جامعه سینما : «بوفالو» با یک روایت کلاسیک و خوش ریتم آغاز شده و نوید فیلم پرتعلیق و دراماتیک را می دهد. بعد فیلم از هم گسسته و چند پاره شده و به سمت یک نوع جنون و سرگشتگی پیش می رود و فیلمساز درگیر تقلید از روشنفکربازی آثارغربی شده و فراموش می کند که این «انتلکت» گری ها باید ترجمه شوند. فیلم در روایتی ایستا و بیهدف زمان را هدر میدهد و در این درجا زدنهای پیدرپی نه شخصیتی شناسایی میشود و نه روایتی کامل شکل می گیرد واکت ها و درام فیلم با غرق شدن پیمان غرق می شود و شور و شوق ابتدایی فیلم در آب مرداب بوفالو خفه می شود.
«بوفالو» فیلمی گمشده در میان فکر و اندیشه هایی که در فرم و محتوا با هم به سرانجامی نرسیده و فیلمساز به خیال انکه دارد طرحی نو در می اندازد به نوعی بیان تصویری نزدیک شده که در نتیجه عمل، باید خود و اندیشه هایش را به آن سنجاق کند تا مخاطب در یابد او قصد داشته در این گمگشتگی از چه سخن بگوید ، چه دنیای متفاوتی را به بیننده عرضه کند و اساسا چرا باید این فیلم ساخته شود و چرا باید «بوفالو» نامیده شود و چراهای دیگری که در طول فیلم نه تنها پاسخی به آن داده نمی شود بلکه با داستان بی گره و تک خطی و خنثی از هیچ سخن می گوید.
بوفالو شروعی خوب با بازی درخشان هومن سیدی دارد. بعد از غرق شدن پیمان ریتم و تمپو فیلم کاهش یافته و سرعت مناسبی ندارد به اصطلاح می افتد و دچار تکرار می شود.در طول قصه شخصیت ها رها شده و سوالاتی بی پاسخ در ذهن تماشاگر نقش می بندد و در ادامه فیلم سراپا گنگ پیش می رود و هیچ شخصیتی در طول قصه شکل نمی گیرد و نه کدها و نشانه ها در خدمت داستان هستند، نه تعلیق ها کارآمد هستند و نه معلوم هست که فیلمساز چه هدفی ازبیان این همه ابهام دارد. غرق شدن مرد به اصطلاح سارق چه پیرنگی در پی دارد، ماجرا کیف از کجا امده است؟ بوفالو چه نقشی دارد، یایان غیر طبیعی و حتی غیر سورئال فیلم چه مفهمومی در بر دارد.
نقش زن لال چه پیشبردی در داستان دارد ، کمک کردن بوفالو به زن آواره چه هدفی در پی دارد و چرا غواصی با این شهرت و ماهری غرق می شود و چرا هایی از این دست که زن شوهر مرده قایق را از کجا می اورد و به مرداب می رود و چرا هیچ کس در ان فضای بومی و محلی به وجود یک زن در خانه بوفالو بی توجه است و چرا زن این همه اکت های بی هدف را انجام می دهدو سکانس هایی که هیچ کارکردی جز افزودن به تایم فیلم و راز الود کردن بی محتوا و افزایش گنگی به فضا بلبشوی فیلم کارکردی ندارد.
این ها را به بی توجیه بودن فیلم اضافه کنید که چرا زن غرق شدن را به پلیس خبر نمی دهد چرا از خانواده اش در آن سختی و تنهایی کمک نمی گیرد یا اصلا این فضاسازی گشوده نمی شود؟ چرا بوفالو که جسد را می یابد به زن خبر نمی دهد؟ اگر اینها دلیل دارد چرا کارگردان خساست به خرج می دهد و به مخاطب عنوان نمی کند. آیا این ضد قصه گونگی فیلم امتیاز فیلم است و این گنگی به غنای فیلم و کارگردانی و فیلمنامه شدت می بخشد .فراموش نکنید که تمام رازها و تعلیق ها و پنهان کاری این کارگردان باید بر جذابیت درام و پیچیدگی و انگاره سادگی اثر یاری رساند.
با این حال بوفالو در ابتدا با یک روایت کلاسیک و خوش ریتم آغاز می شود که حتی نوید فیلم پر تعلیق و دراماتیک را می دهد و تبادل و رفت و برگشت ها بین زن و مرد و قرار گرفتن در حادثه ای که در مرداب اتفاق می افتد مخاطب را میخکوب میکند تا با یک قصه کلاسیک و پرتنش مواجه شود اما پس ازغرق شدن مرد در مرداب ، فیلم از هم گسسته و چند پاره شده و به سمت یک نوع جنون و سرگشتگی پیش می رود و فیلمساز درگیر تقلید از روشنفکربازی آثارغربی شده و فراموش می کند که این “انتلکت” گری ها باید ترجمه شود، ایرانیزه و بومی شود تا مفهومی در خور به خود گیرد وگرنه نمایش پیچیدگی و ارتباط چند تصویر ناخوانا با هم به این دلیل که فیلم مدرن است و مخاطب باید به این قصه ها عادت کند را هر کسی می تواند چنین اشفته بازاری را سر هم کند و انرا تجربه نو و پست مدرن مطرح کند.
به نظر می رسد فیلمساز می خواهد با دادن پیامی در زیر لایه های پنهان فیلمنامه طمع و آزمندی را مورد نقد خود قرار دهد. اما به دلیل نگاه به شدت شخصی و خود تفسیر نمی تواند موفق عمل کند و این پیام در همان مرداب با شخصیت ها یش مدفون می شود .بازی پرستویی هم در این فیلم نه تنها کمکی به قوت فیلم نمی کند بلکه با اطلاعات فرامتنی مخاطب از این بازیگر باورپذیری را کم رنگ می کند و فیلمساز بی مهابا از یک سوپر استار استفاده می کند.اما از وجود نماهایی در آب با استفاده از تجهیزات تکنولوژیک در هنگام تجسس بوفالو بخش مثبت فیلم از بعد فرمیک است.
محسن سلیمانی فاخر