برای جامعه سینما:حامد داراب/در کمیکهای شبانهی مهران مدیری برای تلویزیون؛ خوانندهی درجهی چندمی به نامِ بنیامین بهادری یکی ازنوستالوژیکترین آثارِ شناخته شدهی استادِ ما شهریار قنبری را به شکلِ مضحکی تغییر داده و با همان موسیقی که اسفندیار منفردزاده در دههی پنجاه بر آن نوشته بوده است اجرا کرده اثری که گویا سالها قبل، اعتراضِ این دو چهره را با خود به همراه داشته، و با این دفاعِ جوانک روبهرو شده است که چونین کاری«استقبال» است و حافظ نیز درغزلهایش از خواجو یا دیگران استقبال کرده سخنی گنده بر دهانِ یکی خوانندهی دستِچندم که پیداست از آرایهی ادبی و علمِ بدیع و مسایلی چون، مصالته، استقبال، توارد یاتضمین و شرایط و ضوابط علمی آکادمیکِ آنها اطلاع دقیق ندارد، چه آنکه حافظ را نمونهای برای کارِ کمکیفیت خود آورده تا شایدخطای بزرگ خود را، با غلطی بزرگتر (که دفاعاش باشد) بپوشاند
استقبالِ ادبی در شکلِ کلاسیک اش، استفادهی دستکم یکی یا همهی سه مورد: وزن، ردیف و قافیهی اثرِ یک شاعر است؛ پس از شعر نوو بخصوص پس از شعرِ سپید، یعنی با دور شدنِ اثر ادبی از قالبهای کلاسیک؛ استقبالِ ادبی به جنبههای مفهومی، سودجستن ازتشبیهات، تصویرسازی، حسآمیزی (با ایجاد موقعیت) و تخیلهای کلان و ریزِ یک اثر گفته شد، اما بسته به چندوچونی مفصل ومولفههایی مشخص اثری چون «کودکانه» که قامتِ بلندش در شعر و البته موسیقی پاپِ نسلِ اولِ ایران بر همه پیداست، در گسترهی ترانه باید حساب شود،اما به واسطهی گرایشهای نوآورانهی ترانهنویسِ آن، از ساختارهای (کلاسهی) ترانه نیز در همان زمانِ آفرینش گریخته و تنها با سودجستن از یک بندبرگردان، آنهم لابد بیشتر به خاطرِ همسویی برای وزنِ موسیقایی، شکلِ کاریاش با یک اثر ساختاری نزدیکی دارد، پسبی تردید متن دارای نوآوری در زمانی یا شاید همزمانی است
بهگمانم اگر بنا باشد استقبالی از این اثر انجام شود، حتمن باید در بخش دومِ تعریفی که از استقبال ادبی آوردهام به انجام برسد، اماخوانندهی بیسواد، حتا نفهمیده است که شناختهگی و اهمیتِ این اثر به غیر از جنبهی نوستالوژیکِ مفهومی و زمانی (دههی تولید) آن، درشیوهی ساختارشکنی نوشتار و اوزان موسیقاییاش نیز هست، چه آنکه در غفلت با کپی مفهومی متن و کپی عینی موسیقی، ترانهایدمِدستی و خزئبل را با رعایت ساختارِ عروضی ارایه داده، که حتا در نوع خود، یعنی مفاهیم عاشقانه، سست و بیاساس است
استقبالِ ادبی وظیفه دارد اثری که از آن استقبال کرده را (هر چند به شهرت) به مخاطب معرفی کرده باشد، نام پدیدآورندگان آن رابازبخواند و همچنین الزام دارد که بتواند اثبات کند که با چه مولفههایی از یک اثر استقبال کرده و اهمیت این استقبال چیست؟
به عبارتیبهتر، باید به شکلی ضمنی به مخاطب بفهماند که کدام مولفههای اثرِ استقبال شده نسبت به اثرِ اصلی برتری دارد یا چه همسوییهاییبا زمانهی اکنون میتواند داشته باشد؟ چیزی که اثر مورد بحث نه تنها ندارد بلکه از اثر اصلی نیز هزاران بار ضعیفتر است
اما آنچه باید در چنین آسیبشناسی بگنجد، اجازهی اجرای چنین اثری است، ازسوی مهران مدیری که افساداتِ او اکنون بر همه پیداست، چهرهای که حالا شخصی چون امید حاجیلی نیز میتواند دریابد که او در برنامهی کتاب باز چرا به دروغ میکوید باخ پنج هزار اثر دارد و من همه را گوش دادهام، در حالی که باخ فقط ۱۰۸۰ اثر دارد