مختص جامعه سینما:سپید قائمی/خورخه سانخینِس در حین ساخت سه فیلم مهمش (blood of condor)، (principal enemy) و (courage of the people) همواره با چگونگی ادغام واقعیت جاری و زبان سینماتوگرافیک دست به گریبان بوده است.
مسأله او پیوسته این بوده که چگونه میتوان با توجه به ضرورتِ صحنه تمهیداتی به کار بست نه صرفا بر مبنای میزانسنِ تحمیلی و از پیش مشخصشدهی کارگردان. او در مانیفست معروفش (مشکلات فرمی و محتوایی در سینمای انقلابی) به این نکته اشاره میکند که فیلمی که فیلمساز دربارهی مردمانی میسازد، با فیلمی که به دست همان مردم و با میانجیِ فیلمساز ساخته میشود بسیار متفاوت است، چون مفسر و مترجمِ مردم، اکنون به ابزار بیانی آنها یا بهتر است بگوییم به یک تسهیلگر بدل شده است. او معتقد است با تغییر در مناسبات تولید فیلم، محتوا و فرم را بالکل میتوان تغییر داد.
از این منظر میتوان گفت که فیلم «principal enemy» یکی از مهمترین فیلمهای سینمای سومِ آمریکای لاتین است. در این فیلم چریکها به روستایی در پرو میآیند و مردم بومی را به مبارزه با زمینداران غیرمحلی ترغیب میکنند.
در صحنهی دادگاهی که برای محاکمه یکی از این زمینداران با مشارکت چریکها ترتیب داده شده است، به وضوح میبینیم که دهقانان از این صحنهها برای آزاد کردن صدای سرکوب شده خود استفاده میکنند و به قاضی دادگاه در مورد حقیقت و اینکه واقعا چه میخواهند میگویند.
در این صحنهها به میانجیِ اقدامات خلاقانه مردم، بازآفرینیِ سینمایی و واقعیت بالفعل درهم تنیده و ادغام میشوند. خودِ سانخینس میگوید «ما از نماهای برداشت بلند استفاده میکردیم چون مطالباتِ آنان ما را برانگیخته بود و ما هم سعی میکردیم از این طرف مشارکت بیننده را در این فرایند دخیل کنیم.
این مکتبی سینمایی بود که زمین تا آسمان فرق داشت با مکتبی که ما در آن الفبای کار را آموخته بودیم، و ما اغلب از آنچه که پیشِ چشمهایمان رخ میداد شگفتزده میشدیم!» نماهای کلوزآپ و تقطیعها و برشها آنچنان در خدمت وضعیت و به ضرورت رُخ میدهند که حتی در جایی سانخینِس به کلوزآپِ بیدلیل و مصنوعیای که به چهره مرد زمیندار برش میزند، اشاره میکند.
او در مانیفستش، فیلم به فیلم خودش را به این اعتبار نقد میکند و نتایج کاری که انجام میدهد را توضیح میدهد. مخاطب هم به وضوح میتواند تفاوت میان (blood of condor) و فیلم (principal enemy) و مسیری را که طی کرده است ردیابی کند.