جامعه سینما:کریم نیکونظر/ وقتی فیلم «تومان» را در جشنوارهی فجر دیدم دوستش نداشتم. مشکلم فاصلهای بود که فیلم (شاید عامدانه) با تماشاگرش ایجاد میکرد، روابط آدمها مبهم بود و ریتم حوادثی بود که قلابش به تماشگر گیر نمیکرد.
دوباره فیلم را دیدم شگفتزده شدم. موقع تماشای مدام به خودم میگفتم این احتمالاً مهمترین فیلم چندسالهای آخرین سینمای ایران است. «تومان» شبیه هیچ فیلمی نیست تماشاگرش را یاد کلی فیلم میاندازد.
این یادآوریها و تداعیها و آدای دینها، اینجا و در این فیلم، ادایی از کار درنیامده و مهمترین فیلم نمیشود. هر کدام از فیلمهای تاریخ سینما از فیلتر سازنده عبور کرده و به فصلی از فیلم بدل میشود، که هم اثر هنری دیگری را به یاد میآورد، هم مجزا استوار است و کاربردی است.
از تکدرختِ تیتراژ اول تا سکانسِ شب را در قبرستان بگیرید، از فصل جابهجایی کیف در مسابقه اسبدوانی تاجگذاری در خانه، همه، ما را به دنیای سینما میبرند و برمان میگردانند به فیلمی که ترکیبی از آن را خوب و دقیق انجام میدهد.
«تومان» میتوانم فیلمی سردرگم شود. ترکیبی از نمایشهای بلند و کوتاه همراه جامپکاتها و پرشهای مداوم روایی و فرمی میتوانم به تجربههای خامدستانه بدلش کنم. ابهام و ایهام ممکن بود ازش اثری نامفهوم بسازد.
اما این فرم است که نجاتش داده است. فرمی متکی به دیدن و ندیدن و درون قاب و بیرون قاب. در ظاهر با فیلم طرفیم که در همهچیز زیادهروی میکند، در دوربین، در تنش، در ابهام. اما در با فیلمی طرفیم که مهم است در ندیدهها و نگفتنها هم هست،
در آن لایهای به عمد مخفیشده و بیرون مانده از قاب. فیلم برپایهای فضا و شخصیت و ریتم ساخته شده نه قصه و همین هم دیدنش را لذتبخشتر میکند، یعنی اینکه سینما را با نقالی اشتباه نگرفته و به فضاسازی و تجربهی دیداری شنیدهای که خودش فکر کرده است.
«تومان» بابت فیلمبرداری درخشانش، طراحی بصری شگفتانگیزش، موسیقی محور و تفسیرگرش، بازیهای دقیق و اندازهگیری به یادم میماند. بابت جسارت کارگردانی که چنین فیلمی را، با وجود ترسهاش منطقیاش، در سینمای ما ساخته است.
در فیلمی که ترسوست و از هر تجربهای میهراسد و پناه میبرد به دامان مشنگبازی و عصبیت. «تومان» را بابت شخصیت اصلیاش، داود، بابت عزیز و یونس دوست دارم، بابت تفسیرش از قصههای اسطورهای داود و پوچی تلخش، بابت آنارشی و اندوهش، بابت تنهایی آدمهاش و روایت آزاردهندهاش از «دوست داشتن» و «دوست نداشتن» دوست دارم.
این فیلم نیست که یکبار دیدنش کافی باشد. «تومان» را بابت شخصیت اصلیاش، داود، بابت عزیز و یونس دوست دارم، بابت تفسیرش از قصههای اسطورهای داود و پوچی تلخش، بابت آنارشی و اندوهش، بابت تنهایی آدمهاش و روایت آزاردهندهاش از «دوست داشتن» و «دوست نداشتن» دوست دارم. . این فیلم نیست که یکبار دیدنش کافی باشد.