جامعه سینما:حامد داراب/بهارهای رهنمای تصویر، بهارهی رهنمای دیگری بود از آنچه امروز میبینید و میشنوید، او که طی چند سال، خاص در اوایل دههی نود بود، در کارهای تیاتری دفاعی نقشهای قابل دفاع ایفا کرده بود و سخنان دیگری را میگفت، خارج از پرتوپلا و گزارش آگهیهایی. که امروز میپراکند و میگوید.
اما چه چیز رهنمای اوایل دههی نود را به رهنمای شوآف امروز بدل کرد؟ پرسشی سهمگین برایم، رهنمایی که روزی در گفتوگویی بلند با او در خصوص «فمینیست و تیاتر» است، دریافتم که وضعیت زنان جامعهاش چه خوب است، چگونه در مدت کوتاهی به کسی بدل میشود که حتا فکر نمیکند و حرف میزند؟
من اتفاقن بر خلافِ نظر دوست اهل فکر و همکار توانایم پژمان موسوی معتقد است «انتخاب کرده در ابتذال غوطهور باشد و نباید به آن توجه کرد» گمان میکنم که برای بالا، باید پاسخی جست و آسیبشناسیاش نشان داد چگونه یک بازیگر در روندی، خود را به ابتذال میکشاند؟ که آن ابتدا از جنبههای زندگی شخصی که به ما ارتباطی ندارد، از موتیفهای اجتماعی نیز بهره میبرند، و همین موردی است که در آن اتفاق میافتد،
در این برجستگی بیش از هر موضوعی از هر موضوعی شروع میشود، به عنوان ابژههای اجتماعی رخ میدهد، که ریشه اش میشود. را باید در جریان فرهنگیهای جست که محتوا و شکل آن حامل «ضد ارزش» آسیبها هستند، ضدارزشهایی هستند که از یک سو، سیاستهای کلان فرهنگی و از دیگر پیچیدگیهای فرهنگ توده، و سلیقههایی که نه تنها با شدتهای متفاوتند، بلکه حتا متضاد هستند. و در تنش با هم هستند، عاملِ آنند
رهنما به گمانم آیینهای تمام قد از وضعیت هنر و خواست جامعهی حالِ حاضر ماست، چه نتیجهای همان دو مورد است که در بالا آوردم. هنر و جامعهای که در صورت حضور و حضور چهرههای اندیشمند و متفکر خود، به تولید برساختهای کوتاهمدت تن داده میشود، و ما به ناگزیر در این برساختها، تغییر میکنم با تغییر کوتاه مدت ارزشهای اخلاقی، فرهنگی، هنری، ادبی و غیره، که بیشتر میشود. بازتابی شده برای استفاده در قالب سودجویی فرهنگی، به واسطه ارائه مدلی که حاصل ضد
ارزش است والتر بنیامین، معتقد بود «هنر و هنرمند به امری عمومی بدل شده است»، این عمومیت، حتمن به دورانی که هنر و هنرمند در آن هستند هم ارجاع دارند. ، تاریخی کنونی ما، پیش از این که هنر دموکراتیزه بیآفریند، در سدِ مصیب فرهنگیمان دچار اختلال میشود، یکی از مهمترین این اختلالات، «نوکیسهگی فرهنگی» است
هنرمند پس از کسب مشروعیت نسبی از جامعهای چندتکه، ابتذال را در بستر همان نوکیسهگی فرهنگی و در شمایلهایی چون روشنفکری بر سر و صدا، و لمپنیسم ایجاد میکند، و در نهایت به درجهای از ابتذال میرسد که بیشتر از تولید فرهنگی دونپایه، توهین میکند.
کاهش چشمگیر سطح انتظارات عمومی از هنر، که نتیجهی پایین آمدن سطح سلیقهای توده در فرهنگ است، مسئلهای جدی است که گریبان جامعه ایران را گرفته است، آنچه را که به نوکیسهگی فرهنگی دامن میزند، در واقع خواستِ شخصی هنرمند مبتذل نیست، اما انتظاری است که توده است. او متبلور میکند، چه میتوانم به عنوان مثال بگویم که هنوز از چهار میلیون نفر صفحه شخصی به عنوان رهنما را دنبال میکنند.