مختص جامعه سینما:مهدی سلطانی گردفرامرزی/فیلم «سنتوری» فیلم خاصی در تاریخ سینمای پس از انقلاب است. فیلم اثر یک کارگردان پرآوازه ایرانی- داریوش مهرجویی- و موضوع آن مسائل اجتماعی و خانوادگی مربوط به «اعتیاد به مواد مخدر» است.
فیلم به دلیل داستان و سوژه خاص اش و نیز رویکرد اجتماعی- انتقادی اش – علیرغم دریافت دو جایزه در بیست و پنجمین دوره جشنواره فجر به مذاق مجموعه حاکمیت سیاسی خوش نیامد و توسط وزارت ارشاد توقیف شد و شکایت تهیه کننده و کارگردان به دادگاه نیز به جایی نرسید.
دلایل توقیف را می توان در موضوعات خاص مطرح در این فیلم جست؛ بازنمایی زندگی یک هنرمند حوزه موسیقی و استفاده گشاده دستانه از انواع آلات موسیقی و تصاویر کنسرتها در فیلم.
موسیقی در تاریخ پس از انقلاب، همواره مناقشه برانگیزترین هنر بوده است و هنوز هم پس از گذشت چهار دهه، مجموعه حاکمیت سیاسی نتوانسته استراتژی واحدی درباره آن اتخاذ کند و از این رو، هر از چندگاهی این هنر گرفتار در مارپیچ قدرت در جامعه ایران شده و مشمول بازی امر مجاز و ممنوع می گردد. دلیل بعدی را باید در نمایش آشکار مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی در این فیلم جست که میتوانست حساسیتهای بسیاری نزد نهادهای قدرتمند مذهبی ایجاد می¬کند و وزارت ارشاد بعنوان بازوی اجرایی حاکمیت علیرغم مجوز اولیه ساخت فیلم، پیشدستانه آن را متوقف کرد.
داستان فیلم بنابر ادعای ویکیپدیا، برگرفته از واقعیت است. بدین صورت که «خاطرات خانوادگی رامین اسکندری نویسنده غیر حرفه ای شیراز در یاداشتهایی تحت عنوان «بهار سیاه»، دستمایه اصلی فیلمنامه ای شد، در ارتباط با زندگی نافرجام برادر ناکام بزرگترش، پیمان اسکندری، که در اوج هنر و تحصیل به بیراهه و اعتیاد افتاد و عشقی اشتباه علیرغم تلاش خانواده و نزدیکان او را تا مرگ سوق داد، این خاطرات توسط اداره آموزش پرورش مرودشت در اختیار نویسنده علی سنتوری قرار گرفت که با رضایت قضایی خانواده پیمان اسکندری و پرهیز از بیان و پرداخت مرگ مشکوک و ناگهانی وی که در سال ۸۲ بعنوان یکی از پروندههای کیفری پر سر و صدا، اما بی فرجام دادگستری شیراز مطرح بوده، دستمایه اصلی تدوین فیلم نامه علی سنتوری شد»(همان)
در هر صورت و با همه این احوال، فیلم «سنتوری» را باید به عنوان یک چیز جدا از دستمایه واقعی آن، به عنوان یک روایت و صورتبندی گفتمانی نگاه کرد. فیلم مبدع یک گفتمان جدید در سینمای ایران است. زندگی هنرمندان همیشه در هاله ای از ابهام و جذابیت بوده است و ساخت فیلم درباره زندگی آنها مناقشه برانگیز. ابژه و سوژه در فیلم سنتوری، جزء تابوهای گفتمانی در جامعه پس از انقلاب بوده اند.
موضوع زندگی هنرمندان عرصه موسیقی و مسائل و مصائب آنها از جمله موضوعات غیرمجاز به لحاظ گفتمانی در طی سالهای پس از انقلاب بوده است. گفتمان و رژیم حقیقت فقهی از دیرباز، چندان روی خوش به هنر موسیقی نشان نداده و این هنر را به امری مسئله زا تبدیل کرده است.
مجموعه حاکمیت فقهی طی سالهای پس از انقلاب نیز، استراتژی¬های متفاوتی درباره این هنر اتخاذ کرده است و سیاستهای «شل کن، سفت کن» شرح حال واقعی شیوه رویارویی حاکمیت سیاسی پس از انقلاب با این هنر بوده است. سیاست گفتمانی حاکمیت، نادیده گرفتن مسائل این حوزه بوده است.
وقتی یک موضوع طرح می شود، سوژه نیز آفریده می شود. این همان کاری است که فیلم «سنتوری» می کند؛ این فیلم، سوژه ای سرکوب شده را به تصویر می کشد و درباره آن گزاره و گفتمان مثبت تولید می کند. احتمالاٌ منظور مجوز دهندگان به فیلمنامه «علی سنتوری»، بازنمایی منفی هنرمندان عرصه موسیقی بود، اما آنچه ساخته شد، خلاف اهداف اولیه بود.
فیلم «سنتوری» آشکارا گفتمانی مثبت نگر نسبت به عالم موسیقی و هنرمندان شاغل در این حرفه دارد؛ گفتمان فیلم، اساساٌ نگاهی حرفه ای به عالم موسیقی دارد و به عنوان شغل به این هنر مینگرد. مسئله ای که از دید حاکمیت سیاسی پس از انقلاب، مسئله زا بوده و به عنوان شغل نادیده گرفته شده است. گفتمان فیلم نسبت به رویکرد سیاسی بسیار انتقادی است و سیاستهای لغو کنسرتهای موسیقی را بسیار مخرب می بیند.
داستان فیلم چیست؟ علی سنتوری، نوازنده چیره دست سنتور و خواننده ای محبوب است. اما به دلیل سیاستهای منفی نگرانه حاکم بر این هنر و حرفه، مجوز کنسرتها و کاست هایش مدام لغو می شود و او مجبور است برای امرار معاش در مجالس عروسی و پارتی ها ساز بنوازد و بخواند و نیز تدریس خصوصی کند. خانواده او را طرد کرده اند. مادرش زنی شدیداٌ مذهبی و سنتی و اهل برپایی مجالس روضه خوانی و به شدت مخالف نواختن موسیقی است و به همین دلیل پسرش را طرد کرده است.
علی ستنوری در یکی از کنسرتها، با هانیه آشنا می شود. هانیه به بهانه آموزش سنتور، به علی نزدیک و کار به روابط عاشقانه و ازدواج می کشد. هانیه خود نوازنده چیره دست پیانو است، اما این مسئله را در ابتدا از علی پنهان کرده بود. آنها مدتی در عشقی آتشین زندگی می کنند. علی شعر می¬گوید و آهنگ می¬نویسد و هانیه آن را تکمیل می کند. آنها یک زوج ایده ال هستند؛ هر دو هنرمند. این در حالی است که علی در مهمانیها و مراسم مختلف، مشروب می نوشد و مواد مخدر مصرف میکند.
او از تریاک شروع می کند و کارش به تزریق هرویین می کشد. هانیه هم مشروب الکلی مصرف می کند. در یکی از پارتی ها، جاوید نوازنده شیک پوش ویالون با هانیه ارتباط دوستانه برقرار می کند و همین مقدمه جدایی از علی میشود. هانیه و جاوید یک زوج هنری می شوند و در مجالس مختلف ساز می نوازند و خرج زندگی به دوش هانیه می افتد. این در حالی است که علی مواد مخدر مصرف می کند و به شدت شعر و آهنگ میسراید:
«اونشب شب سرنوشت سازی بود. فرداش هانیه خواهر جاوید به هانیه زنگ زد و ازش دعوت کرد بره با اونا پیانو بزنه توی تیریو… و گفته بود بهش پول خوبی میدن. حتی گفته بود خیال دارن ویزای گروه رو بگیرن و برن کانادا. خلاصه خر شدم و قبول کردم… دوره دوره علافی و بی پولی ما بود. مجوز کاست بهمون نمیدادن. یا دیر میدادن و کارهای من لو میرفت. از کنسرت و مجالس خصوصی هم بخاطر بگیربگیرها خبری نبود. ولی من افتاده بودم به خرکاری. از لج همه شب تا صبح، صبح تا شب، آهنگ میساختم و شعر می¬گفتم و تنظیم میکردم… و هانیه خانم میرفت هفته ای سه چهار بار تمرین.
گاهی فقط با جاوید. تو مراسم خیریه برای کمک به معلولین و سیلزده¬ها و سرطانی¬ها. چندتا آهنگ سوزناک پیدا کرده بودن، دائم اونا رو میزدن. خرج و مخارج خونه و جنس و دوا وخلاصه همه چی افتاده بود رو دوش هانیه».
این مونولوگ، گفتمانی است که علی با خودش دارد و بازاندیشانه است. او علل شکست زندگی خود را در یک عامل خارجی-یعنی جاوید- می بیند. در خلال این گفتار، علی موضوع اجازه دادن به هانیه برای رفتن به گروه جاوید را یک اشتباه استراتژیک می خواند و اصلاً به مسئولیت خود برای حفظ رابطه زناشویی نگاه نمی کند.
اگر این گفتار علی را حاوی گفتمان فیلم بدانیم، جایی در این گفتمان برای مسئولیت شخصی علی وجود ندارد. نوعی گفتمان انتقادی جامعه شناختی در فیلم وجود دارد که همه مسئولیتها را به گردن عناصر بیرونی سیاسی و اجتماعی می اندازد.
در صحنه ای از فیلم، هانیه خطاب به جاوید از وضعیت بد اجتماعی ایران گلایه می کند که باعث اعتیاد علی شده است. صحنه ای که نقطه عطف فیلم است و به وضوح علت اعتیاد علی سنتوری را در قالب کلمات هانیه به گفتمان درمی آورد؛ اینجا شاهد یک گفتمان جامعه شناختی هستیم. وضعیت بد مملکت، علت اعتیاد علی دانسته می شود.
البته آماج گفتار انتقادی هانیه متوجه حکومت است که با سیاستهای هنری اش موجب بیکاری و به تبع اعتیاد علی شده است. با این حال، گفتار هانیه پر از گزاره های گفتمانی انتقادی درباره چیزهایی غیر از موضوع علی است. نوعی دلزدگی نسبت به وضعیت ایران در کلام هانیه وجود دارد. گفتمان هانیه، مملکت را خشن، بیرحم و دروغگو می¬خواند که همه را بدبخت و معتاد می کند(شاید منظورش حکومت باشد).
گویی گفتار هانیه، معتاد و بدبخت کردن مردم را عمدی می بیند.هانیه گزاره های دیگری نیز تولید می کند: «مگه آخه آدم چقدر زنده میمونه. آخه اینم شد زندگی؟»، یا «اون دیگه شوهر من نیست…». در این گفتارها و گزاره ها، گونه ای گفتمان فردگرایی پدیدار می شود. شاید این اولین گزاره های فردگرایانه ای باشد که به شکلی صریح از زبان یک زن در تاریخ سینمای پس از انقلاب صادر میشود. گفتارها و گزاره های هانیه آشکارا «ارزشهای خانواده سنتی» را به چالش می کشد.
برای هانیه سرنوشت علی مهم نیست. آن که مهم است خودش است. در ضمن هانیه طلاق نگرفته، خود را دیگر همسر علی نمی داند. گفتمان فیلم به نظر در قالب گفتارهای هانیه ارائه می شود. هانیه کلیت نظم حقوقی خانواده سنتی را زیر سؤال می برد و خانواده را به جای نهاد همدلی زوجین، همچون نهادی برای ارضای نیازهای شخصی پدیدار می کند.
این گفتار هانیه در فیلم احتمالاً یکی از علل مهم توقیف فیلم بوده است. این گفتمانی است که کلیت سیاست حاکم بر جامعه ایران در آن سالها را زیر سؤال می برد. جالب است که تغییر بزرگی در گفتمان این فیلم نسبت به گفتمان اعتیاد در فیلمهای دهه شصت می بینیم. در گفتمان فیلمهای دهه شصت، علل اعتیاد یا در سیاستهای رژیم پیشین جسته می شد و یا در سیاستهای امپریالیسم غربی و امریکایی. در گفتمان «سنتوری» اما علل اعتیاد در موقعیتهای اجتماعی و سیاستهای حکومتی جسته می شود. فیلم در نقد وضعیت موجود از همه آستانه های تحمل دولت در ایران عبور می کند.
فیلم استراتژی های گفتمانی نیز برای درمان اعتیاد دارد؛ فیلم درمان پزشکی و ترک در مراکز بازپروری را بازنمایی می کند. اما این را کافی نمی داند. علی یک روز در مرکز ترک معتادان، یک سنتور روی میزش می-بیند و شروع به نواختن می کند و در نهایت از پزشک آنجا می خواهد که اجازه دهد در همانجا بماند و به معتادان سنتور آموزش دهد. فیلم موسیقی را به عنوان یک هنر برای زندگی بازنمایی می¬کند و پتانسیل های بسیاری برای نجات افراد از اعتیاد در این هنر می بیند.