برای جامعه سینما :مهدی سلطانی گردفرامرزی/مفهوم طبقه اجتماعی از از مفاهیم محوری در گفتمان علوم اجتماعی است. این مفهوم که میراث نظریه پرداز بزرگ کارل مارکس است، بر آن گروههای انسانی اشاره دارد که در نسبت مشابهی با مسأله مالکیت و تولید و ثروت قرار دارند. این تعریف، تعریفی جاافتاده در علوم اجتماعی و ادبیات سوسیالیستی است.
مطابق این تعریف اگر بنگریم، در فیلمفارسی های پیش از انقلاب، ما با بازنمایی گروهی از زنان مواجه هستیم که در کابارهها و کافهها به شغل رقاصگی مشغولند و به درستی میتوان آنها را تحت عنوان یک طبقه اجتماعی نامگذاری کرد: طبقه زنان کافه ای یا زنان کاباره.
این طبقه اجتماعی که در ۹۹ درصد فیلمهای پیش از انقلاب حضور و نقش فعال دارند، خوب و بد البته همگی در وضعیت مشابهی نسبت به وضعیت مالکیت، ابزار تولید و ثروت قرار دارند. این طبقه از زنان، عموما دارای خاستگاه طبقاتی فرودست و فقیر اجتماع هستند. بسیاری از آنها منشا روستایی دارند و به سبب فقر و اجبار زندگی از شهر و دیار خود راهی شهرهای بزرگ از جمله تهران شده و از سر ناچاری به استخدام کابارهدارها درآمدهاند. در بسیاری از این فیلمها به خوبی وضعیت بد و نامناسب این زنان بازنمایی و با گفتمانی نسبتا همدلانه درباره آنها سخن گفته می شود. در این فیلمها، زنانی از این دست، همواره قربانی نظامهای مردسالارند و اسیر چنبره مردان حاکم بر کابارهها. فیلمهای ایرانی بسیاری با این مضمون ساخته شده که زنان کابارهای میخواهند خود را از وضعیت استثماری موجود در کاباره و کافه رها سازند، اما صاحبان کابارهها که همچون باندهای مافیایی عمل می کنند، با تمام وجود مقابل رهایی آنها میایستند. در این دست فیلمها، کشمکشی دایمی وجود میان مردان جوانمرد و نجاتبخش این زنان و مافیای صاحبان کاباره.
با این اوصاف، در خلال چنین داستانهایی، ما شاهد تکوین نوعی گفتمان اخلاقی در این فیلمها درباره امر جنسی هستیم. گفتمانی اخلاقی که زنان شاغل در کاباره را قربانیان یک اجتماع بیرحم می داند و راه رهایی آنها را ایجاد اخلاق جوانمردی و موجودیت مردان لوتی و جوانمرد در جامعه می پندارد. در جریان این فیلمها گاه پیش میآمد که مردی لوتی و جوانمرد آب توبه بر سر زن کافه و کاباره میریخت و قید بی آبرو شدن در محله را میزد و زن را به عقد خود درمیآورد.
از این نظر، فیلمهایی از این دست، در نهایت فیلمهایی اخلاقی محسوب می شوند.
با این حال، جای تعجب است که این فیلمها، نزد روشنفکران آنزمان به منزله فیلمهای غیر اخلاقی فهم و به جنبههای اخلاقمدار آنها توجه نشد. همچنین روایتهای موجود در این فیلمها بهانهای شد برای پیشبرد انقلاب. انهدام سینما و نمایشهای مربوط به زنان کاباره در آنها بدل شد به آماج و دغدغه اصلی گفتمان انقلاب اسلامی، و بدین واسطه سینماها نخستین کانونهای تخریبهای انقلابی شدند. هیچکس در جو انقلاب توجه نکرد که فیلمفارسی کارکردهای مثبت خود را جهت بازنمایی طبقه ای از زنان فرودست اجتماع و تلاش برای تقویت فرهنگ جوانمردی داشته است. همه چیز در هیاهوی نوعی بازی گفتمانی مشروع-نامشروع درباره سینما گم شد.
ی سلطانی گردفرامرزی/مفهوم طبقه اجتماعی از از مفاهیم محوری در گفتمان علوم اجتماعی است. این مفهوم که میراث نظریه پرداز بزرگ کارل مارکس است، بر آن گروههای انسانی اشاره دارد که در نسبت مشابهی با مسأله مالکیت و تولید و ثروت قرار دارند. این تعریف، تعریفی جاافتاده در علوم اجتماعی و ادبیات سوسیالیستی است.
مطابق این تعریف اگر بنگریم، در فیلمفارسی های پیش از انقلاب، ما با بازنمایی گروهی از زنان مواجه هستیم که در کابارهها و کافهها به شغل رقاصگی مشغولند و به درستی میتوان آنها را تحت عنوان یک طبقه اجتماعی نامگذاری کرد: طبقه زنان کافه ای یا زنان کاباره.
این طبقه اجتماعی که در ۹۹ درصد فیلمهای پیش از انقلاب حضور و نقش فعال دارند، خوب و بد البته همگی در وضعیت مشابهی نسبت به وضعیت مالکیت، ابزار تولید و ثروت قرار دارند. این طبقه از زنان، عموما دارای خاستگاه طبقاتی فرودست و فقیر اجتماع هستند. بسیاری از آنها منشا روستایی دارند و به سبب فقر و اجبار زندگی از شهر و دیار خود راهی شهرهای بزرگ از جمله تهران شده و از سر ناچاری به استخدام کابارهدارها درآمدهاند. در بسیاری از این فیلمها به خوبی وضعیت بد و نامناسب این زنان بازنمایی و با گفتمانی نسبتا همدلانه درباره آنها سخن گفته می شود. در این فیلمها، زنانی از این دست، همواره قربانی نظامهای مردسالارند و اسیر چنبره مردان حاکم بر کابارهها. فیلمهای ایرانی بسیاری با این مضمون ساخته شده که زنان کابارهای میخواهند خود را از وضعیت استثماری موجود در کاباره و کافه رها سازند، اما صاحبان کابارهها که همچون باندهای مافیایی عمل می کنند، با تمام وجود مقابل رهایی آنها میایستند. در این دست فیلمها، کشمکشی دایمی وجود میان مردان جوانمرد و نجاتبخش این زنان و مافیای صاحبان کاباره.
با این اوصاف، در خلال چنین داستانهایی، ما شاهد تکوین نوعی گفتمان اخلاقی در این فیلمها درباره امر جنسی هستیم. گفتمانی اخلاقی که زنان شاغل در کاباره را قربانیان یک اجتماع بیرحم می داند و راه رهایی آنها را ایجاد اخلاق جوانمردی و موجودیت مردان لوتی و جوانمرد در جامعه می پندارد. در جریان این فیلمها گاه پیش میآمد که مردی لوتی و جوانمرد آب توبه بر سر زن کافه و کاباره میریخت و قید بی آبرو شدن در محله را میزد و زن را به عقد خود درمیآورد.
از این نظر، فیلمهایی از این دست، در نهایت فیلمهایی اخلاقی محسوب می شوند.
با این حال، جای تعجب است که این فیلمها، نزد روشنفکران آنزمان به منزله فیلمهای غیر اخلاقی فهم و به جنبههای اخلاقمدار آنها توجه نشد. همچنین روایتهای موجود در این فیلمها بهانهای شد برای پیشبرد انقلاب. انهدام سینما و نمایشهای مربوط به زنان کاباره در آنها بدل شد به آماج و دغدغه اصلی گفتمان انقلاب اسلامی، و بدین واسطه سینماها نخستین کانونهای تخریبهای انقلابی شدند. هیچکس در جو انقلاب توجه نکرد که فیلمفارسی کارکردهای مثبت خود را جهت بازنمایی طبقه ای از زنان فرودست اجتماع و تلاش برای تقویت فرهنگ جوانمردی داشته است. همه چیز در هیاهوی نوعی بازی گفتمانی مشروع-نامشروع درباره سینما گم شد.