیگر فیلم برسون با درایر آن است که دوربین مدتی نسبتا قابل توجه را در تنهایی ژان دارک با او باقی میماند (الگویی که در «یک محکوم به مرگ گریخت» مولفه اصلی فیلم شد)، درحالیکه درایر تقریبا تمام مدت فیلم رنج ژان دارک را در نسبت با دیگران به نمایش میگذارد.
با وجود تمامی این تفاوتها هر دو فیلمساز برای سکانس پایانی رهایی روح ژان دارک به تمهیدی مشابه اندیشیدهاند. هم در فیلم درایر و هم در فیلم برسون پس از مرگ ژان چند پرنده به نمایش درمیآیند. با این تفاوت که درایر پرندگان را در آسمان به پرواز درمیآورد، اما خست برسون در نمادپردازی او را وا میدارد تا به تصویر سایه چند پرنده قناعت کند.
ژان دارک، ویکتور فلمینگ، ۱۹۴۸
اینکه کمپانیهای بزرگ سینمایی هالیوود توانستند تا سال ۱۹۴۸ در برابر ساخت فیلمی از ژان دارک مقاومت کنند، به خودی خود اتفاق عجیبی است، اما اینکه ساخت این فیلم را به ویکتور فلمینگ سپردند از آن هم عجیبتر است. این درست است که فلمینگ سابقه درخشانی در عرصه ساخت درامهای تجاری داشت، اما هرگز به سراغ سوژههای تاریخی نرفته بود. به همین خاطر انتخاب او برای این کار از همان آغاز مورد تردید منتقدان سینمایی بود. خطای بزرگ دیگر آر.کی.اُ اجبار فلمینگ به استفاده از اینگرید برگمن در نقش ژان بود. برگمن که بعد از بازی در «بدنام» هیچکاک به یکی از محبوبترین ستارههای سینمای هالیوود تبدیل شده بود، قرار بود موفقیت تجاری فیلم را تضمین کند. طبیعتا هالیوود حاضر نبود مانند فیلم روشنفکرانه درایر، به مقطع کوتاه محاکمه ژان دارک بسنده کند و نمیتوانست از خیر نبردهای حماسی او بگذرد، به همین خاطر فیلم عملا تبدیل به معجون درهم و شلوغی از سکانسهای آرام معنوی، نبردهای حماسی توفانی، صحنههای عذابآور دادگاه و ماجراهای احساسی بیربط شد. چهره اینگرید برگمن هم بالغتر از آن بود که ۱۹ ساله به نظر برسد و هم آشناتر از آن که برای مخاطب عام در حال جذبه معنوی قابل تصور باشد. خود برگمن بعدها ادعا کرد بازی فالکونتی در نقش ژان دارک را ندیده بوده است، وگرنه هرگز حاضر به تکرار آن نقش نمیشد؛ ادعایی که کمی دور از ذهن به نظر میرسد، چون ژان دارک درایر و بازی اعجاببرانگیز فالکونتی تا آن زمان به اندازه کافی بر سر زبانها افتاده بود. بههرحال کمپانی پس از شکست کامل نسخه ۱۴۵ دقیقهای، نسخهای ۱۰۰ دقیقهای از بازتدوین آن به بازار عرضه کرد که درنهایت توانست با سودی بسیار اندک بودجه نسبتا قابل توجه فیلم را بازگرداند، اما بههیچوجه نتوانست موفقیت هنری فیلم درایر را تکرار کند. فیلم به آخرین تجریه فلمینگ در سینما تبدیل شد. به قدری باعث بدنامی داستان ژان دارک شد که تا مدتها بعد کمپانیهای دیگر تمایلی به دوباره ساختن این داستان قدیمی نداشتند. رابین وود بعدتر درباره فیلم نوشت: «ژاندراک فلمینگ باعث شد هالیوود متوجه شود همین که یک داستان شامل یک زن و تعدادی جنگ با شمشیر باشد، برای موفقیت کفایت نمیکند.»
ژان باکره، ژاک ریوت، ۱۹۹۴
احتمالا دور از ذهنترین انتخاب موضوع برای فیلمساز رادیکالی شبیه ژاک ریوت داستان پرزرقوبرق و دستمالیشدهای شبیه ژان دارک است، اما برخلاف انتظار ریوت در یکی از پروژههای جنونآمیزش به سراغ ژان مقدس رفت و یکی از متعهدترین فیلمها را درباره این قدیس باکره روی پرده برد. ریوت که تجربه ذهنی مثبتی از فیلم طولانی «زیبای مزاحم» داشت، برای «ژان باکره» آن پروژه را یک گام به پیش برد و فیلم حدودا شش ساعته از زندگی و مرگ ژان دارک ساخت که درنهایت در دو قسمت «نبردها» و «محبسها» به روی پرده آمد.
ریوت با وفاداری اغراقآمیز به روایت مسیحی و تاریخی داستان ژان، تقریبا تجربهای ماتریالیستی از اثر ارائه کرد؛ چیزی شبیه به کاری که پیر پائولو پازولینی در «انجیل به روایت متی» با متن انجیل متی میکند. ریوت در فیلم طولانی خود صحنههایی با جزئیات زیاد تاریخی، روایتهای نیمهمستند و چیزهایی از این دست را پیش میکشد و در این راه تقریبا تلاش ویژهای برای دراماتیک کردن داستان نمیکند.
این رویکرد ریوت اگرچه توانست توجه منتقدان را جلب کند و باعث شد از کار بهعنوان یک تجربه نو تقدیر شود، اما نتوانست در میان مخاطبان هم موفق باشد. نقطه اصلی قوت ریوت انتخاب درخشان ساندرین بونر برای نقش ژان است که جنبهای زمینیتر و تا حدودی شهوانیتر به شخصیت ژان اضافه میکند. ژان دارک ریوت احتمالا در تاریخ سینما به اندازه دو ژان دارک معروف برسون و درایر ستایش نخواهد شد، اما کسی نمیتواند منکر رویکرد رادیکال او در خلق دوباره این داستان شود.
به نقل از ۴۰ چراغ