جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/«رستگاری درشائوشنگ» فیلم امید و رستگاری و تسخیرناپذیر بودنِ روح بشری است. امیدی که در بستری از ناامیدی و ناباوری شکل می گیرد و از سویی روای زندانیانی است که چنان به چهار دیواری زندان خو گرفته اند که خود را در بند درونشان حبس کرده اند. آنها حتی پس از آزادی از زندان هم نمی توانند به جهان امید بازگردند.
فیلم به نقد قواعد اجتماعی و مناسبات قدرت دست می زند،زندانی که مجرمین را متنبه کند و آنها را به انسان هایی بازیافته تبدیل می کند هرگونه کورسوی امید را از بین میبرد.دراین اثر شائوشنگ موقعیت نیست بل وضعیتی است که انسان ها دچارش می شوند.دراین زندان کمیته عفو رأی به آزادی زندانیهایی نخواهند داد که هنوز امید به زندگی دوباره در آنها زنده و بیدار است، بلکه بخشودگی را مستحق زندانیهایی میدانند که محیط زندان را به بیرون از آنجا ترجیح میدهند؛ یعنی زندانیهایی که خواهان آزادی نیستند و با شرایط حبس و خفقان بهتر و بیشتر خو کردهاند.
کاراکتر«اندی دوفرین» زندانی باهوش و نجیب و آراسته ،بی گناه متشخص و درون گرایی ست که به مرور زمان باعث تغییرات اساسی همچون گسترش کتابخانه زندان می شود و رستگاری اش را به چکش کوچکی آغاز و با تغییر و تحولاتی که ایجاد می کند به تحقق آرمان زندان اصلاح گر کمک می کند.او حتی با فرارش از زندان، زندانیان دیگر را هم ازبند درونشان رها می کند و درحافظه آنان که پس از آزادی خودکشی کرده اند اثبات می کند که با پایدار ماندن و حس خوشبینی می توان رستگار شد.
خرد و جنون در جامعهی نظارتی«دیوانه»سودربرگ
او آدمی با ایمان و معتقد است که روز داوری واقعی فراخواهد رسید و عدالت برقرار خواهد شد. همچنین او را می توان نمادی ازحضرت موسی(ع) و قوم بنیاسرائیل متصور شدکه نه تنها نماینده کسانی هستند که از فروغلتیدن به ورطه تسلیم و انفعال سرباز میزنند و تا عدالتِ واقعی برقرار شود در مقابل رئیس زندان که نمادی ازفرعونیان است دست به آشوب می زند. وی نه تحقیر میکند و نه اجازه نمیدهد که تحقیر شود ،حتی کفشِ رییس زندان را هم واکس میزنداما حقارتی در وجودش نیست، اگر چه گاهی تا مرز استیصال و بیچارگی پیش میرود؛ اما نه تنها به زانو درنمیآید،بلکه زندانبانهایش را محکوم به پذیرفتنِ تحقیری بزرگ وا می دارد.
در مقابل «رد» نماینده کسانی است که تسلیمِ بلاشرط شرایط و موقعیت تحمیلی شدهاند و چنان دلبسته میشوند که حاضر به ترک کردنِ آنجا نمیشوند و اگر هم با عفو رهایی یابند از فرط استیصال و عدمتطبیق و هماهنگی با خارج از بند خودکشی میکنند . او هدر رفته نا امید است و امید را چیز خطرناکی می داندکه مرد را دیوانه می کند.
فرانک دارابونت در این فیلم کوشیدهاست تا امیدها، دلهرهها، عقاید و ایمان افراد بشر بهنمایش بگذارند و دراین کوشش موفق است.