مختص جامعه سینما: کاوه طالبم| «نوجوانی» (Adolescence)، نه صرفاً یک مینی سریال، بلکه آینهای تراشخورده روبهروی یک بحران خاموش است. آینهای بیرحم که اگر جرأت نگاه کردن در آن را داشته باشیم، تصویر نسل آینده را در آن خواهیم دید — نسلی که نه در میدان نبرد، بلکه در تنهایی اتاق خوابهایشان شکل میگیرند، تسلیح میشوند و گاه منفجر.
سریال با یک بحران جنایی شروع میشود: یک پسر ۱۳ساله متهم به قتل همکلاسیاش است. اما برخلاف جریان مرسوم روایتهای جنایی که بهدنبال کشف «قاتل» هستند، اینجا دوربین بر زخم قدیمیتری مکث میکند: چه چیزی باعث میشود نوجوانی معصوم، ناگهان به نقطهای برسد که مرزهای انسانیت را پشت سر بگذارد؟
پاسخ سریال، فراتر از دیالوگها و شخصیتپردازی، در فرم روایت دفن شده است. هر قسمت «نوجوانی» با یک پلان-سکانس اجرا شده؛ بدون برش، بدون قطع، و این نه فقط یک ترفند تکنیکی، بلکه بیانیهای بصری است. دوربین مثل وجدان انسانی خسته اما بیدار، از اتاقی به اتاق دیگر سرک میکشد، از چهرهای یخزده به نگاهی مردد، از سکوتی معذب به داد و فریادی بیاثر.
این حرکت سیال، استعارهای است از ناتوانی ما در گسستن از زنجیر وقایع؛ از گذشتههایی که پشت سر نگذاشتهایم، از مسئولیتهایی که هیچوقت نپذیرفتهایم. دوربین در اینجا نقش شاهد را ندارد، بلکه خودش بخشی از قضاوت است. هر قدم، هر عبور، نه فقط ثبت موقعیت، که طرح یک سؤال است: شما کجا بودید وقتی این اتفاق افتاد؟
جیمی نماد یک نسل است، نسلی که با گوشیهای هوشمند به دنیا آمده، اما با تنهایی تربیت شده. سریال با دقتی تلخ، مسیری را ترسیم میکند که چگونه خشمهای ریز و بیصدا، تحقیرهای روزمره، و نادیدهگرفتن مداوم میتواند نوجوانی را به سمت تاریکی سوق دهد.
لوکیشنها در «نوجوانی» معنای نمادین دارند. خانه، که باید محلی امن باشد، به فضای سرد و از هم گسسته بدل میشود. مدرسه، که قرار است محل رشد باشد، به صحنه جرم تبدیل میشود. هر مکان، ضد خود عمل میکند؛ درست مثل جامعهای که فرزندانش را در ظاهر میپرورد، اما در باطن، رها کرده.
«نوجوانی» فقط درباره یک کودک نیست، درباره جامعهایست که زخم را نمیبیند تا خونریزیاش طبیعی شود. درباره همه ماست که ممکن است از کنار خشونت دیجیتال، شوخیهای سمی، فرومهای نفرتپراکن عبور کنیم. شاید «نوجوانی» بیش از هر چیز، تذکریست که ما را مجبور به دیدن میکند — حتی اگر تصویر آزاردهنده باشد. این سریال میپرسد: آیا هنوز کسی هست که بخواهد چراغ را روشن کند؟
و این دقیقاً همان جاییست که هنر، دیگر سرگرمی نیست؛ مسئولیت است.