جامعه سینما:قبل از اینکه در سال ۱۹۴۸ دولت آمریکا تولید را از نمایش جدا کند، سیستمهای استودیویی بسیار فعال بودند و قدرت اقتصادی و نهادی داشتند در دهه ۱۹۲۰ میلادی هالیوود سالانه، ۴۰۰ تا ۷۰۰ فیلم تولید میکرد و تقریباً همه این فیلم ها بصورت استودیویی تولید میشد. این استودیوها مثل خط تولید کارخانه اتومبیلسازی فورد کار میکردند و تابع شرایط و مقررات فنی و اداری خاصی بودند. این استودیوها خود به استودیوهای کوچک و بزرگ تقسیم میشدند. پنج استودیوی بزرگ عبارت بودند از : ام.جی.ام، پارامونت، آر.کی.او، فوکس قرن بیستم و برادران وارنر. سیستم این استودیوها سلسله مراتبی و مدیریت آنها به شدت تمرکزگرا بود. اما دو دلیل عمده در سالهای بعد باعث شد دولت آمریکا سختگیریهای بیشتری در مورد این استودیوها بکار برد: رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰ و جنگ جهانی دوم. استودیوهای قویتر تا قبل از دخالت دولت آمریکا فرآیندهای تولید، توزیع و پخش را در اختیار خود داشتند و استودیوهای کوچک رفتهرفته ناپدید میشدند. گروهی از افراد که در این سیستمها کار میکردند به شدت مواظب بودند که خطایی از آنان سر نزند چرا که آنها در این سیستم ها به راحتی اخراج میشدند و شکست خیلی راحتتر از موفقیت بدست میآمد. البته در این سیستم افراد علیرغم همه مشکلات میتوانستند مطمئن باشند که یک شغل دائمی دارند. در سال های بعد و با رواج سیستم قراردادهای کوتاه مدت، همین حاشیه امنیت هم از بین رفت.
رفتهرفته و در دهه پنجاه سینما وارد دوره مابعد استودیو میشد. در این دوره فیلمسازی حالت شناورتری به خود گرفت و تهیهکنندگان میتوانستند امید بیشتری به برگشت پول خود داشته باشند. در این سیستم قراردادهای بلندمدت جای خود را به قراردادهای کوتاهمدت داد و فروش بیشتر مورد توجه قرار گرفت. قرار دادهای کوتاه مدت آفت جان هنرمندان متوسط و پایین است. امروزه هنرمندان سینما باید هرآن منتظر شکست باشند. در این سیستم در بیشتر مواقع اولین اشتباه احتمالاً آخرین آنها خواهد بود. رفته رفته تهیهکنندگان متوجه شدند که هر چقدر پول بیشتری خرج کنند بازگشت سرمایه و سود بیشتری خواهند داشت. به همین دلیل قیمت ستارهها بالاتر رفت اما فقر گریبانگیر تعداد بسیار بیشتری از هنرمندان درجه دو و پایینتر شد.
سنت فیلم سازی را میتوان در دو حوزه مورد بررسی قرارداد: کتابهایی که در مورد تکنولوژی سینما، صنعت سینما، نقش دولت و … نوشته شدهاندو زندگی نامههای ستارگان هنرپیشه و هنرمندان سینما.در این زندگینامهها میتوان موارد زیادی از اختلافات میان هنرمندان سینما و کارگردانان را دید. استودیوها در ابتدا اهمیتی به ستارگان نمیدادند. برخی معتقدند ظهور ستارهها به دهه ۱۸۲۰ برمیگردد که آگهیهای تئاتر با تصاویری از هنرپیشگان اصلی متداول شدند اما این مسأله در مورد سینما کمی دیر اتفاق افتاد. هالیوود و سایر استودیوهای فیلمسازی مانند صنعت فیلم هند بدلیل ترس از افزایش دستمزد، از برجسته شدن ستارگان جلوگیری میکردند. استودیوها تمایل داشتند که درآمدهای تولید، پخش و فروش را در کنترل خود داشته باشند و ستارهها مانع از تمرکز قدرت در دستان صاحبان استودیوها میشدند و بنابراین بهترین راه حل این بود که اصلاً ستارهای بوجود نیاید. جیل برنستون معتقد است مردم در حول و حوش دهه ۱۹۲۰ به زندگی شخصی ستارگان علاقهمند شدند. آنها میخواستند بدانند زندگی شخصی و خانوادگی کسی که بر پرده سینما هنرنمایی میکند چگونه است. این سیستم ستارهشناسی تا امروز هم ادامه دارد و گروه زیادی در این حوزه به اصطلاح «نان» میخورند. کافی است سری به نشریات زرد روی ویترین روزنامهفروشیها بزنید تا توفانی از این نوع پیام ها به شما حمله کنند. ازدواج فلان بازیگر سینما با یک بازیکن تیم ملی فوتبال، دستگیر شدن کارگردان فیلم … بدلیل شرکت در پارتی شبانه و اخباری که احتمالاً بیشتر آنها دروغ هستند فقط بخشی از مطالبات این نشریات زرد را تشکیل میدهند. به عنوان مثال در هنگام پخش فیلم اغفال در آمریکا شایعات زیادی در مورد روابط خصوصی کاترین زتاجونز، مایکل داگلاس وشون کانری پخش شد. وضعیت اقتصادی ستارگان هالیوود بسیار پیچیده است و با قوانین حاکم بر سایر مشاغل قابل تشریح نیست. ستارگان برای کارفرمایان بازارهای فروش بیشتری تهیه میکنند و هنوز هم برخی فیلم ها با نام بازیگران اصلی آن شناخته میشوند .
دیدگاه عوام به موفقیت یک ستاره ناقص است
البته در این میان نقش نهادها هم مهم است به عنوان مثال پرویز پرستویی در فیلم مارمولک یا پرویز پرستویی در فیلم بید مجنون متفاوت است و در اینجا نهادها تعیین میکنند که ستاره در چه نقشی به ایفای نقش بپردازد. بدلیل نقش تصویری ستارگان سینما و درگیری عاطفی و بصری آنها با مخاطب، نقش ستارههای در موفقیت فیلم های در آنسوی مرزها میتواند خیلی برجستهتر باشد. برخی معتقدند ستاره برای سینما مانند مارک برای کالاست.
دیدگاه عوام به موفقیت یک ستاره تا حدود زیادی ناقص است. اقتصاددانان و مدیران هالیوود تحقیق زیادی انجام دادهاند تا میزان درآمدی که از قبل ستارگان نصیب سرمایهگذاران میشود را تخمین بزنند. به عنوان مثال والاس با بکار بردن یک روش پیچیده محاسبهای عوامل مؤثر بر فروش را در کنار هم قرار داد و ضمن بررسی این عوامل با خصوصیات هنرمندان و ستارگان درآمد تقریبی فیلمسازان از طریق ستارگان را تخمین زد. در این تحقیق مشخص شد که ستارگان حدود ۲۲ درصداز فروش فیلم های عامهپسند را تأمین میکنند.
وقتی ستاره ها از عروسکی که شکل خودشان باشد میترسند
در دهه ۱۹۳۰ تغییرات مهمی اتفاق افتاد تیپ، قیافه، رفتار و ظاهر بازیگران هالیوود اهمیت پیدا کرد و ارتباط نزدیکی میان متن تصویری و تولیدات فرهنگی شکل گرفت. ستارگان هالیوود و تبدیل به سومین منبع تأمین خبر در آمریکا شدند. اخیراً لئوناردو دیکاپریو اجازه نداد تا عروسکی شبیه او ساخته شود. این عروسک قرار بود به عنوان یادبود فیلم تایتانیک بصورت وسیع به فروش برسد. صدای تام هنکس به عنوان کاراکتر” وودی” در داستان عروسکهای دو بکار رفت و او اجازه نداد عروسک وودی شبیه او ساخته شود. با این حال او با کاراکتر فیلمیاش با ده ها شبکه تلویزیونی مصاحبه کرد، او از نشان دادن چهره واقعی خود ترسی نداشت ولی از عروسکی که شکل خودش بود میترسید. چنین مواردی در دوران ما بعد استودیو نشان میدهد که هیکل و صدای بازیگر و ستارگان در فرهنگ امروز مردم بسیار مهم است.
اثرات تبعیض نژادی و جنسی در ادبیات شغلی و کاری
اثرات تبعیض نژادی و جنسی در ادبیات شغلی و کاری کاملاً مشخص است بازارهای کاری هنر و استخدام در مشاغل هنری نمونههای مشابه به زیادی را نشان داده است. کاری که تاچمن ، بر روی زنان نویسنده قرن نوزدهم انجام داد یک مثال برجسته پویایی جهان هنری در تغییر موقعیت زنان برای موفقیت در حوزه کاری خودشان است. وات نشان میدهد که داستان به عنوان یک شکل خاص از ادبیات در قرن هجدهم ابداع شد و به موازات قدرت گرفتن ادبیات مخصوصاً بین زنانی که اوقات فراغت کافی داشتند، رشد کرد. تاچمن نشان میدهد که اکثریت داستان نویسان اولیه در انگلستان قبل از ۱۸۴۰ زن بودند. دلیل این امر خالی بودن میدان این جهان هنری و کم ارزش بودن این زمینه برای داستان نویسان آن زمان بود. در زمانی که داستانهای مهمی خلق شدند، مردان بیشتری به نوشتن داستان روی آوردند و طی مدت کوتاهی این جهان هنری زنان را از حوزه خود بیرون راند. در این زمان زنان هنوز هم دستاندرکار انتشار مطالب بودند اما تعداد آنها در پایان دوره ویکتوریا نسبت به اوایل قرن کمتر بود و آنها به سطح نویسندگان داستانهای عشقی وعوامانه تنزل پیدا کرده بودند. این نوع داستانها درسنت ادبیات انگلیس که بوسیله مردان نویسنده نوشته شده است ارزش کمی دارند.
یک تحقیق تازهتر از بیلبی و بیلبی اثرات جنسیت را بر زندگی هنری فیلمنامهنویسان و نویسندگان برنامههای تلویزیون نشان دادهاند آنها در مطالعه نویسندگان برنامههای تلویزیونی به دادههای جمعآوری شده از ۵۱۵۷ نفر از نویسندگان که بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۰ حداقل در یک نمایش تلویزیونی همکاری داشتهاند متکی بودند. آنها از تحقیق فالکنر و آندرسون استفاده کردند که میگفت سیستم قراردادهای کوتاهمدت در هالیوود به موفقیت تجمعی منجر شده است. در این شرایط هنرمندانی که همان اول میتوانند موفق شوند این شانس را دارند که با پروژههای بزرگتری کار کنند اما آنهایی که در مراحل اولیه حتی یکبار شکست میخورند چنین شانسی ندارند. این جمله باعث ایجاد یک گروه کوچک از هنرمندان نخبه و موفق و یک گروه بزرگ از هنرمندان بیکار میشود. این تحقیق بر این مسأله متمرکز شده بود که چرا نویسندگان زن تلویزیون با وجود اینکه تجربه و سن مشابهی با مردان دارند کمتر ازمردان کار می کنند وحقوق می گیرند. زنان از پدیده «ناکامی پیوسته» رنج میبرند که در آن مشارکت زنان نویسنده در مراحل مختلف زندگی حرفهایشان همیشه کمارزش نشان داده میشود . مسائل و موانعی که زنان با آنان مواجه میشوند بسیار ظریفند. هر چند زنان در برخی ژانرها مانند کمدیها یا شوهای مخصوص زنان یا برخی فیلم های حادثهای بیشتر نشان داده میشوند اما تعداد کمی از زنان در اکثر ژانرها مطلب مینویسند. بنابراین هیچ مدرکی دال بر اینکه مردان بصورت سازمانی زنان را از شاغل شدن در شغل های خوب نویسندگی منع میکنند یا اینکه زنان به ژانرهای حاشیهای رانده شدهاند وجود ندارد. با این وجود همانطور که نتیجهگیری میکنند؛ در جهان مردسالار، استودیوها و شبکههای کارمندی مردان نویسنده نسبت به همقطاران موفقشان شناخته شدهترند و کار با آنها کم خطرتر دانسته میشوند .
نابرابری موجود در دنیای هنر در مورد سینما هم صدق میکند
نابرابری در جامعه، در دنیای هنر هم وجود دارد و نابرابری موجود در دنیای هنر در مورد سینما هم صدق میکند. ستارگان برای بقا باید ابزارهای ارتباط جمعی به حفظ و ارتقای وجهه خود بپردازند و اولین جلوه نابرابری در اینجا خود را نشان میدهد. زندگی خصوصی هنرمندان امروزه یکی از راه های کسب محبوبیت برای آنها شده است. گراگتی میگوید ستارگان محبوب برای زنده ماندن در دنیای هنری خود باید یک تصویر ثابت از خود ارائه دهند. به عنوان مثال وندام معمولاً یک مرد نیرومند و چالاک با حرکات آکروباتیک است؛ جیم کری یک کمدین دیوانه است و سیلوستر استالونه مردی است با اسلحه در دست که به او ظلم شده است. موفقیت حال حاضر برخی ستارگان سیاهپوست مثل ویلاسمیت باعث میشود وضعیت وخیم بقیه هنرمندان سیاهپوست را نبینیم. او میتواند برای بازی در یک فیلم ۱۵ میلیون دلار دستمزد بخواهد درحالیکه سیاهپوستان آمریکایی آفریقاییتبار تنها ۵/۲ درصد از درآمد حاصل ازفروش فیلم ها را نصیب خود میکنند. به عبارت دیگر همه هنرمندان سیاهپوست شاغل در سینمای آمریکا روی هم به اندازه تام کروز درآمد ندارند.
کارهای زیادی به طور مشخص بر روی ارتباط بین هنرمند و زندگی هنری او انجام نشده است اما به هر حال شواهد و مدارک موجود نشان میدهد که هنرمندان پیرتر در برخی از زمینهها مانند نویسندگی تلویزیونی هالیوود و هنرهای دیواری و باله با شرایط سختی مواجهند.در سینما سن هنوز هم بسیار مهم است.این مسأله برای مردان و زنان هم وجود دارد.ستارگان قدیمی مثل شونکانری،مایکل واگلاس وکلینت ایستوود هنوزهم نقشهای رمانتیک ارائه میدهند و سوزان ساراندون و مریل استریپ هنوز هم آماده معشوقه بودن هستند.علیرغم این مثالها سن در جاهای دیگری به عنوان عامل شکست هنرمند عمل میکند. سنگرایی برای زنان هنرمند بسیار ناگوارتر از مردان است. نمونه آن رابطه بازیگران زن کمتر از بیست و پنج سال با ستارگان مرد بالای پنجاه سال هالیوود در فیلم های رمانتیک آمریکایی است.
منبع :تحقیقات و مطالعات رسانهها