برای جامعه سینما:شاهپور شهبازی/وودی آلن برای من مهمترین فیلسوف سینمای غرب است. علی الخصوص فیلسوف بحران روابط انسانی (من در کتاب «بوطیقای سینمای کمدی» مفصل به فیلم های وودی آلن پرداخته ام) حتی ضعیف ترین فیلم های کمدی «وودی آلن» از بسیاری از فیلم های جدی دیگران، عمیقتر و قوی تر است.
قصدم در این یادداشت، نقد فیلم «یک روز بارانی» نیست، فقط می خواهم به دو نکته اشاره ی کوتاهی کنم. یکم. «مفهوم عشق» و دوم «سینمای کمدی»
یکی از مهمترین، زیباترین و غنی ترین مولف های نظم و نثر در ادبیات ما «مفهوم عشق» است. در این رابطه بسیار نوشته اند و سروده اند، تا آنجا که مولانا می گوید: «عشق را از عشق بپرس از کس مپرس، عشق خود خورشید جان است ای پسر. ترجمانی منش محتاج نیست، عشق خود ترجمان است ای پسر.»
موضوع دوم «سینمای کمدی» است. متاسفانه سینمای کمدی ایران در غالب فیلم هایش عاجز از فهم «کمدی» است و به همین دلیل در این «ژانر» مدام فیلم های سطحی و نازل تولید می شوند.
اکنون به این دو مفهوم در فیلم «یک روز بارانی» اشاره ی کوتاهی خواهیم کرد.
در نقد فیلم، برای من همیشه پرسش اصلی این است؛ آیا فیلمساز موفق شده است جوهر اصلی فیلم را مثلا در یک جمله، نما، ماجرا، استعاره، تمثیل، دیالوگ، منولوگ، میزانسن، حرکت دوربین و…یا هر چیز دیگر به بیان در آورد؟ و چگونه؟
این نشانه غالبا مضمون اصلی فیلم است که در یکی از صحنه های فیلم و در یکی از عناصر «روایی» یا «سبکی» به بیان در می آید.
پرسش این است در فیلم «یک روز بارانی» این نشانه چیست؟ و چرا؟فیلم «یک روز بارانی» داستان دو دانشجو به نام «گتبسی» و «اشلی» است که با هم به نیویورک سفر می کنند و در پایان سفر به این نتیجه می رسند که نیمه ی گمشده ی همدیگر نیستند و از همدیگر جدا می شوند.
در یکی از صحنه های فیلم، گتبسی، به دیدار برادرش هانتر می رود. هانتر قرار است با دوست دخترش، لیلی، در آینده ی نزدیک ازدواج کند اما هانتر به گتبسی می گوید؛ که تصمیم گرفته است مراسم ازدواج را لغو کند. گتبسی دلیلش را می پرسد. هانتر پاسخ می دهد: «لیلی دختر باهوشیه. خیلی مهربان و دلسوزه اما نمی تونم خندیدنشو تحمل کنم. خیلی ضایع می خنده».
گتبسی می گوید: « این احمقانه ترین چیزیه که تا به حال تو عمرم شنیدم» سپس می پرسد:« چقدر دوستش داری؟» و هانتر پاسخ می دهد: «من خیلی عاشقش هستم اما خنده اش تو ذوقم می زنه…..خنده های مهلکی داره. یه ادغامی از خنده ی عمه «بتی» و شخصیت «لنی» در داستان آدم ها و موش ها»
هانتر در ادامه توضیح می دهد؛ به رغم اینکه عاشق «لیلی» است ولی به علت همین خنده ها نمی تواند رابطه ی جنسی مطلوب با او داشته باشد.
گتبسی می گوید: «من تا به حال چنین چیزی نشنیده ام و هانتر پاسخ می دهد:« تو هنوز جوان هستی، دنیا پر از این ضد حال های کوچیکه»
این جمله مضمون اصلی فیلم «یک روز بارانی» است. تمام فیلم از آغاز تا پایان روایت این «ضد حال های کوچک» است که در نهایت شخصیت اصلی فیلم «گتبسی» را به این نتیجه می رساند که اشلی را رها کند و به دنبال نیمه ی گمشده ی واقعی اش برود. این موضوع همزمان یکی از مهمترین مولف های سینمای کمدی نیز هست.
هنگامی که گتبسی نزد برادرش هانتر است، هانتر برای متقاعد کردن گتبسی که خنده های لیلی غیر قابل تحمل است، یک لطیفه تعریف می کند. لیلی به لطیفه ی اول هانتر نمی خندد. گتبسی در حال بیرون رفتن از خانه ی برادرش است که لیلی به لطیفه ی دوم هانتر با صدای بلند می خندد.
لیلی فقط متفاوت می خندد. همین.به رغم وجوه مشترک فراوان میان هانتر و لیلی، خنده ی لیلی علت فروکش حسِ جنسی هانتر است اما همین خنده برای فرد دیگر به رغم تمام تمایزات، علت قلیان حسِ جنسی است.
فیلم «یک روز بارانی» داستان این پارادوکس و سوء تفاهم در رابطه است. انگار فیلم «وودی الن» به ما می گوید:
«عظمت عشق» در «کشش جنسی» به معشوق است اما «آفت عشق»، چیزی جزء «ضد حال های کوچک» نیست.این یعنی «سینمای کمدی»«پارادوکس مفاهیم بزرگ، با چیزهای کوچک و مسخره