برای جامعه سینما:ایمان رضایی/در مورد واژه “فولک هارور” که احتمالا کمتر به گوش خورده است ، ضروری است بدانیم که نوعی از ژانر وحشت محسوب میشود که الگوها و سرمشق هایی نسبتا متفاوت با قراردادهای مرسوم این ژانر دارد. فیلم هایی که به فضای مرموز و رازآلود محله های قدیمی و سنت های آمیخته به آداب و رسوم نسل های پیشین رجوع میکنند.(نگاهی به فیلم Midsommar)
آثاری که پیش از این ، از فیلمسازهایی نظیر ترنس فیشر ، پیرس هاگارد ، بن ویتلی و … دیده بودیم و عموما نقطه اشتراکشان در همین تِمِ تاریخی/اسطوره ایشان بوده است. “نیمه تابستان” اثر جدید« آری استر» نیز فولک هاروری مربوط به داستان های اساطیری و مراسمی سنتی در یکی از محله های حومه استکهلم در سوئد است.
ماجرایی که ملودراماتیک گونه در آغاز ، چند دوست را راهی سفری میکند که از قبل هشدار مخاطره آمیز بودنش در رگه های روایتی پرده اول فیلم مشهود است. تجمع این چند دوست بر اساس شخصیت محوری یک کاراکتر و تیپ پردازی باقی آنها بنا شده است. “دنی” که بحران عاطفی سنگینی را به تازگی از سر گذرانده محوریت میابد و دوستانش (از جمله دوست پسرش) صرفا تیپ هایی در حد پیشبرد داستان باقی میمانند. “مارکِ” خوش گذران و منفعت طلب ، “جاشِ” منطقی و معمولا ساکت ، “پله” که بعنوان میزبانی مهربان کمرنگ و کمرنگ تر میشود و کمی جلوتر از اینها ، “کریستین” که رفته رفته او نیز تبدیل به طعمه ای برای افراطی گری های کارگردان میشود.
“نیمه تابستان” از این حیث فیلم قابل تحسینی است که مشخصا عنصر جسارت و انگیزه ی خلق موقعیت های نه چندان آشنا برای عامه مخاطبان را به وفور در خود پرورش میدهد. در قامت فیلمی از ژانر وحشت (که فاصله قابل توجهی با کلیشه های آن دارد) و با دورنمایی که حالتی تین ایجرگونه و ماجراجویانه دارد ، ناگهان طوری ظاهر میشود که انتظارش را ندارید.
تصویر قابل لمسی از نشئگی ها و تاثیر روانگردان روی اکیپی از دوست های صمیمی ، حالتی سوبژکتیو پدید میاورد که تا پایان فیلم حتی این توهم را باقی میگذارد که شاید تمام آنچه دیدیم حاصل ماشروم های سمی ایست که در آغاز سفر مصرف شد. یا زیبایی اغراق آمیز بصری در به تصویر کشیدن فجایع ، تناقضی را پدید میاورد که نه تنها لحن اثر را تخریب نمیکند که منجر به کیفیتی بدیع در پرداخت این فستیوال دیوانه وار و خون آلود است. دقیقا شبیه به نگاه همان اجتماع عجیب اما مومن ، زیبا و محترم والی در عین حال شیطانی و آزاردهنده.
البته که استر در وجه غیر افراطی فیلم ، دقیقا در همان بخش هایی که روایت منطقی و آکادمیکش (در راستای ایجاد نوعی اعتدال در پیشیرد داستان) جای ایده های مریض گونه و دیوانه وارش را میگیرند ، کمی دچار ضعفِ سطحی نگری یا پرداختی آماتورگونه میشود که گاها یادآور فیلم های درجه ب ژانر وحشت است اما فیلم دقیقا همانجایی روی پا می ایستد که تصمیم به انفجار میگیرد.
حدود چهل دقیقه پایانی ، تمام آن چیزی است که فیلمساز روی آن حساب کرده و نزدیک صد دقیقه مقدمه براش فراهم دیده. چشم اندازی شبیه به گونه ای از رویا ، غیر معمول و دیوانه وار ، با میزانسن هایی [شبهِ] فولکوریک و در نهایت پایانی هوشمندانه. میان آتش و زجر و فریاد ، کات به لبخندی از افسرده ترین کاراکتر فیلم ، بحرانی که با فاجعه شسته میشود و گریه ای که حاصل مرگ خانواده بود ، حالا با لبخندی رضایت آمیز از سر سوختن و به تاراج رفتن نزدیکان روی لب بازمیگردد.