برای جامعه سینما :حمیدرضا توکلی /زنی به نام ماریان در کنار همسر خود مارکوس که رهبر اکستر می باشد، روزگار خوبی را با دختر کوچکشان ایزابل می گذرانند.دوست صمیمی و خانوادگی آنها؛داوید؛ پس از اتمام تمرین تآتر ماریان و در پی شکست های کاری مختلف نیاز به هم صحبت دارد و از زن می خواهد تا ساعتی را با هم بگذرانند. هم صحبتی و کنار هم خوابیدن خواهر برادری آن دو در شبی که مارکوس در سفر کاری است، عشقی را درون آنها شعله ور میکند.ماه عسلی کوتاه در پاریس که ماحصل آن وابستگی استیصال گونه ای را رقم میزند.مارکوس از روابط آنها با خبر میشود و تقاضای طلاق میدهد.
حضانت فرزند به موضوعی سرنوشت ساز تبدیل میشود.تامین اجتماعی سوئد در ازای لغو سفرهای کاری مارکوس حق سرپرستی ایزابل را به وی میدهد اما مارکوس حاضر میشود در ازای سکس با ماریان از این حق صرف نظر کند.سکس خشنی که داوید هم متوجه اش میشود و آتش خشم و حسد و کینه توزی درونش زبانه میکشد.در انتها مارکوس خودکشی میکند و زنی پرستار مدعی افشای رازی سر به مهر میشود که مدتی طولانی با داوید روابط فرازناشویی داشته است.داوید هم با زنی دیگر آشنا میشود و ماریان را ترک میکند.
*مشکل بتوان پذیرفت که جهان غنی ما آنقدر فقیر باشد که نتواند موضوعی در خور عشق را برای انسان ارائه کند،جایی که عشق حاکم است مجالی برای برتری جستن وجود ندارد.عشق و قدرت سایه ی یکدیگرند،بنای هر حسادتی بر فقدان عشق استوار است.
کارل گوستاو یونگ
۱-تم خیانت تمی تکرارشونده در آثار سینمای جهان است،اما آنچه این فیلم را متمایز میکند در دو نکته است؛خیانت زن شوهردار که کمتر پرداخته شده و معمولا خیانت مردان را دیده ایم و دیگری غافل گیری انتهای فیلم که حکایت از آن دارد که مارکوس به ظاهر معصوم و قربانی نیز پایش میلغزیده .
اعتراف صادقانه ای که ماریان نزد پیرمرد نویسنده دارد به نوعی تداعی کننده صحبت نزد روان کاو و روان شناس است.در انتها نیز متوجه میشویم نویسنده خود داوید است و در حال مرور خاطراتش است.
به نوعی یادآور فیلم نیمفومانیک (Nymphomaniac ) لارس فون تریر است، جایی که زن معتاد جنسی نزد پیرمرد اعتراف میکند و سرنوشتی تلخ رقم میخورد.
در ابتدا وقتی ماریان،راوی زندگی اش میشود زندگی نرمال و بهنجاری را میبینیم که خانه و شوهر و بچه و زندگی خوبی دارد و حتی روابط جنسی پرشوری را پشت سر میگذارد و از زندگی رضایت دارد و کمبودی را احساس نمیکنیم و روابط او با داوید را میتوانیم به کنجکاوی یا هیجان طلبی و تجربه گرایی یک بازیگر تآتر برونگرای حسی احساسی دریافت گر آفرینش گر تقلیل دهیم و فروبکاهیم؛ اما وقتی در انتها متوجه خیانت های به ظاهر -در صورت صحت ادعای زن پرستار- چند ساله ی مارکوس میشویم میتوان حدس زد که حتما کم گذاشتن هایی از جانب مرد هم بوده و سفرهای گاه و بی گاه مارکوس صرفا کاری نبوده و تفریحی هم بوده است و ناخودآگاه تاثیر خود را در زندگی زناشویی تسری داده است.
حذف انگیزه ی عمل در نمایشنامه ی اینگمار برگمان به نوعی یادآور سبک هارولد پینتر است و تم داستان نیز شباهت های بسیاری به نمایشنامه ی خیانت پینتر(نوشته شده در سال ۱۹۷۸) دارد، جایی که اِما بین رابرت -شوهر- و جری -دوست صمیمی خانوادگی و معشوقه ی اِما-سر در گم است و حوادث مختلفی پیش می آید.
۲-از لحاظ روان شناسی یونگی نیز می توان تقابل مارکوس و داوید را بررسی کرد.
خلق و خوی دمدمی مزاج داوید بیشتر یادآور پوزیدون خدای احساسات است که به طور ناگهانی در زندگی ماریان وارد میشود و مدتی کوتاه سرخوشی ای به او میدهد و بعدا نیز دچار خشم و پشیمانی میشود و از ماریان رویگردان و به سمت معشوق جدید می شتابد.
اما مارکوس تا حدودی ترکیب هادس عزلت گزین و افسرده،دیونیسوس اهل موسیقی و لذت و آپولوی هوشمند است.رهبر ارکستری که با درایت سالها روابطش را مخفی نگاه داشت و در پی از دست دادن دخترش ایزابل دست به خودکشی میزند.
در رابطه با سکس خشنی نیز که در ازای حق حضانت با زن انجام میدهد جدا از حس انتقام،میتوان امید بازگشت را تعبیر کرد چه آنکه اگر به قرینه ی فیلم که فیلم صحنه هایی از یک ازدواج برگمان است بازگردیم، سکس در پی مشاجره ی زن و مرد و برون ریزی و برون فکنی آن دو انجام میشود و رابطه ی توام با خشونتی که ارضای هر دو را در پی دارد و در نتیجه ی عیان و عریان شدن روحی و روانی کامل و تخلیه ی ذهنی مستعد نزدیکی بیشترند و مارکوس نیز به نوعی شاید می خواسته ماریان را برگرداند.
۳-این فیلم یادآور دو فیلم دیگر نیز بود.یکی صحنه ای که پدر به ایزابل پیشنهاد خودکشی می دهد و یادآور قاره ی هفتم میشائیل هانکه است که خانواده ای دسته جمعی خودکشی میکنند و بسیار تکان دهنده است.
یکی هم سکانسی که داوید برای چک کردن ماریان میخواهدلباسش را چک کند یادآور فیلم ایرانی بیست انگشتی مانیا اکبری است در سکانسی که مرد در ماشین میخواهد نجابت زن را محک بزند.
پی نوشت:درباره ی ابعاد مختلف روان شناختی، اخلاقی و حقوقی خیانت میتوان از زوایای گوناگونی نگریست که هدف این یادداشت پرداختن به آنها نبوده است.