جامعه سینما:«لانتوری» اگرچه فیلمی با موضوع آسیب های اجتماعی است؛ اما داستان آن با چاشنی تکیه کلام ها ، اصطلاحات و شوخی های خاص به جریان هاو رخداد های سیاسی روز گره خورده وبا طعم تند سیاست زدگی در آمیخته است. فیلمی سرشار ازدیالوگ های گل درشتی که تنها کاربرد و کارکرد آن عقده گشایی کارگردان اثر است و هیچ کاربرد سیاسی و اجتماعی دیگری ندارد، درلانتوری دست فیلمساز موج سوار و ناصادق رو شده است.
رضا درمیشیان کارگردان پرحاشیهای است که پیشازاین نیز فیلم سینمایی «عصبانی نیستم» را در پرونده کاریاش داشته است. فیلمی که به دلیل حساسیتهای خاص سیاسیاش،اجازه اکران نگرفت. او امسال فیلم دیگری با موضوع آسیبشناسی اجتماعی بانام «لانتوری» را ساخته و در جشنواره سی و چهارم به نمایش درآورد؛ این کارگردان علاقهمند است تا داستانهایش را با چاشنی تکیه کلامها، اصطلاحات و شوخی های خاص خودش به جریانها و رخدادهای سیاسی روز گره بزندو طعم تند سیاست زدگی درآمیزد. او فیلم «لانتوری» را نیز با همین رویکرد ساخت. این فیلم سرشار ازدیالوگ های و شعارهایی است که تنها کاربرد و کارکرد آن عقدهگشایی کارگردان است و هیچ کاربرد سیاسی و اجتماعی و دیگری ندارد.
کارگردان تمایل دارد بابیان یک داستان اجتماعی رگههای سیاسی را جستجو و از آن نتیجهگیری سیاسی داشته باشد. اما این کار، اثرش را سیاست زده کرده و در نمایش معضلات اجتماعی ناکام میگذارد. در فیلم«لانتوری» که به شیوه مستند- داستانی روایت میشود با توضیحهای شاهدان عینی، مخاطب کموبیش از واقعه مطلع میشود. این افراد هر یک با نگاهها و دیدگاههای مختلف سیاسی و اجتماعی متفاوت واقعه و شخصیت پاشا-بازیگر نقش اصلی- را بازگو میکند. افرادی که کارگردان آنها را مددکاران اجتماعی، روانشناسان، روزنامهنگارها و افرادی بانامهای «الهام، ضرابی، سارا، پیام حمیدی، احمدی» معرفی میکند.این چهره ها هریک بهنوعی با ماجرای پاشا و مریم مرتبط هستند و یا درباره ابعاد اجتماعی و روانشناسی آن اظهارنظر میکنند. اما در این میان شخصیتهای دیگری نیز هستند که جزء شاهدان عینی نیستند. بهعنوانمثال فردی که گویا بقال است و مشخصات ظاهریاش ازجمله پوشش لباس و لحن سخن گفتنش شباهت بسیاری به یکی از شخصیتهای برجسته سیاسی کشور دارد. چنین شخصیتی برای پررنگتر شدن وجه سیاسی اثر در فیلم گنجاندهشده است. این موضعگیریها از واژه «لانتوری» آغاز میشود و درنهایت به فردی به نام «پاشا» میرسد. پسر خلافکاری که به همراه گروهش «باران، بهرام دراز و دوست دیگری که دانشجوی اخراجی است» رابینهود وار برای کودکان بهزیستی پول جمع کرده و آنها را به آرزوهایشان میرسانند.
جهتگیریها و اظهارنظر برخی از این افراد هم هیچ نوع ارتباطی به داستان پاشا و مریم ندارد و تنها یک موضعگیری اجتماعی سیاسی است همچنین کارکرد دیگر این تکیهکلامها تنها ایجاد جذابیت کاذب برای مخاطبی است که میخواهد داستان درهموبرهم درمیشیان را تعقیب کند؛ درنهایت نیز، همه به خلافکار بودن گروه لانتوری تاکید می کنند؛ پس از مشخص شدن ماهیت و وظیفه این گروه که دزدی از افراد ثروتمند و آقازادهها و تقسیم اموال دزدیدهشده در میان افراد بیسرپرست است. مخاطب در انتظار نحوه دستگیری و سرنوشت آنها و کارهای خلاف و عاقبت کار این گروه خلافکار است که با خفت گیری و تهدید به قتل افراد را لخت میکنند ویا از آنها حق سکوت میگیرند. مخاطب منتظر است ببیند که این گروه خلافکار چه اقدام مهمی انجام داده که فیلم قرار است حول محور آن بحث کند؛ اما پاسخ خود را از علل شکلگیری و نتیجه عملکرد و چرایی برخوردهای خشن این گروه نمی گیرد. شاید به این دلیل که کارگردان در توجیه و توضیح عملکرد آنها ناکام میماند حتی باوجود توضیح این چهرهها و تأکید کارگردان بر گروه لانتوری داستان حول محور آنها و درباره این گروه نیست و به ناگاه داستان از گروه لانتوری و هدف و سرنوشت آنها دور و منحرفشده و وارد رابطه عاشقانه «پاشا» و «مریم فرنامی» میشود. «مریم فرنامی» مددکار اجتماعی و روزنامهنگاری است که کمپینهای متعدد تشکیل میدهد تا با خشونت و مقوله قصاص مقابله کند و از خانوادههای قربانی رضایت بگیرد. آشنایی تصادفی این دو چهره پس از اطلاعات نصفه و نیمه نویسنده اثر وارد داستان اصلی قصه (عشق یکطرفه پاشا به مریم) میشود. این یعنی مخاطب مجبور شده است دادههای قبلی را فقط برای آشنایی با این دو شخصیت اصلی دنبال کند. جالبتوجه اینکه داستان اصلی بسیار کوتاهتر از توضیحات درباره شخصیت پاشا است، قصه اصلی پس از گذشت دوسوم از فیلم آغاز میشود. موضوعی که باید بخشهای زیادی از آن حذف شود تا قابلیت دیدن پیدا کند و داستان اصلی را تحت شعاع خود قرار ندهد. داستان اصلی این فیلم بهنوعی روایت زندگی «آمنه بهرامی» است؛ که یکی از چهرههای قربانی اسیدپاشی طی سالهای اخیر است؛ اما داستان این شخصیت با روایت خاص درمیشان همراه میشود. اینکه پاشا به دلیل شدت علاقه و عشقی یکطرفه به چهره مریم اسید میپاشد تا از او انتقام بگیرد، در این ادامه مخاطب درمییابد که ممکن است مریم در شرایط جدیدش با درخواست قصاص از اهداف بشردوستانه خود فاصله بگیرد اما او مانند «آمنه بهرامی» در لحظه آخر ضارب خود «پاشا» را میبخشد.
بیشک اگر داستان اصلی فیلم با شعارزدگیهایی متداول درمیشیان در آثارش که در سراسر قصه «لانتوری» دیدهایم همراه نمیشد، و اگر از بخشهای اضافه معرفی شخصیتها کاسته میشد، کارگردان درگیر موضوعات غیر مرتبط نمیشد و فقط داستان اسیدپاشی را با همین شیوه رواییاش بیان میکرد، «لانتوری» اثر درخور تأملی میشد؛ اما کارگردان یک موضوع اجتماعی که به نظر هدف اصلیاش بوده است را با رویکردها و نگاههای سیاسی، روانشناسی در هم میآمیزد. معمولاً در پروژههایی تحقیقی بر این نکته تأکید میشود که اگر میخواهید حرفتان خواننده و شنونده داشته باشد، موضوع موردنظرتان را تا جایی که امکان دارد جزعیتر و موجزتر کنید و یک موضوع خاص را در پیش گیرید تا مخاطب بهتمامی خواست و نظر شمارا دریابد. ساخت اثری در ژانر اجتماعی و روانشناسی که قصد دارد آینهای از جامعه باشد و معضلی اجتماعی را نمایش دهد اگر میخواهد مخاطب را جذب کرده و حرفهای سازنده اش را بهتمامی به مخاطب منتقل کند باید موضوع را بدون قصههای اضافه و زائد و ناکارآمد به مخاطب ارائه دهد. اما سازنده فیلم لانتوری ملغمهای از موضوعات اضافه و حاشیهساز را در کنار موضوع اصلیاش به مخاطب ارائه میدهد. مجموعهای از شعارهای سیاسی، موضوعات روانشناسی، قتل و غارت کسانی که آنها را «آقازاده» مینامد؛ موضوعات اجتماعی دیگری که ربطی به موضوع اصلی داستان ندارد. رابینهود بودن پاشا، شوخیهای کلامی که در دورهای رئیس دولت سابق عنوان داشته (قیمت گوجهفرنگی) و یا موضوع دلواپسان و موضوعاتی که هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد و تنها فیلم او را طولانی و کشدار کرده را در دل فیلم میگنجاند. سازنده با چند شوخی کلامی میخواهد مخاطب را مجبور به ماندن و دیدن فیلمی کند که بیش از دو ساعت به طول میانجامد.
نویسنده: مهدی قنبر