جامعه سینما:مهدی سلیمانیه/۱٫ «روشنفکر» کیست؟ به این پرسش به ظاهر ساده، جوابهای فراوان دادهاند. اما من پاسخ علی شریعتی (۱۳۵۵) را بیشتر میپسندم: کسی است که «دردهای اصلی» زمانهاش را نخست درست تشخیص بدهد، سپس پاسخی برای آن بیابد و در نهایت، با جسارت و شرافت، پاسخاش را بیان کند.
در تعریف او، هیچ مهم نیست که این فرد، تحصیلکرده باشد یا نباشد، علومانسانی خوانده باشد یا نباشد، کلمات قلمبه و سلمبه بداند یا نداند. مهم این است که در لحظهای درست، به صورتی درست، در مسیری درست بایستد. به تعبیر او، چهرهای چون ستارخان. این کاری است که شروین حاجیپور، ۲۵ ساله انجام دادهاست. صحیح بودن این تشخیص را هم میلیونها ایرانی دردمند، با بغض و شور و شنیدن، امضا کردهاند.
۲.هنر، پل ماندگاری است. چگونه هنری؟ هنری که جامعه بپذیردش. صدای هایدهها و گنج قارونها و ربنای شجریانها چنیناند. با تمام تفاوتهایشان: همه ماندگار شدهاند چون جامعه از آنها صدای خود را شنیدهاست. صدای ضربان احساسش، صدای تپش رنجهایش و لطافت اعتقادش.
همین است که تمام حکومتها و قدرتمندان خواستهاند از این پل بگذرند. بیان هنری پیدا کنند و ماندگار شوند. برای این آرزو، فراوان هم خرج کردهاند. هنرمند درباری و وابسته و مجیزگو تربیت کردهاند. اما نماندهاند. مجوز عبور از این پل، خریدنی نیست. به زور قرارگاه و مؤسسه و هیاهو و بودجههای میلیاردی نیست. منطقی دیگر دارد. جامعه است که برمیکشد. عزت میدهد و نادیده میگیرد. موهبتی که در نیمهشبی، به «برای …» شروین حاجیپور میبخشد و او را بر میکشد. این اعجاز قدرت جامعه است.
۳ .«برای…» یک گزینش است. گزینشی از میان دهها هزار «پاسخ صریح» برای پرسش «دردتان چیست؟» و «چه میخواهید؟». خود ِ آن دهها هزار پاسخ، دادهای غنی و یگانه برای شناخت روح زمانه است. پاسخی برای اکنون. چه میخواهیم؟ و پاسخی برای تاریخ: بر ما چه رفتهبود؟ هر گزینشی ناچاراٌ تقلیلگراست. چیزی همیشه جا میماند. اما شروین حاجیپور، با برگزیدن تنها «سی» پاسخ از دهها هزار پاسخ ِ «برای…» کاری ناشدنی را شدنی کردهاست:
جامعه با استقبال میلیونیاش، گزینش او را پسندیده و تأیید کردهاست. اینک میتوان گفت که گزینش حاجیپور، امضای جامعه را دارد. این نشان میدهد که درک خواستها و دردهای جامعه کار شاقی نیست. اگر او توانسته است با چنین گزینشی، صدای جامعهاش را بشنود و سی درد اصلی را تشخیص دهد، چرا حاکمان با این همه دستگاه و مشاور و اندیشکده و بودجه نکردند و نمیکنند؟
چرا این صدای واضح را نمیشنوند؟ من اگر بودم، همین امروز، شنیدن دهها بارهی همین دو دقیقه و یازده ثانیه را در تمام نهادهای تصمیمگیر اجباری میکردم. مینشستم و مینشیدم و یادداشت برمیداشتم و بر میخاستم و جلوی دوربین مینشستم و برای تمام مردم ایران از تمامی شبکههای تلویزیونی پخشش میکردم. بعد، بیحاشیه و کوتاه، چشم در چشم مردم، میگفتم: صدایتان را شنیدیم. این سی جمله، این گزینش، چکیدهی خواستههای یک جامعه است.
۴.گزینش حاجیپور، مترقی است. او در گزینشش، نه واپسگراست نه خشونتطلب. تنها سلبی و کور و مجموعهای از «نمیخواهم»های خام نیست. نه سودای فرار از دامن یک چاه به چاهی دیگر و استبداد رأی به استبدادی دیگر را دارد و نه ناامیدانه است. عاصی است اما هرگز مستأصل نیست. غمگین است اما درمانده نیست. روشن و واضح است اما سادهانگارانه و تک بعدی نیست.
با یاد درد کودک افغانستانی نشان میدهد که قومیتگرا و همسایهستیز نیست. گلستان را برای خود و آتش را برای همسایه نمیخواهد. سیاسی است اما سیاستزده و محدود به سیاست نیست. محیط زیست و اقتصاد و نابرابری را در کنار فرهنگ میبیند و عدالت را در کنار آزادی میخواهد. اینها همه، مصداق ضعفهای تاریخی جامعه ماست. مصداق بیماریهای تاریخی حاکمان و مخالفان و منتقدانش. پیام شروین حاجیپور، فقط برای حاکمان نیست.
برای نخبگان منتقد و مخالف داخلی و خارجی هم هست: جامعهای که پیش رفته و نخبگانی که جا ماندهاند. و جامعهای که پای چنین پیام مترقی و پیشرویی میلیونها امضا میگذارد، جامعهای مترقی و پیشرو است. این سی جمله و دو دقیقه و یازده ثانیه، قابی از آیندهی روشن ایران است. ما پیش رفتهایم.
۵. حالا در بندی. اینها را نمیخوانی. اما تو، دینات را به یک تاریخ و یک مردم ادا کردی. در سی جمله، کار سیصد کتاب و بیانیه و مقاله را کردی. تو، به دردهای متراکم یک جامعه، بیان دادی. تنها در دو دقیقه و یازده ثانیه! شکوهمند و زیبا نیست؟(به نقل از کانال نویسنده)