جامعه سینما :نسیم بنایی/ فیلمها گاهی نیازی به «اسپویلر» ندارند؛ برخی از آنها با عنوانشان داستان را لو میدهند؛ بعضی دیگر هم با خلاصه فیلم و تیزرهای تبلیغاتیشان داستان را لو میدهند. اما از همه جالبتر فیلمهایی هستند که «خودشان» داستانشان را لو میدهند. این به نوعی جنبه سرگرمی دارد و اغلب به هوش بالایی برای درک آن نیاز است؛ گاهی تنها با دیدن دوباره یا چندباره فیلم و دقت در محتوای آن میتوان به «لو دهندههای» گنجانده شده در فیلم پی برد. این صحنهها مانند یک گوی پیشگویی مقابل بیننده قرار میگیرند و آینده فیلم را به او نشان میدهند اما درک آنها به دقت و هوش مخاطب نیز نیاز دارد. این صحنهها هرچقدر هم که هوشمندانه در فیلم گنجانده شده باشند نوعی «خودزنی» به نظر میآیند که میتواند داستان فیلم را بکُشد.
دو برادر دوقلوی شعبدهباز که همه تصور میکنند «یک» نفر هستند؛ این بزرگترین راز فیلم «پرستیژ» است که بیننده باید با تماشای فیلم به کشف آن برسد. اما اگر به شما بگویند این فیلم خودش در ابتدای ماجرا، بزرگترین رازش را «لو» داده چطور؟ مخاطب کمدقت اگر صد بار هم این فیلم را ببیند متوجه چنین نکته ظریفی نخواهد شد؛ واقعیت هم این است که افراد هرچقدر هم باهوش باشند باز هم با نوعی بیدقتی فیلمها را تماشا می کنند و اجازه میدهند کارگردان یا فیلمنامهنویس آنها را به بازی بگیرد. در مقابل اما کسانی که خود را از این لذت محروم میکنند به سوالی که دختر کوچک داخل فیلم پرستیژ در مورد پرندهای از سارا (یکی از کاراکترهای فیلم) میپرسد، فکر میکند؛ او میپرسد: «برادرش کجاست؟» سوالی ساده از زبان یک دختربچه در مورد یک پرنده که به نظر میرسد تنها برای پر کردن بخشی کوتاهی از وقت فیلم بوده؛ غافل از این که کارگردان و فیلمنامهنویس باهوش هیچ جمله و دیالوگی را بیدلیل در فیلم خود قرار نمیدهد. این سوال از همان ابتدا راز فیلم را برملا میکند: «شعبدهباز یک برادر دارد!».
روانی (۱۹۶۰)
فیلمِ دلهرهآور روانی به کارگردانی آلفرد هیچکاک برترین فییلم ژانر وحشت تاریخ سینما شناخته شدهاست. در این فیلم زمانیکه ماریون کرین (جنت لی) به مهمانسرای بیتس میرود به صورت مخفیانه صدای صاحب مهمانسرا یعنی نورمن بیتس (آنتونی هاپکینز) را میشنود که با مادرش جر و بحث میکند و متوجه میشود که مادرش نسبت به او بسیار بدزبان است. اما زمانیکه ماریون به نورمن شکایت میکند و میگوید رابطه آنها میتواند از این مسئله آسیب ببیند، نورمن از مادرش دفاع میکند و میگوید: «مادر من مانند یکی از آن پرندههایی که خشک شده، بیآزار است.» این جمله یکی از مهمترین بخشهای داستان فیلم را فاش میکند: نورمن مادرش را کشته و او را تاکسیدرمی کردهاست.
امپراطوری ضربه متقابل میزند (۱۹۸۰)
در میانه دومین فیلم «امپراطوری ضربه متقابل میزند» از سری فیلمهای «جنگ ستارگان»، لوک اسکایواکر (مارک همیل) به سیاره یخزده هوت میرود تا با استاد یودا ملاقات کند و تحت نظر او آموزش ببیند. او در طول سفرش با دارت ویدر در نیمه تاریک غار درگیر میشود. زمانیکه با شمشیر لیزری خود به او ضربه میزند پشت نقاب ویدر، صورت خودش را میبیند. این اشاره کوچکی است که نشان میدهد دارت ویدر در حقیقت پدر لوک اسکایواکر است؛ چیزی که خودش در پایان این فیلم به آن پی میبرد.
بازگشت به آینده (۱۹۸۵)
سکانس آغازین «بازگشت به آینده» به تهیهکنندگی استیون اسپیلبرگ پر از ساعتهایی است که در آزمایشگاه دکتر براون (کریستوفر لیوید) در حال تیکتاک هستند. در یکی از ساعتها هارولد لیوید بازیگر فیلم صامت و کمدی «ایمنی مهم نیست» نشان داده میشود که از عقربه ساعت آویزان است. این ساعت از پیش نشان میدهد که دکتر براون از برج ساعتی هیل ولی آویزان میشود تا مارتی مکفلای (مایکل جیفاکس) و خودروی دلورینش را به اوایل دهه ۸۰میلادی بازگرداند.
یادآوری کامل (۱۹۹۰)
فیلم علمی تخیلی پل ورهوفن با نام «یادآوری کامل» پر از اشارههای هوشمندانهای است که مخاطب را وادار میکند در مورد ماجراجوییهای داگلاس کوایید (آرنولد شوارتزنگر) به عنوان یک مأمور مخفی در سیاره مریخ حدس بزند که آیا یادآوری این ماجرا واقعی است یا صرفاً داستانی رویایی است که به مغز او القا شدهاست. بزرگترین اشاره در همان ابتدای فیلم خودش را نشان میدهد؛ یعنی زمانیکه کوایید با ریکال ملاقات میکند و یکی از مهندسها به او میگوید «آسمان آبی را در سیاره مریخ» تجربه خواهد کرد. در پایان فیلم یادآوری کامل، سیاره سرخ تغییر شکل میدهد و یک آسمان آبی در سیاره مریخ دیده میشود.
سگهای انباری (۱۹۹۲)
نخستین فیلم بلند کوانتین تارنتینو با عنوان «سگهای انباری» دستهای از خلافکاران را نشان میدهد که برای سرقت مسلحانه یک الماس با هم تلاش میکنند. اما وقتی در میانه کار سروکله پلیس پیدا میشود، معلوم است که یکی این کلاهبرداران در حقیقت عامل نفوذی است که خبررسانی کرده و آنها را لو دادهاست. شش سارق برای یکدیگر ناشناس هستند و با نامهای مستعاری از رنگ (مثلاً آقای سفید، آقای طلایی و…) با یکدیگر در ارتباط هستند. اما اگر در ابتدای فیلم دقت کافی داشته باشید خیلی راحت متوجه میشوید که آقای نارنجی (تیم راث) همان پلیسی است که گروه را راه انداخته و لو دادهاست. در صحنه صبحانه زمانیکه جو کپت (لارنس تیری) میز را برای پرداخت صورتحساب ترک میکند هر کسی یک دلار برای انعام به خدمتکار میدهد – همه به جز آقای صورتی (استیو بوشمی) که از پرداخت انعام طبق قاعده سر باز میزند. زمانیکه جو به میز باز میگردد و متوجه کم بودن انعامها میشود، میپرسد چه کسی انعامش را پرداخت نکرده؟ آقای نارنجی بدون تردید آقای صورتی را لو میدهد. علاوه بر آن، در صحنهای دیگر زمانیکه افراد سارق در بخشی از سرقت دچار مشکل میشوند و سعی در فرار دارند یک بادکنک نارنجی دنبال ماشین آنها میآید و به شکل هوشمندانهای نشان میدهد که آقای نارنجی به دنبال آنهاست.
پارک ژوراسیک (۱۹۹۳)
استیون اسپیلبرگ فیلم پارک ژوراسیک را از رمانی به همین ساخت. در ابتدای این فیلم زمانیکه دکتر الن گرنت (سام نیل)، دکتر الی ستلر (لورا درن)، دکتر لن ملکولم (جف گلدبلام)، جان هموند (ریچارد اتنبرا) و دونالد گنارو وکیل (مارتین فررو) برای نخستین بار به جزیره ایلا نیوبلار (جزیره تخیلی در فیلم) میروند هلیکوپتر آنها برای فرود آمدن و نشستن بر زمین دچار مشکل میشود. از آنجا که وضعیت اضطراری میشود همه به سرعت کمربندهای خود را میبندند. اما دکتر گرنت متوجه میشود که هر دو سر کمربندش «مادینه» است و در نتیجه کمربند را با گره میبندد و به هر سختی که شده کارش را راه میاندازد. اما این صحنه کوتاه و در عینحال تا حدودی کمدی برای افراد باهوش این نشانه را به همراه دارد که تمامی دایناسورهای این جزیره «ماده» هستند اما باز هم میتوانند راهی برای ادامه نسل پیدا کنند و «زندگی ادامه خواهد داشت».
رستگاری در شائوشنک (۱۹۹۴)
فرانک دارابونت کارگردان رستگاری در شائوشنک بابت این فیلم موفق به دریافت جایزه اسکار نشد اما فیلمش جزو برترین فیلمهای تاریخ سینما قرار گرفت. زمانیکه اندی دوفرین (تام رابینز) در ابتدای فیلم به شائوشنک میرسد، نگهبانی به نام نورتون (باب گانتن) به کسانی که به تازگی وارد میشوند یک کتاب تورات میدهد و میگوید: «نجات در این کتاب است». در پایان ماجرا اندی موفق میشود با حفر دیوار در طول ۲۰سال به کمک چکشی که در این کتاب جاسازی شده بود از زندان فرار کند. بعداً زمانیکه نگهبان کتاب را پیدا میکند متوجه این نوشته اندی میشود: «نگهبان عزیز! حق با تو بود، نجات در این کتاب بود.»
آن کاری که میکنی! (۱۹۹۶)
فیلم ۱۰۸دقیقهای تام هنکس از ابتدای ماجرا اشارههایی در خود دارد. در بخشی از فیلم، گروه دوستان دور هم جمع شدهاند و مشغول تماشای فیلم هستند که لنی (استیو زن) میگوید: «منو مادربزرگم سه هفته این را تماشا کردیم و او در هفته آخر متوجه سیمها شد و گفت آنها عروسکهای خیمهشببازی هستند.» جیمی (جاناتان اسکاچ) در پاسخ میگوید: «آره؛ آنها عروسک هستند. همین.» در حالیکه این دیالوگی که رد و بدل میشود به نظر بیربط است اما نشان میدهد که شرکت پلیتن رکوردز آهنگ آنها یعنی «آن کاری که میکنی!» را به عنوان تکآهنگ انتخاب میکند اما از آنها به عنوان عروسکهای خیمهشببازی در انجام فعالیتهای خودشان استفاده میکند.
باشگاه مبارزه (۱۹۹۹)
باشگاه مبارزان «دیوید فینچر» یکی از جنجالیترین فیلمهای این کارگردان است که با سبکی متفاوت و بازیهای به یادماندنی به شهرت رسیدهاست. این فیلم در سال ۲۰۰۸ به عنوان ده فیلم برتر سینما انتخاب شد. اگر فیلم را به سه بخش تقسیم کنید در بخش دوم فیلم مشخص میشود که تایلر داردن (برد پیت) همان خودِ دیگر راوی (ادوارد نورتون) است و در عین حال هر دو یک کاراکتر هستند. هر چند کارگردان در این فیلم به شیوههای مختلفی این مسئله را به نمایش گذاشتهاست اما یک صحنه هوشمندانه وجود دارد که از همه بهتر این مسئله را نشان میدهد. در آن صحنه، راوی خودش را میزند تا رئیس خودش را تهدید کند. راوی میگوید: «به چند دلیل به مبارزه اولم فکر کردم… با تایلر».
انتقامجویان (۲۰۱۲)
این فیلم در حقیقت «انتقامجویان ماروِل» نام داشتهاست؛ یک فیلم تخیلی و ابرقهرمانانه امریکایی که توسط شرکتهای مارول استودیوز و والتدیزنی ساخته شدهاست. زمانیکه ابرقهرمانان در این فیلم برای نخستین بار سوار بر سفینه فضاییشان میشوند تونی استارک (رابرت داونی جونیور) در مورد یکی از مهندسهای فضایی که مشغول بازی قدیمی گالاگا است اظهار نظری میکند. هدف این بازی ویدئویی که نشان داده میشود دفاع از زمین و زمینیان در برابر دشمنان فضایی است که به این کره خاکی حمله میکنند. اما نکته اینجاست که انتقامجویان نیز باید در نبرد نیویورک با دشمنان (چیتاوریها) در اوج فیلم مبارزه کنند.
نسیم بنایی/به نقل از سایت ۴۰ چراغ