مختص جامعه سینما: محسن خیمهدوز| فیلم «مست عشق» قرار است درباره رویارویی مولوی و شمس باشد، اما یک «فیلمفارسی اسلامی» کامل است زیرا همان مشخصات فیلمفارسی دوران شاه را دارد به علاوه رنگآمیزی اسلامی فقاهتی. به همین دلیل میتوان آن را ترکیبی از فیلمفارسی زمان شاه و فیلمفارسی زمان حال دانست و لذا شایسته عنوان «فیلمفارسی اسلامی».
ویژگیهای فیلمفارسی را در مقاله «شبهفیلم و سینمای اندیشه» آوردهام و تفاوت «شبهفیلم» را با «فیلم» بیان کردهام و توضیح دادهام که چرا واژه فیلمفارسی واژه نارساییست، چرا وارد جریان نقدفیلمنویسی ایران شد و چرا باید اصلاح شود. اما چون فضای فکری سینمایینویسی ایران تا مدتها با این واژه فکر میکند، به ناچار برای ایجاد ارتباط با جریان سینمای فعلی میتوان از واژه ناقص «فیلمفارسی» استفاده کرد.
ویژگیهای فیلمفارسی عبارتند از :
– فقدان ساختار در فیلمنامه – فقدان ساختار در کارگردانی- فقدان ساختار در روایت
وقتی فیلمی فاقد ساختار در فیلمنامه، کارگردانی و روایت بود یک «شبهفیلم» است (به زبان کوچهبازار، اصطلاحأ «فیلمفارسی»ست). «فیلم» زمانی متولد میشود که در این سه حوزه انسجام تکنیکی داشته باشد. در سینمای زمان شاه، فیلمفارسی رایج با حضور چند کارگردان موسوم به «موج نو» (که آن هم اصطلاح غلطیست) از شبهفیلم به سوی فیلم حرکت کرد. (جریان موسوم به «موج نو» البته فاقد نگاه مدرن بود بنابراین به لحاظ بینش و جهانبینی، همچنان در کنار فیلمفارسی قرار میگیرد)
نکات انتقادی به شبهفیلم «مست عشق»
۱- شبهفیلم «مست عشق» قرار است در باره مولوی و رابطهاش با شمس باشد. اما دوسوم فیلم جنگ و شمشیربازیست و معلوم نیست کی با کی میجنگد و معلوم نیست چرا باید رابطه مولوی و شمس با جنگهای نامربوط قاطی شود.
۲- فیلم «مست عشق» قرار است رابطه مولوی و شمس را دراماتیک کند. در سکانس رویارویی این دو، که باید مهمترین سکانس فیلم باشد، میبینیم مولوی در حال درس دادن به شاگردان است. شمس وارد محل درس میشود. ورودش به کلاس مولوی شبیه ورود برادران آبمَنگل به کافهایست که قیصر در آن در حال تماشای رقص شهرزاد است.
یک دیالوگ جاهلمنشانه بین مولوی و شمس در میگیرد. شمس میپرد روی دستان مولوی و کتابهای او را میقاپد و میاندازد داخل حوض. مولوی به شمس میگوید : مگر مرض داری مرتیکه؟ (دیالوگ این نیست شبیه این است) شمس در پاسخ به مولوی میگوید : میخوای حالتو بگیرم؟ (دیالوگ این نیست شبیه این است).
شمس کتابهای مولوی را داخل حوض آب میاندازد. مولوی میخواهد برود شکم شمس را پاره کند (در فیلم چاقوی قیصری وجود ندارد بنابراین چاقوکشی نداریم) طرفداران مولوی در کلاس (که در مسجدگونهای برگزار میشود) به سمت حوض میروند و کتابها را از حوض بیرون میآورند و میبینند کتابها خشکاند و خیس نیستند و یکباره مولوی عاشق شمس میشود.
شمس هم با نگاهی جاهلوار به مولوی، از کلاس درس مولوی بیرون میرود و نتیجه این عشق آتشین این میشود که شمس میرود کیمیا خانم، دخترخوانده مولوی را میگیرد و با او ازدواج میکند. و نامزد قبلی کیمیا خانم هم ناراحت میشود و مثل برادران آبمنگل درصدد انتقام بر میآید.
«مست عشق»؛از مولوی بلخی تا مولوی فتحی
۳- یکباره یک عده به جان هم میافتند و با شمشیر سر و کله هم را خونین و مالین میکنند و ناگهان فیلم تمام میشود و علیرضا قربانی شروع میکند به داد و هوار کردن به عنوان تیتراژ پایانی. فیلم به پایان میرسد. بی آنکه کسی بداند یا بفهمد مولوی کجاست، شمس کجاست، این جنگها برای چیست. این ازدواج این وسط برای چیست؟
البته از نظر بازار مشخص است این ازدواج برای چیست. برای نشان دادن سر و صورت بدن بازیگر ترک (هانده ارچل) که بی دلیل به دوربین نگاه میکند تا قابهای زیبا از او بگیرند و پسرها از دیدنش لذت ببرند. چون بخشی از دخترانی که برای دیدن دو بازیگر دخترپسند این فیلم به سینما آمدهاند حتما با دوست پسرشان میآیند.
۴- تمام فیلم (به جز سکانس آغازین و سکانس پایانی) غیر سینماییست و شبیه سریالهای آبدوغخیاری مذهبی تلویزیون ایران است. یعنی بازیگران مقابل دوربین ایستاده یا نشستهاند و موعظههای طولانی میکنند.
۵- نصف فیلم بیدلیل تاریک است (به تقلید از فیلمهای فعلی هالیوود) و نصف دیگر فیلم هم روشن است. ریتم بین تاریک و روشن سکانسها رعایت نشد و از این منظر، «مست عشق»، هم تدوین بدی دارد، هم فیلمنامه بدی.
تنها بخش قابل دفاع این فیلم در همین بخش است یعنی فیلمبرداری درخشان زندهیاد مرتضا پورصمدی که نمیدانم دستاورد خودش را بر پرده دید یا نه.
۶- فیلم اما در بازار سینمای ایران میفروشد. نه به این دلیل که ارزش هنری و سینمایی دارد. نه به این دلیل که جذابیتهای سینمایی دارد.
بلکه به سه دلیل :
– اول اینکه دو بازیگر اصلی که نقش مولوی و شمس را بازی میکنند از بازیگران دخترپسند سینما هستند و چون دختران با دوستشان، یا با خانوادهشان به دیدن فیلم میروند تماشاگران فیلم به صورت تضمینشده سه برابر طرفداران دو بازیگر دخترپسند میشود. بازیگر نقش مولوی، پارسا پیروزفر است و بازیگر شمس، شهاب حسینیست. که بدترین کستینگ ممکن برای این دو نقش بودند اما گزینههای مناسبی برای بازگشت سرمایه کلان فیلماند از طریق کشاندن دختران و همراهانشان به داخل سالن سینما.
– دوم اینکه ترانه پایانی فیلم با صدای علیرضا قربانیست که او هم در بین دختران و پسران فدایی بسیار دارد. بخشی از هزینههای گزاف این فیلم را نیز همین دختران و پسران طرفدار قربانی میپردازند.
– سوم اینکه چون فیلم با سرمایه حکومت ساخته شده، بسیاری از تماشاگران فیلم را خانواده حکومتیان تشکیل میدهند که با بلیطهای مجانی وارد سالنها شده تا هم با فیلم تفریح کنند، هم فیلم را وارد باشگاه میلیاردیها کنند (گویا تا امروز ، ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، شبهفیلم «مست عشق» نزدیک به ۶۵ میلیارد تومان فروخته است. یعنی رکورد فیلمهای مبتذل کمدی را در فروش شکسته است).
و در این میان :
– هم مولوی ناشناس مانده و حتا بد و غلط مطرح شده.
– هم تاثیر شمس بر مولوی دیده نشده. به ویژه سکانس رویارویی مولوی و شمس که شبیه سکانس رویایی داشفرمون با برادران آبمنگل در فیلم قیصر است.
– هم تضاد فقها و مولوی مخفی مانده.
– هم فیلمفارسی زمان شاه با لباس اسلام فقاهتی ترکیب شده و «فیلمفارسی اسلامی» وارد جریان سینمای تجاری ایران شده.
***
سه نکتۀ انضمامی در نقد «مست عشق» :
۱- ساختن فیلمفارسی به تنهایی ایرادی ندارد زیرا هم در زمان شاه، هم در زمان حال، فیلمفارسی مخاطبان خودش را دارد.
ایراد فیلمفارسی این است که تبدیل به سینمای مسلط میشود و کل سینما را به تسخیر خودش در میآورد و فضای سینما را با ابتذال خودش هماهنگ میکند. ابتذال سینمایی ناشی از فیلمفارسی از همینجا شکل میگیرد. این ابتذال سینمایی در هر دو حکومت یکسان انجام شد و نتیجهاش سینمای مبتذلیست که امروز در ایران رایج است. حیرتانگیز اینکه گسست انقلاب، در حضور و سلطۀ فیلمفارسی بر سینمای ایران گسست ایجاد نکرد.
۲- از موانع ساخت اینگونه فیلمها هم همگان به خوبی آگاهند. مهمترینش وجود سانسور است که در هر دو رژیم اجازه ساخت فیلم بر مبنای حقایق را نمیداد و نمیدهد. در زمان شاه، نقد شاه و نقد سلطنت ممنوع بود. در زمان فقاهت هم نقد فقیه و فقاهت ممنوع است. بنابراین میتوان درک کرد که سازندگان این فیلم هم اگر میخواستند به تضاد مولوی با روحانیت و فقاهت بپردازند فیلم هرگز روی پرده را به خودش نمیدید.
۳- طبیعی و معقول است که سازندگان فیلم باید درآمد داشته باشند تا خرج خانواده را بدهند و لذا اگر شغلشان ساختن همین فیلمها باشد چارهای جز تن دادن به تولید همین فیلمها با پدیرفتن محدودیتها ندارند. مثل تمام کاسبان و کارمندان و دیگر تاجران بازار. «مست عشق» هم یکی از همان تولیدات تجاریست که نباید در آن دنبال هنر و زیباشناسی گشت. زیرا فقط یک کالای تجاری برای مصرف فرهنگیست.