جامعه سینما :حسین عیدی زاده /«عشق»،گاسپار نوئه زمانی که در آمریکا روی پرده رفت نشریات مختلف برای مصاحبه با نوئه به سمتش سرازیر شدند، انگار نه انگار که تا همین ۱۰ سال پیش، همین اهالی دنیای رسانه ترجیح میدادند چشم خود را بر فیلمهای جنونآمیز او ببندند و او را «پسر بد سینمای فرانسه» خطاب کنند و یا در بهترین حالت «برآشوبنده» و «تحریککننده» لقبش دهند. دنیا در این ۱۰ سال آنقدر تغییر کرده و آنقدر فیلمهای عجیب و غریب ساخته شده و آنقدر در نمایش خشونت و سکس افراط شده که «بازگشتناپذیر» حالا فیلمی است رام از این دو نظر و البته هنوز نوآورانه در اجرا و مسترکلاس جدید نوئه که با همکاری مجله «فیلممیکر» برگزار شد، فرصتی خوب بود تا نوئه خیلی روراست بگوید چقدر وقت و زمانش تنگ بوده برای ساخت این فیلم، چطور فیلمنامه «خطر» (که بعدا به «عشق» بدل شد) را ونسان کسل و مونیکا بلوچی رد کردند، چطور با الهام از ایده «پایان به آغاز» فیلم «یادگاری» کریستوفر نولان تصمیم گرفت داستان تجاوز و انتقام را وارونه بسازد و چرا خودش در این فیلم حضوری کوتاه دارد و در آن وضعیت «غیراخلاقی» (در همین مسترکلاس است که توضیح میدهد این کار را به پیشنهاد داریو آرجنتو انجام داده).
«عشق» را در لهستان دیدم، فیلمی شوخ و اندوهناک و شیرین و احساسی درباره عشق و سکس، درباره آشناییها و جداییها، درباره حسادتها و محبتها، درباره شکها و اعتمادها و درباره تمامی جزئیاتی که عشق را میسازد و آن را ادامه میدهد و به بنبست میرساند. اینجا دیگر دوربین نوئه بهشکلی سرسامآور در سیلان و حرکت نیست، چون لازم به این کار نیست، دوربین نوئه این بار در سکون و حرکات نرم شخصیتهایش را در مرکز قاب قرار میدهد و یا در لحظات نزدیکی، کمپوزیسیونهای دیدنی از صمیمیت تن بازیگرانش طراحی میکند. این بار به جای تدوین دیوانهوار با کاتهای چند ثانیهای به سیاهی در میان گفتوگوها و لحظات عادی روبرو هستیم که مدام به ما یادآوری میکند آن چه بر پرده میبینی واقعیت نیست، خیال است و جادوست و واقعا «عشق» جادوی آرامشبخش و تلخ نوئه است و یکی از بهترین کارهایش. و باز هم یادآوری میکند که نوئه شاید تنها وارث واقعی گدار باشد و این تاثیر تنها در شیوه استفاده مشترک دو کارگردان در نقش بستن عنوان فیلم روی پرده نیست، دوربین نوئه سه شخصیت اصلی خودش را طوری در خیابانها و مکانهای سربسته دنبال میکند که نمیشود یاد «دسته جدافتاده» گدار نیفتاد و حتا گاهی نمیشود رد «ژول و ژیم» (که داستانش را گدار نوشته بود) را نادیده گرفت.
نوئه به بهانه اکران «عشق» در آمریکاست و جدا از مسترکلاس بالا، با ونتیفر هم مصاحبه بسیار جذابی کرده و توضیح داده که فیلم خودزندگینامه نیست، دوربین سهبعدی را انتخاب کرده چون کار را سریع میکند و رنگها را بهتر ضبط میکند، خودش را از هنر و پورنوگرافی جدا کرده و اشاره کرده تصویر عشق در سینمای هنری و تجاری دروغین است چون تهی از جنسیت است و از علاقهاش به ساخت فیلمی در آفریقا گفته که هنوز خبری از آن نیست. مصاحبهها کم نیستند، نوئه در گپی با اسکوایر، درباره عشق و علاقه به دنیای ویاچاس گفته و اینکه اولین فیلمی که روی ویاچاس خریده «کلهپاککن» دیوید لینچ بوده، چرا بازیگرانش در این فیلم زیبا هستند، به شایعهها درباره واقعی بودن تمامی سکانسهای مغازله فیلمش پایان میدهد (کاری که اگر قصدش فقط هوچیگری و بلوا راه انداختن بود، انجام نمیداد)، و با همه توضیحاتی که میدهد در پایان میگوید «یک جادوگر خوب، همه ترفندهایش را آشکار نمیکند.»
«عشق» در روزی که در دو سینما در آمریکا روی پرده رفت ، در دو روز اول بیش از ۳۰ هزار دلار فروش داشت، رقم زیادی نیست. اما کف فروش فیلم یعنی ۱۵ هزار دلار در هر سینما خیلی بیشتر (در حد پنج برابر تا هفت برابر) از کف فروش فیلمهایی مثل «مریخی» ریدلی اسکات و «پل جاسوسها» استیون اسپیلبرگ بود و بالاترین میزان فروش در یک سالن سینما را در اولین روزهای نمایش خودش در آمریکا داشت. این رقمها فقط از یک نظر مهم هستند؛ ۳۰ هزار دلار یعنی اینکه حدود سه هزار نفر در دو سه روز به تماشای فیلم رفتند، و این در حالی است که فیلم اول نوئه «تنها علیه همه» را شاید این تعداد آدم در زمان خودش ندید، و یا حتا «بازگشتناپذیر» با حضور دو ستارهاش هم در روزهای نخست اکرانش به چنین موفقیتی نرسید و «به ورطه گام بگذار» هم چنین تجربهای نبود. اینکه در طی بیش از ۱۰ سال، جامعه طرفدار نوئه گسترش پیدا کرده و مطبوعات و سینهفیلها دوست دارند فیلمش را تماشا کنند برای من که از «بازگشتناپذیر» شیفتهاش شدم و بعد تمامی فیلمها و کلیپها و کارهای کوتاه و حتا کار کوتاه دانشجوییاش «Tintarella di luna» را با سختی پیدا کردم و دیدم مایه خوشحالی است که کارگردان محبوبم دارد از حالت فیلمساز کالت به فیلمساز سینهفیلی بدل میشود. (این جمله را یک بار کنت جونز درباره هو شیائو-شین به کار برده بود وقتی در آغاز هزاره جدید مخاطبان فیلمهایش جهانی شدند).
نوئه این روزها فقط مشغول مصاحبه کردن نیست؛ اخیرا بلو-ری فیلم «Angst» منتشر شده که تاثیری عمیق بر نوئه گذاشته، کاری با او کرده که «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» در نوجوانی با او کرده و خلاصهاش اینکه «زیرورویش» کرده. این بلو-ری جدید شامل کلیپی است که نوئه در آن فیلم را معرفی میکند و از تاثیر و اهمیت فیلم میگوید. از طرفی به آرشیو کرایتریون هم سری زده و بلو-ری «سالو» پییر پائولو پازولینی را انتخاب کرده و بر کسی پوشیده نیست که «سالو» هم تاثیری عمیق بر نوئه گذاشته. و واقعا هم عجیب نیست که مجنونی مثل نوئه این دو فیلم را دوست بدارد، این دو فیلم در فهرست ۱۰ فیلم برتر عمرش باشد. با این همه، در فهرست فیلمهای عمر نوئه یک فیلم دیگر هم هست به نام «عشق» میشائیل هانکه و راستش موقع تماشای «عشق» در آن سالن تاریک در ورشو، مدام حس میکردم شخصیتهای اصلی نوئه، اگر پیر شوند حتما روزگاری مثل زوج سالخورده هانکه در «عشق» خواهند داشت، البته مثل آنها روشنفکر نخواهند بود و به دیدن تئاتر و اپرا نمیروند، و اگر مواد بگذارد زنده بمانند، احتمالا در با ترسهایی عجیبتر روبرو شوند اما مثل زوج هانکه حتما دست به گریبان وضعیت دشوار اقتصادی هستند و حتما با دختر خود مشکل خواهند داشت و راستی حتما عشقشان در بوته آزمایش همان هراسناکی امتحان عشق فیلم هانکه را خواهد داشت.