برای جامعه سینما :مصطفی مهرآیین*/ این روزها به واسطه ازدواج مجدد ناصر محمدخانی باز در فضای رسانه ای کشور سخن از اعدام شهلا جاهد گفته می شود. چند سال پیش در پژوهشی به بررسی روایت از زن بزهکار در سینمای مستند ایران پرداختم که شامل تحلیل گفتمان چند اثر از خانم مهناز افضلی، مهوش شیخ الاسلامی و فیلم فقر و فحشا مسعود ده نمکی بود.
یکی از فیلم هایی که در آن پژوهش به تحلیل گفتمان آن پرداختم فیلم «کارت قرمز» اثر خانم افضلی بود که به ماجرای شهلا جاهد می پرداخت. متن زیر به تحلیل فیلم کارت قرمز و ماجرای شهلا جاهد مربوط است . این تحلیل ساده می گوید که احتمالا شهلا جاهد قاتل نبوده و ماجرای پرونده او بسیار پیچیده تر از آنی است که ما می دانیم.
فیلم «کارت قرمز» مستندی است در خصوص ماجرای قتل خانم لاله سحرخیزان، همسر فوتبالیست مشهور ناصر محمد خانی، که بنا به آنچه تاکنون مطرح گردیده این کار توسط خانم شهلا (خدیجه) جاهد، همسر موقت ناصر محمد خانی، صورت گرفته است.
فیلم مربوط به بخشی از فرایند دادگاهی خانم جاهد و دیگر مسایل مربوط به این پرونده است. از اینرو، تنها زن بزهکاری که در کانون این فیلم جای دارد همان خانم جاهد است. در ادامه با تحلیل شیوه روایت پردازی، ساختار فیلم، گفتمان یا گفتمان های موجود در فیلم، شخصیت پردازی صورت گرفته از خانم جاهد، صحنه پردازی فیلم و بالاخره چگونگی پایان بندی فیلم نشان خواهیم داد که در فیلم کارت قرمز چگونه تصویری از زن بزهکار ارایه شده است.
۱- شیوه روایت پردازی و ساختار فیلم
تحلیل روایی یک فیلم را می توان به دو شکل ۱- در زمانی و پویا ، یا ۲- همزمانی و ایستا، انجام داد. نیازی به گفتن نیست که جدا کردن این دو شیوه تحلیل روایی تنها با هدف تحلیلی و روشن تر ساختن شیوه کار انجام می گیرد و در واقع محقق این دو شیوه تحلیل را با هم بکار می گیرد. در شیوه نخست، تحلیل گر فیلم، در پی کشف سیر خطی و علّی فیلم و به تبع آن داستان یا طرح کلی فیلم است.
در این نوع تحلیل، محقق با دنبال کردن سیر زمانی فیلم نشان می دهد که چگونه داستان فیلم به لحاظ سیر خطی و علّی ( اینکه چگونه عناصر داستانی فیلم بر هم تأثیر می گذارند) سامان یافته است. البته فیلم های مستند، گاه فاقد سیر علّی هستند. به عبارت دیگر، در فیلم های مستند، برخلاف فیلم های داستانی که همواره در آنها با گونه ای از تأثیر گذاری علّی عناصر فیلم بر یکدیگر روبروئیم، گاه هیچ داستان خاصی وجود ندارد و ما تنها با تصاویری متفاوت دربارۀ یک موضوع روبرو هستیم.
در شیوه دوم، تحلیل گر فیلم در پی یافتن ساختار ایستای فیلم است. در اینجا محقق یک موضوع خاص، مثلاً زن بزهکار را در کانون تحلیل خود قرار داده و می کوشد، نشان دهد که فیلم چگونه حول آن موضوع سامان یافته است. محقق در اینجا می تواند نشان دهد که ساختار کلی فیلم چگونه موضوع مورد نظر را می سازد.
اگر بنا به شیوه نخست تحلیل روایی، به فیلم «کارت قرمز» بنگریم و توالی خطی – زمانی سکانس های متفاوت فیلم را استخراج نمائیم، فیلم سیر خطی- زمانی زیر را دنبال می کند:
زندگی روزمره شهلا – بازنمایی رسانه ای – دادگاه – زندگی روزمره شهلا – دادگاه – زندگی روزمره شهلا – بازنمایی رسانه ای – مصاحبه های گرفته شده از محمد خانی و شهلا – بازنمایی رسانه ای – زندگی روزمره شهلا – گفتگو با محمدخانی – دادگاه – بازنمایی رسانه ای – زندگی روزمره شهلا – حضور محمدخانی در خانه لاله – دادگاه – بازنمایی رسانه ای – گفتگو با دادرس جدید پرونده – زندگی روزمره شهلا.
با اندکی نگاه به سیر روایی فیلم می توان فهمید که اگر چه، فیلم دارای ماجراست، اما از داستان خاصی برخوردار نیست. اما سیر روایی فیلم نکاتی بسیار جالب و مهم در خصوص چگونگی نمایش ماجرای قتل «لاله سحرخیزان» یا قاتل بودن « شهلا جاهد» به ما می گوید.
از نگاه ما، مهمترین نکته ای که سیر روایی سکانس های فیلم به ما می گوید عبارت است از: متن فیلم «کارت قرمز» متنی دمکراتیک و چند صدا است. متن با صدای زندگی روزمره شهلا آغاز می شود و با همین صدا پایان می یابد، اما در این میان، با گفتمان های متفاوت دیگر، در خصوص ماجرای فیلم آشنا می شویم: گفتمان مطبوعات و رسانه های دیگر همچون: تلویزیون، گفتمان قاضی دادگاه و دادرس جدید پرونده که نماینده صدای رسمی است،
گفتمان خانواده مقتول، گفتمان ناصر محمدخانی، گفتمان قاضی به عنوان یک شخصیت حقیقی، و بالاخره گفتمان خود شهلا ( در نقش یک متهم ).به عبارت دیگر، سکانس های متفاوت فیلم که خود هر یک بیانگر صدایی خاص دربارۀ ماجرای فیلم هستند به گونه ای در کنار یکدیگر قرار گرفته اند که هر کدام صدای دیگری را به نقد و چالش می کشد و مانع از هژمونیک شدن یک صدای خاص در فیلم می شود.
از این منظر می توان گفت: متن فیلم «کارت قرمز» جنبه های متفاوت ماجرای یک قتل را برای ما آشکار می سازد و مانع از قضاوت سریع، عجولانه و احساسی ما در خصوص نقش شهلا در این قتل می شود.سیر روایی فیلم به ما می گوید: ماجرا پیچیده تر از آن است که هر یک از صداهای مختلف درون فیلم ( مثلاً مطبوعات، قاضی، خانواده مقتول یا خود شهلا )، بتوانند آن را محدود به صدا و برداشت خاص خود سازند.
اما اگر بخواهیم بدانیم، در کل، ساختار روایی فیلم چگونه تصویری از شهلا به ما ارائه می کند، باید به شیوه دوم تحلیل روایی متوسل شویم. به عبارت دیگر، در اینجا باید شهلا را در کانون تحلیل خود قرار دهیم و به جستجوی این مسأله بپردازیم که، صداهای متفاوت در خصوص نقش شهلا در این ماجرا به ما چه می گویند یا چه برداشت و تصویری از شهلا به ما ارائه می کنند.
البته باید به این نکته توجه داشت که وقتی می گوئیم شهلا، شهلا به عنوان «زن بزهکار» را باید در کانون توجه قرار داد تا بدانیم چگونه بازنمایی، از او صورت گرفته است، ما از دو شهلا سخن می گوئیم: ۱- شهلا به عنوان قاتل و ۲- شهلا به عنوان یک شخصیت حقیقی. در واقع مجموع بازنمایی های صورت گرفته از این دو جنبه شهلا، به ما نشان می دهد که در فیلم « کارت قرمز» چه تصویری از « زن بزهکار» ارائه شده است.
در فیلم « کارت قرمز» حداقل با هفت تصویر یا شیوه متفاوت بازنمایی از شهلا به عنوان قاتل روبرو هستیم، که هر یک دریچه ای ای تازه به ماجرای قتل انجام گرفته توسط شهلا می گشایند. به عبارت دیگر، فیلم «کارت قرمز» هفت روایت از ماجرای این قتل را برای ما می سازد که آنها را در قالب تصاویر و سخنان به ما نشان می دهد.
اما اگر ساختار این فیلم را با محوریت « شهلا به عنوان یک شخصیت حقیقی» یا یک « انسان» ( در اینجا زن) به تصویر بکشیم، عمیق تر جلوه می کند. می توان گفت فیلم «کارت قرمز» به ما می گوید: شهلا به عنوان یک « زن» ترکیبی است از موارد زیر و نمی توان تنها او را در قالب یک « قاتل» جای داد. فیلم به ما می گوید: « شهلا» پیش از هر چیز یک « انسان» است با ویژگی های « انسانی»:
فیلم « کارت قرمز» با سخن گفتن از دوره های متفاوت زندگی شهلا و نشان دادن وجوه متفاوت شخصیت وی می کوشد به ما بگوید که نباید شهلا را تنها به یک بعد از زندگی وی یعنی «متهم به قتل بودن» تقلیل دهیم. از اینرو، می توان گفت این فیلم به ارائه یک بازنمایی دمکراتیک و چند صدا از زنی که به عنوان « زن بزهکار» در این فیلم مطرح شده است، می پردازد.
۲- گفتمان های متفاوت به صدا درآمده در فیلم
بنا به تحلیل روایی بالا، در فیلم «کارت قرمز» ما با وجود هفت گفتمان متفاوت دربارۀ شهلا به عنوان یک « زن بزهکار» روبرو هستیم:
– گفتمان مطبوعات- گفتمان تلویزیون- گفتمان مادر مقتول – گفتمان ناصر محمدخانی- گفتمان قاضی- گفتمان دادرس جدید پرونده- گفتمان شهلا درباره خودش
البته گفتمان شهلا درباره خودش شامل دو بخش فرعی است: الف. گفتمان شهلا درباره خودش به عنوان متهم به قتل و ب. گفتمان شهلا دربارۀ خودش به عنوان یک «زن». نکته ای که باز به لحاظ شکلی به ذهن می آید آن است که وجود این تعداد گفتمان متفاوت دربارۀ « زن بزهکار» در یک فیلم نشان از آن دارد که متن فیلم می کوشد مانع از هژمونیک شدن یکی از صداهای مزبور در فیلم شود و با جای دادن صداهای مختلف در کنار یکدیگر سعی دارد مخاطب را با دنیاهای متفاوت ذهنی دربارۀ یک واقعیت درگیر سازد.اما گفتمان های متفاوت فیلم چه چیزی دربارۀ زن بزهکار فیلم یعنی شهلا به ما می گویند:
- گفتمان مادر لاله سحرخیزان
مادر لاله، فقط در دو سکانس از فیلم حضور دارد. یکبار تنها شاهد، گریه و ضجه های او هنگام پخش صحنه بازسازی قتل، از تلویزیون دادگاه هستیم. سکانس دیگر؛ که نخستین سکانس از جلسات دادگاه محاکمه شهلاست و وقتی قاضی از مادر لاله می خواهد در جایگاه حضور پیدا کند، او نگاه خود به شهلا را با مخاطب قرار دادن قاضی اینچنین بیان می کند: « بچه من، چون بی گناه بود، تقاضای قصاص می خوام.
فقط قصاص ازتون خواهش می کنم». می بینیم که این زن در مقام یک مادر به شهلا به عنوان « قاتل فرزندش که یک بی گناه بود» نگاه می کند و از قاضی درخواست قصاص او را دارد. متن فیلم، در اینجا، ما را وارد یک فضای احساسی می کند و با نشان دادن درد و رنج یک مادر، ما را از هرگونه عمل بزهکارانه همچون قتل و عامل آن بیزار می سازد.
- گفتمان مطبوعات
گفتمان مطبوعات دربارۀ شهلا به عنوان یک « زن بزهکار» را می توان از طریق خوانش تیتر روزنامه ها که حداقل در پنج سکانس از فیلم بصورت سریع نمایش داده می شوند، استخراج کرد.
مجموعه تیترهایی که مطبوعات مختلف تلاش می کنند از طریق آنها دیدگاه خود را در خصوص ماجرای شهلا به ما منتقل کنند عبارتند از:
«اعتراف شهلا: من قاتل لاله هستم»، «آخرین خبر؛ محمدخانی اعتراف نکرد»، «ناصر محمدخانی: کدام زن صیغه ای چرا با آبروی من بازی می کنید»، «ناگفته های از قتل لاله سحرخیزان: اول با مشت و لگد، بعد با نوازش ناصر در اداره آگاهی از قاتل اعتراف گرفت»، «ناصر محمدخانی در آگاهی تهران مدعی شد: زن صیغه ایم قاتل همسرم است»، «جنجالی ترین پرونده سال در دادگاه جنایی تهران (شهلا: من قاتل لاله نیستم)»،
«قاضی جنایی تهران: شهلا دروغ می گوید؛ او قاتل است»، «پرونده قتل پیچیده تر شد»، «شهلا: مرا بکشید، قاتل نیستم»، «آخرین فریاد شهلا: ناصر به عشق تو بالای دار می روم»، «شهلا: از اعدام نمی ترسم»، «محمدخانی: شهلا دروغ می گوید، اعدامش کنید»، «با این ۴۷ دلیل پلیس، کار شهلا تمام است»، «اعتراف کردم تا ناصر خودکشی نکند»، «رئیس قوه قضائیه نامه بی گناهی شهلا را نپذیرفت»، «شهلا: این آقا قاتله نه من»، «شهلا: دوست ناصر قاتل است»، «اقرار شهلا با گزارش پزشکی قانونی تناقض دارد»، «شهلا خطاب به حافظ: ده تا مثل تو را پای چوبه دار می برم»، «اعدام شهلا (بی گناهم؛ به حکم اعتراض نمی کنم)»، «اعدام شهلا کسی را قانع نمی کند».
با تحلیل جملات بالا می توان مدعی شد که مطبوعات سعی در ارائه چندین تصویر متفاوت از شهلا داشته اند: ۱- قاتل لاله، ۲- زن صیغه ای محمدخانی، ۳- متهمی که او را شکنجه می دهند، ۴- یک زن جنجالی، ۵- یک زن عاشق مظلوم، که قربانی یک ماجرای پیچیده شده است،۶- یک زن سادۀ بی عقل که نمی تواند از خودش دفاع کند، ۷- یک زن عاقل و باهوش که به این راحتی ها مغلوب نمی شود، ۸- زنی که رازهای زیادی در خصوص ماجرای این قتل می داند، اما مشخص نیست به چه دلیلی آنها را افشا نمی کند.
مهمترین نکته ای که شاید بتوان دربارۀ این شیوه نمایش شهلا در مطبوعات مطرح ساخت، آن است که متن فیلم «کارت قرمز» بار دیگر با همنشین کردن تیترهای متفاوت از مطبوعات در کنار یکدیگر سعی در جلوگیری از ساده سازی ماجرای پرونده شهلا و تقلیل شخصیت این زن به یک «قاتل» را دارد.
بیشتر بخوانید:نقد فیلم خواهران مگدالن/رخت شوی خانه ای که رنج را نَشُست
- گفتمان تلویزیون
گفتمان تلویزیون دربارۀ شهلا و ماجرای پرونده وی را می توان با تحلیل سخنان مجری برنامه تلویزیونی « نمای نزدیک» که از شبکه ۵ تهران پخش می شود و کارشناسان این برنامه ( یک روانشناس و فرمانده پلیس تهران) بدست آورد. در ابتدای برنامه تصاویری از مسابقات فوتبال که محمدخانی در آنها حضور دارد، پخش می شود. در اینجا تلویزیون تکه هایی از برنامه نود را نشان می دهد که در آن مجری برنامه ( عادل فروسی پور) محمدخانی را یک « فوتبالیست بزرگ و ارزشمند کشور» معرفی می کند. پس از آن تیتر چند روزنامه به نمایش در می آید، که به این صورت تنظیم شده اند:
«محمدخانی: اشتباه کردم، مرا ببخشید»، «علی: پدرم را هیچ وقت نمی بخشم»، «عرفان: دلم برای بابام نمی سوزد»، در ادامه مجری برنامه با تأکید بر مسائلی همچون شهرت، ثروت و اخلاق، از افراد مشهور جامعه و بویژه محمدخانی می خواهد که کاش نسبت به تعهدات خانوادگی خود متعهد و پای بند باقی می مانند، تا شاهد وقوع مسائلی چون قتل لاله سحرخیزان در جامعه نباشیم. در اینجا سکانس نخست برنامه تلویزیونی که در متن فیلم به نمایش درآمده به پایان می رسد.
در سکانس بالا از برنامه تلویزیونی، کانون توجه برنامه را می توان ناصر محمدخانی دانست. اما تمامی آنچه در اینجا در خصوص شهرت محمدخانی به عنوان یک فوتبالیست با ارزش اما خطاکار به نمایش در می آید، زمینه ای است برای تحلیل بعدی برنامه در خصوص شهلا، که او را به عنوان « یک زن سادۀ شیفته مردان مشهور و ثروتمند» معرفی می کند. در سکانس بعدی برنامه تلویزیونی، کارشناس روانشناس برنامه چنین می گوید: « این خودش یک سندرم و یک نوع بیماری است، صرفاً به خاطر دیده شدن از رسانه… بنابراین خانواده ها و جوانان باید آگاهی پیدا کنند که هر کسی که مشهور شد الگو نیست». و در ادامه مجری برنامه می گوید« عشق هایی که از پس رنگی بود / عشق نبود، عاقبت ننگی بود».
- گفتمان ناصر محمدخانی ( به عنوان مرد دخیل در ماجرا)
گفتمان محمدخانی دربارۀ شهلا را می توان از طریق تحلیل سخنان وی در دادگاه، مصاحبه های انجام شده با وی، سخنان او در زندگی روزمره با شهلا، تیتر روزنامه ها و نقل قول هایی که از او در تیتر روزنامه ها آمده است، استخراج کرد. اگر برای انجام این کار سیر خطی فیلم را مبنا قرار دهیم، نخستین سخنان محمدخانی مربوط به جلسه دادگاه است، که محمدخانی در آنجا خواستار قصاص برای شهلا جاهد می شود. محمدخانی با قرار گرفتن در جایگاه شاکیان پرونده این چنین سخن می گوید: « با توجه به اینکه همسر من بی گناه کشته شده، اشدّ مجازات و برای متهم (قاتل) دارم. قصاص».
اولین چیزی که در برخورد با این جملات به ذهن می آید، ناتوانی محمدخانی در سخن گفتن معمولی و ایراد چند جمله سلیس فارسی است، که هم می تواند به ناراحتی او از مرگ همسرش باز گردد و هم می تواند نشان دهد که محمدخانی، به عنوان یک فوتبالیست مشهور، از سرمایه فرهنگی چندانی برخوردار نیست و بیشتر در حد افراد معمولی جامعه و گاه حتی بزهکار ظاهر می شود.
نکته دوم اینکه، محمدخانی در جلسه دادگاه می کوشد پیچیدگی ماجرای رابطه خود را با شهلا مخفی کند و تنها در مقام یک شاکی مدعی و دارای حق ظاهر شود. او همچنین شهلا را «قاتل» « همسر بی گناهِ خود»می داند. در تیترهای روزنامه هایی که در آنها از زبان محمدخانی نقل شده است نیز ما با همین نگاه به شهلا روبرو هستیم: « شهلا دروغ می گوید، اعدامش کنید»…
در ادامه سکانس های مختلف فیلم، دومین حضور محمدخانی را می توان در سکانس مربوط به زندگی روزمره شهلا و حضور محمدخانی در خانه شهلا، مشاهده کرد. محمدخانی در لباس راحتی و همچون مردی فارغ البال روی مبل دراز کشیده و در حال تماشای تلویزیون ( مسابقه فوتبال) است.
در این سکانس شهلا با عشق و علاقه و گاه با اندکی طنز و شیطنت سعی در گرفتن فیلم از محمدخانی دارد و محمدخانی دائماً با جملات کوتاه : « بهت میگم نگیر» ، « اگه بگیری می شکونمش» و دوباره « بهت میگم نگیر» نارضایتی خود را از این کار شهلا اعلام می کند.
این سکانس تقریباً طنزآمیز و تلخ، به گونه ای خبر از وقوع حادثه ای در آینده دارد. تلاش شهلا برای گرفتن فیلم خانوادگی از محمدخانی و تهدید محمدخانی به اینکه اگر فیلم بگیری دوربین را می شکونم، نشان از وجود یک جو بی اعتمادی و پر از شک و تردید میان محمدخانی و شهلا دارد. در اینجا محمدخانی به شهلا به عنوان زنی نگاه می کند که باید از او بهره عاطفی- جنسی بگیرد، اما همواره فاصله خود با او را حفظ کند و نگذارد شهلا شواهدی از زندگی خود با محمدخانی را برای خود ثبت کند، اگر چه در سکانس دیگری که از زندگی روزمره شهلا و محمدخانی در متن فیلم وجود دارد، این چنین فضای بی اعتمادی میان آنها دیده نمی شود.
سکانس بعدی مربوط به حضور محمدخانی در فیلم، به یک مصاحبه با محمدخانی باز می گردد، که در آنجا نگاه خود به شهلا را با صراحت بیشتری بیان می کند. حرف هایش را اینگونه شروع می کند: « زن من اصلاً قابل مقایسه با این نبود، شهلا. زن من با تمام وجود و عاشقانه منو دوست داشت. عشق این (شهلا) هوس بود.
زن من با تمام وجود منو دوست داشت و همین طور متقابلاً منم واقعاً دوسش داشتم. اصلاً نمی تونم مقایسه کنم، حتی نمره بدم. اصلاً قابل مقایسه نیست همسرم با ایشون. چون مشخص شد تمام عشق این (شهلا) هوس بود. همش برنامه ریزی شده بود».
در اینجا به وضوح می توان مشاهده کرد که محمدخانی به شهلا به عنوان یک زن « هوس باز» نگاه می کند که در مقابل « زن عاشق» ( در اینجا لاله سحرخیزان) قرار می گیرد. «زن عاشق» با تمام وجود همسرش را دوست دارد، اما اینکه چرا شهلا هوس باز است، مشخص نیست. گویا محمدخانی پس از وقوع قتل به یکباره متوجه هوس باز بودن شهلا شده است.
در سکانس دیگری که باز مصاحبه ای انجام گرفته با محمدخانی است، او تصویر کاملاً متفاوت از شهلا به ما می دهد. در اینجا محمدخانی در مصاحبه با خانم افضلی ( کارگردان فیلم) و درپاسخ به سؤال او که « یاد چی افتادید؟ باید بگید»، درباره شهلا این گونه می گوید: « کارهایی که می کرد، مثلاً لقمه می گرفت می ذاشت تو دهنم. زمستونا، من سرمایی هستم، می رفت اول خودش می نشست، توالت را گرم می کرد تا پاهام یخ نکنه … خیلی منو تحت فشار گذاشته بود، همش می خواست من ببرمش بیرون، رستوران، به خدا من همش پول بهش می دادم، تراول بهش می دادم …
هرازگاهی می رفتم یواشکی در کیفش نگاه می کردم، ببینم پول داره یا نه، بدم میاد زن پول نداشته باشه … ». در اینجا می بینیم، برخلاف مصاحبه قبل که محمدخانی شهلا را یک زن « هوس باز» معرفی کرده بود، او را یک « عاشق فداکار» واقعی می داند که برای آرامش و آسایش عشقش ( یعنی محمدخانی) چه کارها که نمی کرده است و در عوض محمدخانی هم سعی داشته همیشه حامی مالی و تکیه گاه او باشد.
البته، اگر جهت تحلیل خود را به سمت محمدخانی بازگردانیم، می توان در تحلیل این سخنان به نکاتی دربارۀ خود محمدخانی دست یافت. محمدخانی در اینجا در حکم مرد سنتی و با غیرتی است که از اینکه « زن پول نداشته باشد» ، «بدش میاد» و حتی با نگاه « یواشکی به کیف او» سعی دارد قبل از اینکه زن بگوید، پول در اختیار او قرار دهد.
اما عجیب است همین آدم با این نگاه سنتی که « از شش سالگی به مکتب خونه می رفته» ، « کلاس حفظ قرآن می رفته»، « آموزش قرآن، تفسیر قرآن، معنی قرآن» ، « تا هفت سالگی خیلی از سوره های قرآن را حفظ بوده»، و « حدود ۳۷، ۳۸ سال است که نماز می خواند و بچه مومن و نماز خوان است»، چگونه نسبت به حقوق عاطفی همسر دائمی خود بی اعتنا بوده و تنها با گفتن یک کلمه « زن صیغه ای» ( البته این مفهوم به دنیای سنت تعلق دارد)، سعی در توجیه رفتار خود دارد.
در دو سکانس بعد که باز مربوط به زندگی روزمره شهلا و محمدخانی است، با وجه دیگری از نگاه محمدخانی به شهلا روبرو می شویم. در یک سکانس، محمدخانی خوشحال از قهرمانی پرسپولیس به خانه شهلا می آید و در سکانس دیگر، که سکانس پایانی فیلم است، محمدخانی در روز تحویل سال نو در خانه مشترکش با شهلاست.
در این سکانس با شهلا خوش و بش می کند، سر به سر او می گذارد، با او رابطه جنسی می گیرد ( در فیلم شواهدی دال بر این امر وجود دارد)، و شاداب و خندان از خانه بیرون می رود. محمدخانی در لحظه های آخری که در خانه است با شهلا همچون زنی برخورد می کند، که در عوض خدماتی که به او ارائه کرده است، باید دستمزد خود را دریافت کند. محمدخانی با گذاشتن مقداری پول در خانه خداحافظی می کند و می رود. در این دو سکانس، شهلا ، در قالب زنی آرایش کرده، مرتب، و مورد علاقه مردش ظاهر می شود، در واقع بیشتر با وجهی از شهلا، به عنوان یک « شریک جنسی» روبرو می شویم.
در مجموع با تحلیل گفتمان محمدخانی دربارۀ شهلا؛ همسر صیغه ایش، ما با پنج تصویر از شهلا مواجه می شویم: ۱– قاتل یک زن بی گناه، ۲- زنی که باید از او بهره عاطفی – جنسی گرفت، اما نباید به او اعتماد کرد، ۳- صرف یک شریک جنسی، ۴- یک زن هوسباز، ۵- یک عاشق فداکار.
- گفتمان قاضی ( که می توان آن را نماینده گفتمان رسمی درباره زن بزهکار دانست)
گفتمان قاضی را باید از تحلیل متن، سخنان او در جلسه دادگاه استخراج کرد. در کل فیلم، با چهار سکانس از جلسات دادگاه روبرو می شویم، که در آنها گفتمان قاضی دربارۀ شهلا به عنوان یک «زن بزهکار» مشخص می گردد. البته باید به این نکته توجه داشت، که بخشی از سخنان او مربوط به ایفای نقش وی در مقام قاضی دادگاه است و چندان کمکی به تحلیل و شناسایی دریافت وی از شهلا به عنوان یک «زن بزهکار» نمی کند.
در آغاز نخستین جلسه از دادگاه، قاضی شهلا را این چنین تفهیم اتهام می کند: ۱- ارتکاب قتل عمد مرحومه فاطمه (لاله) سحرخیزان، ۲- سرقت اموال مقتوله، ۳- تهیه تریاک برای آقای محمدخانی و ۴- ارتکاب اعمال منافی عفت. در واقع قاضی در اینجا شهلا را در چهار تصویر متفاوت به ما معرفی می کند: ۱- قاتل، ۲- دزد، ۳- خریدار مواد مخدر، ۴- فاحشه و احتمالاً عامل ایجاد ارتباط محمدخانی با زنان دیگر ( قاضی رو به شهلا چنین می گوید:
در دفترچه خاطرات شما به طور مکرر قید شده که از ناصر محمدخانی پول می گرفتید، می دادید به جمیله یا نرگس. حالا این ها از مواردی است که در جلسه غیرعلنی رسیدگی می شود). نکتۀ دیگری که می توان در سخنان قاضی بدان دست یافت، آنکه قاضی عمل بزهکارانه را به دو دسته تقسیم می کند و بر همین مبنا به «زن بزهکار» به دو شیوه نگاه می کند: ۱- اعمال بزهکارانه مربوط به حوزه جنسیت که عمده ترین آنها عمل فاحشگی است و ۲- دیگر اعمال بزهکارانه مانند: دزدی، تهیه مواد مخدر و… .
قاضی در دو جا به شهلا یادآور می شود که رسیدگی به مسائل مربوط به روابط جنسی وی با محمدخانی و یا احتمالاً با مردان دیگری، در جلسات غیر علنی دادگاه صورت می گیرد. در اینجا در واقع قاضی به عنوان نماینده گفتمان رسمی به قالب هژمونیک فرهنگ اسلامی- ایرانی در مورد زن باز می گردد و بخشی از زندگی «زن بزهکار» را حتی شایسته بازگویی در میان مردم نمی داند.
احتمالاً به آن دلیل که باعث انتشار اعمال منافی عفت در جامعه می شود. اگر بخواهیم به زبان « رولان بارت»[۱] سخن بگوئیم؛ قاضی به نحوی ظریف و با بسیار زشت جلوه دادن اعمال منافی عفت شهلا که حتی نمی توان در یک جلسه علنی دادگاه به بررسی آنها پرداخت، جامعه را از هرگونه پذیرش مسئولیت در مقابل این شیوه عمل شهلا یا هر زن دیگر مبرا می سازد و این گونه اعمال را به حوزه عمل فردی، اخلاق و شخصیت فردی هر زن نسبت می دهد.
در جای دیگر، البته، قاضی با استناد به دفترچه خاطرات شهلا او را به جای یک فاحشه، زنی عاشق یک مرد معرفی می نماید: « مگه نه این است که شما اعلام کردید عاشق ناصر بودید… مگر کسی که عاشق کسی است برایش مواد مخدر می گیرد».
نکته دیگر در خصوص چگونگی نگرش قاضی به شهلا را می توان از گفتگوی وی با شهلا در جلسه دادگاه دریافت کرد. در این گفتگو که گاه حالت بسیار دوستانه و طنز به خود می گیرد، شهلا چند بار به شکلی ظریف اشاره به شکل گیری گونه ای رابطه عاطفی میان خود و قاضی می کند و قاضی هم سعی در رد آن نمی کند. شهلا چند بار قاضی را اینگونه مخاطب خود قرار می دهد:
« خیلی دوستتون دارم، بازم اقرار می کنم که دوستتون دارم، بعد یه بار هم گفتی شهلا این چه جور دوست داشتنیه…» . درجای دیگر وقتی شهلا می گوید: « می خواید بگید رابطه نامشروع با ناصر داشتم، بله قبول دارم. ولی گفتم زوج موج خودش می خوند … »، قاضی با لحنی پر از تمسخر و تحقیر و در حالتی که دوربین چهره او را همچون مردی طالب یک زن نشان می دهد، رو به شهلا می گوید: « زوج موج بذار برای جلسه غیر علنی».
در ادامه جلسه، قاضی، در زمانی که شهلا در وضعیت یک زن بیچاره، سعی در تبرئه خود از اتهام قتل دارد، رو به او چنین می گوید: « آخه شما از یه طرف میگید دوستتون دارم» و شهلا در جواب می گوید: « دوستتون دارم».
بدون شک کلمه « دوست داشتن» در چنین وضعیتی نمی تواند در معنای « تمایل به گرفتن رابطه» باشد، اما وقتی در فیلم به حالت چهره و لحن سخن گفتن قاضی و اقتدار وی نگاه می کنیم، اولین چیزی که به ذهن بیننده می آید، آن است که گویی قاضی و شهلا درگیر یک کشمکش عاطفی یا رابطه ای مبتنی بر اقتدار و سوء استفاده از سوی قاضی هستند. در مجموع باید گفت قاضی در اینجا به شهلا به عنوان زنی می نگرد که بخاطر جایگاهش به عنوان یک « زن بزهکار» که یکی از اتهاماتش هم مربوط به فاحشگی است، می توان به او پیشنهاد رابطه جنسی داد.
- گفتمان شهلا ( شهلا از نگاه شهلا)
شاید بتوان مدعی شد در فیلم « کارت قرمز»، بیشترین تصاویر و سخنان موجود در متن فیلم مربوط به شهلا و زندگی وی است، که البته شاید در نگاه اول طبیعی به نظر آید، چون فیلم مربوط به ماجرای پرونده قضایی – جنایی اوست. با اینحال، باید به این نکته توجه داشت که تصاویری که در متن فیلم از شهلا در اختیار ما قرار می گیرند، آنچنان متنوع و متفاوت هستند، که مخاطب به هیچ وجه نمی تواند زندگی شهلا را به یک وجه آن، بویژه قاتل بودن وی، تقلیل دهد. در اینجا، می توان مدعی شد که فیلم در حقیقت با فرم خود به شکلی دمکراتیک هم از شهلا و هم از شاکیان وی دفاع می نماید و مانع از یک قضاوت ساده در خصوص این پرونده می گردد.
به گفتمان شهلا دربارۀ خودش می توان به دو طریق دست یافت: نخست از طریق فیلم هایی که شهلا از متن زندگی خود گرفته است و کارگردان فیلم « کارت قرمز» بخش هایی از آنها را در فیلم خود گنجانده است. این فیلم ها در واقع شهلا را از طریق دوربین خودِ شهلا به ما نشان می دهند، و دوم از طریق سخنان وی در متن فیلم « کارت قرمز» که عمدتاً مربوط به جلسات دادگاهی وی است.
فیلم « کارت قرمز» با فیلمی آغاز می شود که شهلا از زندگی خصوصی خود به هنگام سفر به یک کشور خارجی تهیه کرده است. در تصاویری که به نمایش در می آید، دوربینی را می بینیم که در حال فیلمبرداری از مردم یک کشور خارجی است. جالب آنکه دوربین بیشتر در پی گرفتن فیلم از عشاقی است که یا در کنار یکدیگر راه می روند و یا در حال بوسیدن و در آغوش گرفتن هم هستند.
در اینجا با زنی شاداب روبروئیم، که بنا به شواهد موجود دارای ذهنی شاداب نیز است. در تصویر بعد شهلا را می بینیم که رو به دوربین می گوید، در حال برگشتن به ایران است. در سکانس دیگری نیز ما با این شهلای شاداب روبرو هستیم. در این سکانس، شهلا در حال رانندگی و بازگشت به تهران است.
او به همراه خانواده اش از اردبیل به تهران باز می گردد. این سکانس تنها سکانس فیلم است، که ما با برخی دیگر از اعضای خانواده شهلا یعنی بردار و زن و فرزندش آشنا می شویم. در اینجا نیز شهلا شاداب و پر از شور زندگی است.
سه سکانس دیگر فیلم، مربوط به فیلم هایی است که شهلا از زندگی روزمره خود با محمدخانی تهیه کرده است. در یک صحنه شهلا با بازیگوشی در حال فیلمبرداری از محمد خانی است که بر مبل راحتی دراز کشیده و مشغول تماشای تلویزیون است. در دو صحنه دیگر؛ که یکی مربوط به روزی است که تیم پرسپولیس، قهرمان شده است، و محمدخانی شادمان به خانه مشترکش با شهلا می آید و دیگری مربوط به روز تحویل سال نو است، شهلا آرایش کرده و همچون زنی جذاب برای محمدخانی ظاهر شده، که دارای احساس قوی همسر داری و زندگی خانوادگی است.
اما گفتمان شهلا در دادگاه به نحو بهتری به ما نشان می دهد، که شهلا دارای چگونه ذهنیتی نسبت به خود و عمل بزهکارانه است. در واقع در اینجا شهلا خودکاوی یا روانکاوی خودش از خودش را به ما ارائه می کند. شهلا در جلسه نخست دادگاه خود را چنین معرفی می کند: « خدیجه جاهد معروف به شهلا، البته از بچه گی شهلا صدام می کردند. متولد ۲/۲/۱۳۴۸٫ نام پدر: حسن، نام مادر: نازنازی محبی».
جدا از آنکه در این معرفی کوتاه شهلا خود شناسنامه ایش را به ما نشان می دهد، او به شکلی ناخواسته، نکته ای درباره هویت اجتماعی خود به ما می گوید. او در معرفی خود، خود را « خدیجه جاهد معروف به شهلا» معرفی می کند.
در فرهنگ ایرانی بعد از انقلاب، واژه ترکیبی « معروف به» عمدتاً برای مردان، بویژه برای مردان بزهکار، بکار برده می شود و معمولاً کمتر به هنگام سخن گفتن از زنان از این واژه ترکیبی استفاده شده است، مگر زمانی که از زنان بزهکار سخن گفته می شود. جالب است که شهلا در معرفی خود از همین ترکیب زبانی استفاده می کند، اما بلافاصله آن را اصلاح می کند و می گوید:
« از بچگی صدام می کردند». در اینجا او نام « شهلا» را نه نامی برای نشان دادن « شهلای بزهکار» بلکه اسم دوست داشتنی متعلق به دوران کودکی اش معرفی می کند.
بقیه سخنان شهلا در دادگاه به سه دسته قابل تقسیم است.شهلا در بخشی از سخنان خود ما را با دوران نوجوانی اش که مربوط به دوران پیش از آشنایی با محمدخانی است، آشنا می کند. بخش دیگر از سخنان وی مربوط به رابطه اش با محمدخانی و ماجرای قتل همسر محمدخانی است و بالاخره بخش سوم سخنان شهلا مربوط به رفتارهایی است که در جریان بررسی پرونده در زندان و در دادگاه با وی صورت گرفته است.
شهلا به هنگام توضیح ویژگی های شخصیتی خود در دوران ۱۳ یا ۱۴ سالگی، خود را دختری عاشق فوتبال، که عاشق یک فوتبالیست متین و موقر بوده است، معرفی می کند. او می گوید: « وقتی ۱۳ یا ۱۴ سالم بود، فکر کنم سال ۶۳ بود. فوتبال را خیلی دوست داشتم.
ایشون متانت خاصی تو زمین داشتند، آقای گل بودند، حالا شاید ظاهر زیبایی نداشتند، منتها خوب از متانت خاصی برخوردار بودند، آدم جلفی نبودند، مردی متین و موقری بودند و انشالله هستند». در ادامه او از سن ۲۷ یا ۲۸ سالگی خود می گوید. در این دوران او دختری است که در پی یافتن دوست بوده و حتی از اینکه به تبادل شماره تلفن خود با دیگران بپردازد، ترسی ندارد. او به همین شیوه با محمدخانی دوست می شود و ماجرای جدید زندگی او آغاز می گردد.
شهلا به هنگام سخن گفتن از ماهیت رابطه اش با محمدخانی، ما را با وجوه دیگری از زندگی و شخصیت خود آشنا می کند. در واقع این فیلم « کارت قرمز» است که با به نمایش در آوردن این وجوه از زندگی شهلا، ما را با ابعاد متنوع زندگی او آشنا می سازد.
ازدواج-مجدد-ناصر-محمدخانی
شهلا در پاسخ به سؤال قاضی در خصوص اینکه او از محمدخانی پول می گرفته و به افراد دیگری منتقل کرده است، خود را چنین به ما معرفی می کند: « اصلاً دختری مادی نبودم»، « امانتدار خوبی براشون بودم، تمام دخل و خرجش را در اختیارم قرار می داد»، « یا اصلاًٌ نه همسرش بودم، داشتم باهاش زندگی می کردم»، «حافظ آبروش بودم»، « از زجر کشیدن ایشون ناراحت می شدم، براشون تریاک تهیه می کردم»، و باز در پاسخ به سؤالات دیگر چنین ادامه می دهد: « عاشقش بودم»، « دلتنگش می شدم»، « دختر باهوش و زیرکی هستم»، « بچه خودم و ناصر رو کشتم»، « بچه مو سقط کردم»، « رابطه نامشروع با ناصر داشتم»، « حسود بودم، ولی باز هم مثل زن های دیگه نبودم»، « منتظر حکم مرگم هستم» … .
پر واضح است که تا اینجا، تصویری که شهلا از خود می دهد، تصویر انسانی است که مثل هر انسان دیگر عاشق زندگی اش بوده، آرزوهایی داشته، صفات خوب و بدی داشته و در مجموع یک انسان کامل به معنای انسانی مرکب از خوبی ها و بدی ها بوده است.
او به هیچ وجه سعی نمی کند که بگوید من حتماً « انسان خوبی» بوده ام. همین شیوه برخورد شهلا با خودش که در متن فیلم به نمایش در می آید، مخاطب را وادار به تفکر عمیق تر در خصوص ماهیت زن امروز ایرانی و هویت اش می سازد. ما را از قضاوت عجولانه دربارۀ شهلا یا زنان مشابه بر حذر می دارد. اشاره شهلا به برخی کنش هایش در زندگی همچون « نوشتن خاطرات»، « خواندن شعر» و یا حتی « سرودن شعر» این تصویر را کامل تر می کند.
اما خوانش شهلا از مجموعۀ برخوردهایی که در زندان و دادگاه با وی صورت گرفته، ما را با تصویر دیگری از زن بزهکار آشنا می سازد. در اینجا با نگاه انتقادی شهلا به ماجرای پرونده اش نیز آشنا می شویم.
شهلا در پاسخ هایی که به پرسش های قاضی می دهد، به حقایقی در خصوص برخورد دستگاه قضایی با یک زن متهم به قتل اشاره می کند. او از کتک خوردن خود می گوید: « احسانی فر میگه، قاضی که به من دستور کتبی نمی ده که برو بزن»، از اینکه قاضی پرونده، شمشیر را از رو برای او بسته و در حال دوئل با وی است؛ ( « شما که فعلاً نشستید، یه شمشیر از رو برای من بستید، داری با من دوئل می کنی» )، از اینکه به او القاء می کنند که قاتل است؛
( « همونجور که القا می کنند، تو قاتلی، تو قاتلی، تو قاتلی » )، از اینکه او را شکنجه کرده اند تا قتل را بر عهده بگیرد؛ ( « خود اداره آگاهی میگه، یه مثله: خروس میاد اونجا، تخم میذاره» )، یا ( « جناب آقای قاضی به قرآن بازم بگی میبرم اداره آگاهی می گم، من کردم» ).
البته، متن فیلم، ادعاهای شهلا را، در خصوص شکنجه اش تأیید می کند، چراکه ما در جلسه نخست دادگاه شهلا را سر حال و با نشاط می بینیم. در جلسه دوم که در روز بعد برگزار شده است، شهلا را در وضعیتی بسیار اسفبار و در حالتی که قدرت سخن گفتن و حتی نشستن ندارد، مشاهده می کنیم. فیلم به وضوح به ما می گوید که شهلا شکنجه شده است.
در واقع، این بخش از سخنان شهلا، به ما می گوید که نگاه دستگاه قضایی به یک زن بزهکار نگاه و برخوردی انسانی نیست. دستگاه قضایی که ناتوان از اجرای اعمال خود چون پیگیری، یافتن مستندات و … است، می کوشد با شکنجه یک زن را وادار به پذیرش اتهام خود کند.
- گفتمان دادرس جدید پرونده:
دادرس جدید پرونده تنها در یک سکانس از فیلم و آن هم تنها از طریق صدایش دیده می شود. اهمیت گفتمان دادرس جدید پرونده به این نکته باز می گردد که می تواند کاستی های کار دستگاه قضایی – پلیسی در برخورد با «زنان بزهکار» را به ما نشان می دهد. در حالی که شهلا چندین بار دادگاهی و محاکمه شده و حتی با حکم قضایی « اعدام» روبرو شده است،
دادرس جدید پرونده سخن از نکات جدیدی می گوید که مسیر پرونده را احتمالاً تغییر خواهد داد. او با طرح شواهدی در خصوص وجود یک حوله خیس در حمام، احتمال وقوع جنایت با هتک ناموس، تأیید وجود مایۀ منی بر واژن مقتول در گزارش پزشکی قانونی و … اصولاً قاتل بودن شهلا به عنوان یک زن را منتفی می داند و انگشت اتهام را به سوی یک « مرد» نشانه می رود.
پایان بندی این فیلم را می توان از نمونه پایان بندی های باز دانست. نکته جالب، سکانس پیش از سکانس آخر فیلم است، که در آن دادرس جدید پرونده را می بینیم، که توضیحاتی در خصوص پرونده شهلا مطرح می سازد و کلیه فرآیند دادرسی و بازجویی و محاکمه قبلی را با سؤالات جدی روبرو می سازد. گذاشتن این سکانس در دقایق انتهایی فیلم را شاید بتوان ناشی از ذهنیت انتقادی کارگردان دانست.
ما در طی فیلم با استدلال ها، سخنان و شواهد متفاوت در خصوص قاتل بودن شهلا و اثبات این مسأله روبرو هستیم. با اینحال، سکانس مربوط به گفتگوی کارگردان با دادرس جدید پرونده کل ماجرای پیشین فیلم را زیر سؤال می برد. از اینرو، می توان چنین نتیجه گیری کرد که فیلم « کارت قرمز» فاقد هر گونه نتیجه گیری و قضاوت نهایی دربارۀ ماجرای پرونده شهلا است و مخاطب خود را در یک فضای سیال و مبهم و پر از سؤال های جدید رها می سازد.
*دکتری جامعه شناسی