جامعه سینما :ایمان معمار / اگر گفته شود که تمام معانی سیاسی و فرهنگی جامعه امروز در تقابل های دوتایی شکل می گیرند، به نظر سخن اغراق آمیزی بیان نشده است. هر پدیده ای به محض ظهور قبل از آنکه فرصت تبیین و تفسیر یابد اسیر”سیاه چاله دوقطبی گری” شده و بعد با چهره معوج دوقطبی اش وارد گفت و گوهای روزمره می شود. بدین معنا پیوندهای اجتماعی مرتب در حال شکافته شدن هستند: آن ها که در انتخابات شرکت می کنند و آن ها که نمی کنند.آنها که به حج رفتن و سرریز پول به جیب کشورعربستان را عملی غیرعقلانی می دانند و آن ها که این رفتار را در کنار انتفاع همسایه های ترکیه ای و عرب دیگر از قبل سفرهای تفریحی ارزشیابی می کنند. آن ها که آثارمرتضی پاشایی را موسیقی مبتذل می دانند و آن ها که نمی دانند.
آن ها که معتقدند مهران مدیری فرصت طلب است و آن ها که او را طنز پردازی باهوش می نامند و هزاران پدیده دیگر …این دوقطبی سازی لحظه ای همچون آبی که قبل از آنکه فرصت نوشیدن یابد منجمد شود، فرصت هرگونه مباحثه و تحلیل را از جامعه می گیرد و آن ها را دچار پیش فرض های قضاوت آمیز می کند.به عنوان مثال اگر شخصی اظهار نماید که مهران مدیری فرصت طلب/ باهوش است از همین گزاره ساده از سوی عده ای دیگرچنان استنتاج های متقن و اطمینان بخشی در باره ابعاد پیدا و پنهان شخصیت فرد گوینده صادر می شود که در وضعیت طبیعی شناختن آن ها نیازمند ماه ها مطالعه است! این نگاه تصور پیچیدگی انسانی را که نظر مثبت به جنسیت زدگی آثار مدیری دارد و آهنگ های پاشایی رو گوش می کند و ضمن شرکت در انتخابات نسبت به انجام فریضه حج اصرار دارد و ….، سلب کرده و با نوعی ساده سازی باعث گونه ای ارزیابی سراسر اشتباه از دیگران می شود. بدیهی است که مقصود زیر سوال بردن استدلال استقرایی نیست بلکه بحث بر سر دراز کردن پای استقرا خارج از گلیم منطق است. وقتی مبنای قضاوت های ما درباره دیگران به تک گزاره های سلیقه ای یا معرفتی معطوف شود آن گاه دچار عارضه ” سندروم دو قطبی گری” شده ایم.
در این حالت برای ما اهمیت ندارد که طرف مقابلمان تا چه حد به رعایت مسائل محیط زیستی مقید است اما به محض این که دریابیم او نظر مثبتی نسبت به مرتضی پاشایی دارد او را به تمامی متفاوت از خود حس کرده و برای نظرات او در حوزه های دیگر نیز ارزش قائل نیستیم. زیرا مقولات محیط زیستی ذیل عارضه قطب بندی قرار نگرفته اند، اما مرتضی پاشایی دچار چنین وضعیتی شده است. معضل بعدی این جاست که در ساختارهای مدیریتی جامعه نیز این قطب بندی ها با شدت و حدت بیشتر ادامه دارد کما اینکه شاهد وضعیت آن هستیم : مقامات مدیریتی یا موافق برجامند یا مخالف برجام! یا مخالف حصر اند یا موافق حصرو ….گویی هر شخصی تا تکلیفش را با مسئله ای به نام برجام مشخص نکند اظهار نظر او درباره هیچ حوزه دیگری اعتبار لازم را ندارد و تازه وقتی هم مشخص کرد، قضاوت های از پیش تعیین شده چنان اند که از اظهار نظرهای او پیشی می گیرند.
ساختارگرایان به خصوص در شاخه زبان شناسی، تقابل ها و تمایزهای دوتایی را عناصر مهمی فرض می کنند که ساختار پنهان متن را تشکیل می دهد. برای مثال از دیدگاه سوسور، بنیادی ترین واحدهایی که نظـام زبان را شکل می دهند، مفاهیم متقابل هستند چنان که تاریک در تقابل با روشن معنا می یابد ومؤنث در تقابل با مذکر. این دستگاه معناساز درباره مفاهیم نیز چنین عمل می کند چنان که دوست در برابر دشمن معنا می یابد و آشنا در برابر غریبه. فارغ از این که این نگاه تا چه اندازه مورد نقد قرار گرفته ، سیاست غیر رسمی ما مدت هاست بر این پایه بنا شده و امتداد این سازو کار شناختی به ساحت سیاسی کشور اثرات مخربی برجای گزاشته است . تقسیم بندی افراد به اصول گرا و اصلاح طلب برای سالهای متمادی چنان نخ نما و خسته کننده شده که دیگر حتی جذابیت های ژورنالیستی خود را نیز از دست داده است. این تقسیم بندی های دوتایی از ساخت سیاسی به ساحت اجتماعی سرریز شده و سپس با فربه شدن در ساخت اجتماعی دوباره به ساحت سیاسی باز می گردد. در این فرآیند حتی گفتمان های مثل گفتمان اعتدال که به منظور همگرایی این تقابل ها شکل می گیرند خودشان نیز اسیر آن می شوند و افراد به دو بخش قائلین به گفتمان اعتدال و منکرین آن تقسیم می شوند! در نهایت می توان گفت ادامه این روند نه تنها باعث پاره پاره شدن انسجام اجتماعی در انبوه تقابل های نوظهور دوتایی تا سر حد شکل گیری انسان های منفرد ذره ای ادامه می یابد، بلکه امکان هرگونه همگرایی سیاسی و اجتماعی را نیز از بین می برد.
به نقل از کانال : IRANSOCIOLOGY