جامعه سینما : انصارامینی /واقعیت، عریان است و شاید به همین دلیل است که می گویند واقعیت تلخ است. در جهانِ واقعیات، هنر برای کمک به انسانِ سرآسیمه و نگران، خود را می نمایاند. هنر رئالیستی، بیان واقعیات سیاهِ جهان، با زبانی سحرآمیز و رنگ آمیزی شده است، تا نگاهِ انسان را از هجوم یأس پس از مشاهده ی فجایع انسانی و اجتماعی، به سمتِ زندگی دوباره بچرخاند؛ پس مأموریت هنر این است که واقعیات را نه یکباره و برهنه، بلکه لایه لایه به او نشان دهد و او را برای برون رفت از فجایع و مشکلات، به تأمل و تفکر وادار کند. این در حالی است که در میان تمام امتیازات مثبتی که هنر به انسان می دهد شناسه های منفی ای نیز مانند کلیشه شدن بهمراه دارد! یکی از کلیشه های هنر هفتم، در سال های اخیر به تصویر کشیدن داستان زندگی طبقه فرودست بوده است؛
پرداختن به داستان های طبقه یِ زیرین جامعه، گاه اغراق گونه به چشم می خورد. طوری که مخاطب از موضوع اصلی، که فقر است به دلیل بزرگنمایی و تکرار داستان های مشابه دلزده می شود. فیلم لاک قرمز نیز مشکلات خانواده ای فرودست را پیش کشیده است. در ابتدای فیلم، دستانِ دختری نوجوان به نام اکرم با لباسِ فرمِ دبیرستانی را می بینیم که در حال کشیدن لاکی قرمز بر انگشتانش است. پدر او نجار است، اعتیاد هم دارد؛ و مدام مادر را کتک می زند. اکرم اولین فرزند این خانواده است و یک خواهر حدودن ۵ساله و برادری دارد که دانش آموزِ مدرسه ابتدایی است.
پدر یکباره از پشت بام سقوط می کند. بدبختی کلید می خورد. صاحبخانه فرمان تخلیه می دهد. تلاش مادر مستأصل، برای قرض گرفتن مبلغی از خواهرش بی نتیجه می ماند. در این حین مادر می فهمد که حامله است، جنین را سقط می کند، اکرم مجبور به ترک مدرسه و دستفروشی می شود، پلیس او را بازداشت می کند، خواهر و برادر او را به بهزیستی می برند، و تلاش اکرم بی خانمان، برای بازپس گیری آنها به دلیل نداشتن خانه و شغل بی نتیجه می ماند و در پایان هم اکرم با مادرش که پس از سقط جنین، روانی شده است در تیمارستان مواجه می شود. او دختری ۱۶ساله است که پدرش مرده است، خاله و عمو او را پس زده اند، خانواده اش از هم پاشیده شده است و جامعه نیز با او کاری ندارد. بی گمان حاصل این فیلم چیزی به غیر از جاری ساختن اشک های مخاطب نیست، و احتمالن کارگردان به این هدف رسیده است.
اما براستی بازخورد و غایت این اثر بعنوان قطعه ای از پازلِ هنر هفتم پس از ترکِ محل سینما چیست؟ در جامعه ای که اکثریت آن از شرایطِ اقتصادی شکایت دارند، بی پولی و تنگدستی و مسائل مربوط به آن مفاهیمی آشنا هستند، پس چه دلیلی به صرف هزینه برای ساختن فیلمی در جهت انعکاس اغراق گونه ی مشکلات به توانِ n یک خانواده و دختری نوجوان وجود دارد؟ و چقدر می توان هجومِ این چنینی مشکلات را به افراد مختلف، تسری داد؟ بنظر می رسد بازخوردِ چنین فیلم هایی، بیش از اینکه به حال طبقه فرودست، مفید باشد مضر است؛ چون با نشان دادن تصویری کاملن سیاه از یک خانواده، دلیلی برای یاری افراد دیگر به اینان دیده نمی شود چراکه خانواده مزبور متلاشی شده است و هر تکه از آن کمک متفاوتی را طلب می کند، بی سرپرستی، مشکل اقتصادی، ترک تحصیل، عدمِ موقعیتِ مناسب اجتماعی، داشتن آینده ای کاملن سیاه و تباه، نداشتنِ یک آشنا و فامیل برای تکیه کردن به او و….
در آخر می توان گفت که “اگر” کارکردِ هنر، خاصه سینما، سیاه تر جلوه دادن واقعیات است، پس به نظر می رسد که وجودش چیزی به غیر از شدت بخشیدن به آلام و دردهای مبتلابه زندگی انسان نیست و اگر مفری برای لحظه ای بیرون رفتن از جلد واقعیت برای تأمل و چاره اندیشی است پس باید نگاه هنرمندان به جامعه هنرمندانه باشد.
به نقل از مجله فرهنگی ابزورد