مختص جامعه سینما:محمدرضا فهمیزی/«گلدن تایم»بازتاب تنهایی های انسان معاصر ایرانی و واقعیت های تلخ و دردناکی است که زیرپوست به ظاهر آرام این شهر جریان دارد و انسان را به تفکر وامی دارد.
۱۲ سکانس_پلان که هر کدام در قالب یک فیلم کوتاه جداگانه کنار هم قرار گرفته اند تا یکی از اندک فیلم های متفاوت و تفکر برانگیز این سال های سینمای ایران را تشکیل دهند.فیلمی شامل مجموعه داستان هایی جذاب ،کوتاه ،همراه با پایان هایی شوک آور که هیچ گونه ارتباطی به هم ندارند به جز نگاه تلخ ،تاریک و یاس آلودی که در همه آنها حاکم است.
تلخی ای که البته شاید برخی ها،آن را به سیاه نمایی افراطی تعبیر کنند اما متاسفانه واقعیت هایی اند که در جامعه وجود دارند مانند:فحشا،خیانت،انحراف جنسی ، اعتیاد،بحران های خانوادگی،قتل ،خودکشی و… و چه بسا بسیار فجیع تر از آن چیزی که «کاکاوند» در فیلمش نشان می دهد.
نام فیلم هم به نوعی نشانه ای از همین تلخی درونش است.”زمان طلایی» (گلدن تایم) به دقایق کوتاه پس از طلوع و پیش از غروب خورشید گفته می شود که نور خورشید سرختر و متفاوت تر از زمانهای دیگر است و این به نوعی همان مهمترین نقطه مشترک یا بعبارت دیگر نخ تسبیح تمام این مجموعه فیلم های کوتاه است چون در همه آنها همان طور که نور طبیعی در حال کم شدن و ورود به شب و تاریکی هستیم،تمام شخصیت ها هم (حتا آن عروس و داماد به ظاهر شادی که در ماشین عروس هستند) در آستانه ورود به وضعیتی سیاه و تاریک هستند.
اما صرفنظر از اینکه نوع نگاه کاکاوند را قبول داشته باشیم یا نه،جسارت او در نمایش این حجم از تلخی و سیاهی که برخی از آنها تا پیش از این هم سابقه نداشته ، تحسین برانگیز است از جمله :
در اپیزود خرداد دختر بچه ای (با بازی نوجوان با استعدادی به نام مانیا علیجانی) که از انتظار در ماشین مادرش حوصله اش سر رفته پیشنهاد یک بازی را به او می دهد که در آن هر کدام در جای دیگری قرار بگیرند یعنی مادر،دختر بشود و دختر،مادر و با هم شروع به گفتگو کنند.
اما پایان بازی به نتیجه ای غیرقابل باور و شوک آور ختم می شود که چون نمی خواهم لذت تماشای فیلم را از تماشاگرانی که مایل به تماشای آن هستند بگیرم توضیح بیشتری درباره اش نمی دهم یا اپیزود اسفند که درباره گفتگوی سه تن از بستگان یه پسر مبتلا به سندرم داون هست که باز هم به پایانی عجیب و شوک آور ختم می شود و نیز اپیزود دی که ظاهرا در خصوص اهدای عضو است اما با نتیجه ای غریب و شگفت انگیز.از اینرو صرفنظر از استحکام و ساختار درست داستان ها (بر مبنای الگوی کلاسیک آغاز ، میانه و پایان) یکی دیگر از نقاط قوت مهم فیلم،شخصیت پردازی آن است که با وجود زمان کوتاه هر داستان (حدکثر ۱۰ دقیقه) از خیلی از فیلم های بلند حتا کارگردانان برجسته سینمای کشورمان هم به مراتب بهتر است مثل: نقش هوشنگ گلمکانی (سردبیر قدیمی مجله فیلم) در اپیزود اردیبهشت ،منشی صحنه در اپیزود فروردین ،عروس و داماد در اپیزود آذر …
البته نوع کارگردانی کاکاوند هم در افزایش باورپذیری و اثرگذاری داستان ها تاثیر زیادی داشته است چون صرفنظر از تک پلان بودن و کات نداشتن که حس واقع نمایی کار را افزایش می دهد ،استفاده غالب از نابازیگران یا بازیگران کمتر شناخته شده ،بیشتر قصه ها هم با دوربین ثابت فیلمبرداری شده است مگر داستان دانشجویانی که همراه استادشان به تور گردشگری آمده اند و به اقتضای داستان مثلا کل کار را (که درون اتوبوس گردشگری می گذرد) از دریچه دوربین هندی کم یکی از دانشجویان می بینیم ،به همین خاطر دوربین حرکت های زیادی دارد و نیز بخش پایانی اپیزود اسفند.