جبر جامعه و شرایطی که همه را وادار به دست کجی و دروغگویی و باجخواهی میکند و خرافاتی که گریبان این فقرا را گرفته و شاید حکم مخدّری را دارد برای توجیه زندگی نکبتوار ِمردمانی طلبکار از یکدیگر؛ بدبختی انگار ارثی است در میان این مردمان، اگر هشتاد میلیون پول مفت هم به ایشان ارث برسد، فقط موجب بههم ریختگی بیشتر زندگی زالو وارشان خواهد شد. کلیشه ای همیشگی که طبقات پایین جامعه را در بند بدبختی، دین و نارضایتی از زمین و زمان نشان میدهد.
البته که اگر در کار قبلی نویسنده، با خانواده یک معتاد مواجه بودیم، این بار طرف حسابمان بازوی اجرایی یکی از ارکان حاکمیت است. عٌمّالی که تقریبا در کف هرم هستند و هرچقدر از بالا دستشان حساب میبرند، طلبکارانهتر از آن را از مردم، توقع حرف شنوی و اطاعت دارند! اینها همه تصاویر و فضایی است که با دیدن «سد معبر» باید در ذهنمان ترسیم شود، از جامعهای که در آن زندگی میکنیم.
«سعید روستایی» را همین مدیریت وقت با سیمرغهایش پر و بال داد تا اینبار در قالب فقط نویسنده (به قول خودشان) فیلم اجتماعی دیگری بسازند تا مشکلات را به مسئولین نشان دهند! گرچه حاصلش اعصاب «مردم» را بههم بریزد؛ اما مگر مهم است!؟ مگر مردم حقی هم دارند!؟ مهم سیمرغهایی است که سال پیش به پای فیلمی اصطلاحا اجتماعی ریخته شد تا مشخصکننده مسیر موفقیت برای فیلمسازان و البته سلیقه مدیران وقت در این کشور باشد… هرچه بگردید، مردم و سلامت روانی و روحی و حقشان را در این معادله نخواهید یافت.