برای جامعه سینما:شاهپور شهبازی/طیف دوم روشنفکران (تاریک اندیشان) ایدئولوژیک، «سینماگران اپورتونیست» (فرصت طلب) هستند که به لحاظ ظاهر، پوشش، سبک زندگی، نظام زبانی، دایره ی واژگان و…با «سینماگران اسلامیست» متفاوت اما کماکان به عنوان تکنوکرات و متخصص در خدمت بازتولید، تئوریزه و تبلیغ ایدئولوژی رسمی و «گفتمان جمهوری اسلامی» هستند. طبیعتا شناسایی این افراد به مراتب پیچیده تر و دشوارتر است.
بر عکس «سینماگران اسلامیست» که ساخت آثار «اعتقادی»، جنبه ی معنویی هستی اجتماعی آنها را می سازد، در «سینماگران اپورتونیست» ساخت آثار «غیر اعتقادی»، جنبه ی مادی هستی اجتماعی آنها را می سازد. به همین دلیل شعار اصلی «سینماگران اپورتونیست»، مانند شخصیت «باکینگهام» نمایشنامه ی «ریچارد سوم» شکسپیر، معطوف به منافع شخصی، و این است: «من به هر کسی که بضاعت خریدن حمایت مرا داشته باشد، وفادارم»
«بهروز افخمی» از چهره های شناخته شده ی قدیمی و «محمد حسین مهدویان»، «نرگس ابنار» و… از چهره ها ی برجسته، موفق و متاخر «سینماگران اپورتونیست» هستند.مهمترین ویژگی این گروه از سینماگران «بی اعتقادی» است. بنابراین هیچ معیاری برای تشخیص فرایند زیگزاگی آثارشان به جز قانون مقدس «منافع شخصی» وجود ندارد.
برعکس گروه «سینماگران اسلامیست» که در پشتیبانی از «نظام قدرت»، ثابت قدم هستند و خودشان را سربازان نظام ایدئولوژیک میدانند، گروه «سینماگران اپورتونیست» ملّون مزاج و متناسب با وزش و جهت باد اما ثابت قدم در تامین «منافع شخصی» حرکت می کنند. به همین دلیل علاوه بر سازگاری شدید برای فروش خدمات به حامیان خریدار، مهمترین خصلت شخصی آنان، عدم ثبات و تداوم در وفاداری به خریداران است. از این رو بعد از اینکه با حمایت نظام قدرت به محبوبیت و شهرت می رسند، هر جا که منافعشان اقتضا کند، به حامیان و خریداران قدیمی پشت و به حامیان تازه رو می کنند.
یعنی به همان مهارت و دقت که «مهدویان» در فیلم «ماجرای نیمروز» بر علیه ترورهای سازمان مجاهدین فیلم می سازد، در صورتی که سازمان مجاهدین قدرت را بدست بگیرند، با همان دقت و مهارت بر علیه ترورهای دولت جمهوری اسلامی فیلم می سازد. بنابراین همیشه خطر اینکه از یک «پوزیسیون» دو آتشه طرفدار رژیم به یک «اپوزیسیون» دو آتشه ضد رژیم تبدیل شوند، وجود دارد.
ردپای این روند در آثارشان نیز مشخص است. پله های موفقیت را از «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» شروع می کنند و سپس به فیلم کمدی انتقادی «شیشلیک» می رسند. اگر جواب بدهد همین مسیر را ادامه می دهند اما اگر جواب ندهد، اینبار با توجه به مقتضای نیاز نظام قدرت به سراغ مثلا «ماجرای نیمروز سبزها در ۸۸» یا «رد خون آبان ماه ۹۸» می روند.
اینکه کدام موضوع در الویت انتخاب آنها قرار می گیرد، بستگی به موقعیت ثبات یا لرزان نظام قدرت و هوش انطباق این افراد با شرایط دارد. هر چقدر «نظام قدرت» ثبات بیشتری داشته باشد و شرایط واگذاری سرمایه فیلم در نهادهای قدرت متمرکز تر باشد، روند ساختن فیلم هایی مانند «ماجرای نیمروز» بیشتر خواهد شد، در صورتی که احساس کنند نظام قدرت متزلزل است، ساخت فیلم هایی مانند «شیشلیک» در اولویت قرار می گیرد. همین موضوع در مورد خانم نرگس ابنار و روند ساخت فیلم های «شیار ۱۴۳» و «شبی که ماه کامل شد» تا «ابلق» نیز صادق است.
برعکس «سینماگران اسلامیست» که به دلیل نزدیکی ذات ذهنی شان به ذات عینی قدرت، وجوه ویرانگر «نظام قدرت» را نمی بینند، یا اگر می بینند به دلیل «منافع طبقاتی»، دون کیشوت وار آنرا انکار می کنند، ذات ذهنی «سینماگران اپورتونیست» با ذات عینی قدرت انطباق دارد. به همین دلیل، یکی از معلول های «استمرار قدرت نظام» نیستند، بلکه یکی از علتِ های «قدرت استمرار نظام» هستند.
«سینماگران اپورتونیست» به دلیل اینکه تصور میکنند با تلاش و هوش فردی موفقیت و فرادستی را کسب کرده اند، بنابراین نسبت به انسان ناموفق فرودست، پر از تفرعن و خشم و نفرت هستند، زیرا به عنوان طبقه ی متوسط، انسان فرودست ناموفق، آینه ی «شکست های مادی» و یادآور «خودکم بینی های حقیر» و تداعی «دیده نشدن های ویرانگر» این افراد است و دقیقا به همین دلیل با «غریزه ی مرگ» و هم نوایی با «قدرت» خودشان را تعریف می کنند. حتی اگر در آثارشان غریزه ی زندگی را به نمایش بگذارند، ردپای استفاده ی ابزاری از انسان فرودست را بر جای خواهند گذاشت.
به رغم اینکه این افراد معلول «نظام فاسد» قدرت هستند، بتدریج «فسادِ افراد» تبدیل به علت خودانگیخته به شکل «نظام قدرت» می شود. نظام قدرت، افراد فاسد و افراد فاسد، نظام قدرت را بازتولید می کنند.نظام قدرت و افراد فساد، «علت و معلول» و « لازم و ملزوم» همدیگر و تفکیک آنها از هم غیر ممکن می شود.