مختص جامعه سینما: علی احسانی| سیلی چالش برانگیزی که «ویل اسمیت» بازیگر مطرح هالیوود در مراسم اسکار چند سال پیش به گونه مجری همرنگ و نژاد خود نواخت، ضربه کارآمدی بود که جامعه افریقایی – امریکایی تبار به جایگاه خود در فرهنگ عمومی و هالیوودی وارد کرد و همچنان این ضربات ادامه دارد. جامعه سیاهان امریکا مدت ها مدید است که از نگاه بالا و برتر، نژاد سفید رنج می برند و البته در باب این هجمه برتری نژادی خود سیاهان نیز این نگاه تبعیض آمیز را پذیرفته و به نوعی زانو زده و به کلیشه های رایج چه در فرهنگ عمومی جامعه امریکایی و چه در ساحت اجتماعی آن تن داده اند.
ارباب ایده ها
«کورد جفرسون» در نخستین تجربه بلند سینمایی خود – داستان امریکایی – بعد از سال ها فیلمنامه نویسی، این نوع نگاه کلیشه ای به رنگین پوستان به ویژه در ساحت هنر و فرهنگ را در یک فضای کمیک و درام خانوادگی به چالش کشیده است. مانک (جفری رایت) استاد دانشگاه و نویسنده ای است که از نگاه دم دستی و مصلحت جویانه به مسائل سیاهان کلافه شده است؛ در همان سکانس آغازین فیلم، دانشجوی خود را به خاطر نگاه آبکی و سودجویانه به درام و داستان از کلاس بیرون می اندازد. با ناشر سفید پوست خود که به جای اثر و جایگاه آن، به موثر سیاهپوست آن توصیه های کلیشه ای می کند، مدام در چالش است.
«مانک» ایده های درخشانی دارد که البته به واسطه رنگ پوستش در جامعه فرهنگی خریدار ندارد. زمانی هم که بعد از سال ها از واشینگتن به زادگاه خود بوستون باز می گردد، ایده هایش در مناسبات خانوادگی نیز میان اعضای خانواده فاقد اعتبار است. «مانک» به عنوان یک نویسنده امریکایی هر چند سعی دارد با این نگاه تند نژاد پرستانه جامعه سنتی کنار بیاید اما از این موضوع که همصنف های فرهنگی او به آثار و ایده هایش جدای از رنگ پوستش نظر نمی دهند، کلافه و عصبی است. حتی در کتاب فروشی زادگاهش، اثر منتشر شده اش را در قفسه مطالعات افریقایی- امریکایی قرار داده اند!
در مواجهه با تهیه کننده هالیوودی نیز «مانک» با این نگاه دم دستی و چالش برانگیز نژادی باید کلنجار برود تا ایده های به زعم خود درخشانش را تثبیت و عرضه کند. البته در فرجام کار هم این کارخانه رویاسازی هالیوود است که سُمبه اش زورمند و پر رنگ لعاب است؛ مانک در برابر آن زانو زده و خود به مهره ای در این سیستم تحقیرآمیز و نژاد پرستانه تبدیل می شود.
کشتن مرغ مقلد
«داستان امریکایی» بر اساس رمان «پاک کردن» اثر «پرسیوال اورت» فیلمنامه اش سرو شکل گرفته است که در مراسم اسکار ۲۰۲۴ جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را نصیب «کورد جفرسون» کرد. «مانک» نویسنده معترض و سیاهپوست فیلم، بین ایده های کلیشه ای غالب در قبال داستان های رایج سیاهان و شکستن تابوهای موجود، سرانجام مقهور همان نگاه حاکم شده و مانند مرغی مقلد، برای هجو شرایط موجود رمانی آبکی و کلیشه ای می نویسد که با استقبال ناشرش و تهیه کننده هالیوود مواجه می شود.
موقعیت های کمیک و با مزه ای که سازنده اثر برای «مانک» بخصوص در مواجهه با اثری آبکی و کلیشه ای که خلق کرده ، چیده است از زاویه ای دیگر نگاه تلخ و نقادانه قهرمان اثر را تعدیل می کند. رمانی که برای انتخاب نامش نیز «مانک» به سیم آخر می زند؛ حال که همگان این داستان جعلی او را می پسندند و به نگاه احمقانه او ارج می نهند، همه اعتبار جعلی خود را به خاک می کشد و به فنا می دهد.
«مانک» که برای داوری آثار ادبی از طرف دانشگاه به بوستون آمده، اکنون به تنها مخالف سرسخت رمان جعلی خود در جمع داوری تبدیل می شود. نکته بامزه این است که ۳ داور سفید پوست در برابر ۲ رای داور سیاهپوست، رمان آبکی «مانک» را که با نامی مستعار نوشته انتخاب می کنند.
«کورد جفرسون» در هجو نگاه موجود به حضور سیاهان در عرصه فرهنگ و هنر با اهرم قهرمانش – «مانک» – بسیار موفق عمل کرده است. «مانک» میان تعهد هنری و تعهد خانوادگی در منگنه شدیدی قرار دارد. به محض ورود به بوستون خواهرش – لیزا – که سرپرستی مادر بیمارش را عهده دار بوده را از دست می دهد. «کلیفورد» برادرش را که سالها ندیده در مراسم ختم خواهرش رویت می کند، برادری که به قماش همجنسگرایان پیوسته و دائم مصیبت به بار می آورد.
زور آزمایی دو برادر برای نگهداری مادر بیمار و تأمین هزینه های درمان او، بخوبی تصویر واقعی از یک خانواده متلاشی شده را نمایش می دهد. «مانک» حتی در رابطه عاطفی با زن مطلقه همسایه -کارولاین – ساده لوحانه عمل می کند و مرز تعهد عاطفی و تعهد کاری را رد کرده، با زنی که به او علاقه مند است همچون منتقد اثر ادبی چهره به چهره می شود.
توفیق رمان هجو آمیز «مانک» تهیه کننده هالیوودی را برای قرار داد با او ترغیب می کند؛ اما مشکل تازه، پایان تلخ اثر است و «مانک» برای تغییر ندادن پایان همچنان پافشاری می کند. «مانک» قهرمان فیلمنامه را که در واقع همان نویسنده جعلی است، در موقعیت دریافت جایزه و لو دادن هویت خود با ۳ پایان بندی برای تهیه کننده ترسیم می کند. موقعیتی که با مرگ نویسنده در مقام زندانی سابقه دار در مراسم اهدا جایزه ادبی ختم بخیر می شود و راه ورود «مانک» به کارخانه رویاسازی هالیوود را می گشاید و بر این ایده تهیه کننده و ناشر سفید پوست او صحه می گذرد : « نویسنده خوب، نویسنده مرده است…»
بی شک توفیق «کورد جفرسون» در ساخت نخستین اثر بلند سینمایی خود، به فیلمنامه سنجیده و خوش ریتم او مرتبط است. دیالوگ ها، شوخی ها و موقعیت هایی که شخصیت ها در آن قرار گرفته اند ملموس و باورپذیرند؛ مضاف بر این که گروه بازیگران سیاهپوست فیلم ارزش فیلمنامه را درک کرده اند و بخوبی در جلد شخصیت ها فرو رفته و ظاهر شده اند. شخصیت «مانک» را نمی توان بدون حضور تأثیرگدار «جفری رایت» تصور کرد.