برای جامعه سینما :سعید هدایتی/ وقتی به تالار وحدت وارد میشوید نمیدانید به سالن عرضه لباس آمدید یا در کارناوال های مناسبتی هستید.در «تئاتر الیور توییست »تیم سازنده به تنها چیزی که توجه نکرده داستان بوده است.آنچه که نبود نمایشنامه قوی را مهم تر می کند افتباس از یک اثر داستانی دراماتیک ادبیات انگلستان که پیشتر ده ها اقتباس از آن در قامت فیلم،انیمیشن یا سریال انجام شده می باشد.اینجا این سوال پیش می آید که یک اقتباس تا چه میزان میتواند ضعیف باشد که نه تنها چیزی به اثر اضافه نکند بلکه هر آنچه در داستان و اقتباس های پیشین است را به کل نابود کند.
در نمایش نامه به عناصر دراماتیک و روابط تعاقبی یا علی کمترین توجهی نشده و اطلاعاتی که از داستان و زندگی الیور توییست پیش رو مخاطب قرار میگیرد ناچیز است.این گونه به نظر میرسد نویسنده صرفا به جهت خالی نبودن عریضه به سطحی ترین و سانتی مانتال ترین شکل ممکن برای دادن اطلاعات کدوار آن هم در خلال کلمات پرده های آغازین نمایشنامه را نوشته است.اگر شما بدون هیچ پیش زمینه ای نسبت به داستان اصلی این تئاتر را ببینید مطمئن باشید بسیاری از بدیهی ترین اطلاعات داستان را هم از دست میدهید. به گونه ای که هیچ صحبتی از شخصیت تعیین کننده ی برادر الیور توییست در داستان نمی شود. پس از پایان نمایش از چند تن از حضار خواستم تا داستانی را که در این نمایش دیده اند تعریف کنند اما از آنجا که روابط علی و حتی تعاقبی به ساده ترین شکل خود هم در نمایشنامه وجود ندارد و هر نوع کنش دراماتیک در بیان نگون بختی و بحران های پیش روی الیور توییست در اثر ندانم کاری حذف شده است،حتی مخاطبینی هم راضی بیرون آمده بودند نتوانستند یک داستان یا خلاصه منطقی عرضه کنند.هر چند که خود داستان به مانند نامش بر اساس شخصیت محوری الیورتوییست شکل گرفته است اما در اقتباس مذکور ما الیور توییست را چیزی بیش یک آکسسوار به خصوص در نیمه دوم داستان نمی بینیم .
بازی ها همه نامناسب هستند حتی بهترین بازی که متعلق به هوتن شکیباست.اگر بازیگران خردسال را در نظر نگیریم بدترین بازی متعلق به نوید محمد زاده است.او به قدری با گروه نا هماهنگ است که مشخص است او حتی تمرین های اولیه با گروه را هم از دست داده است. بزرگترین نقطه ضعف در نمایش همان چیزیست که در گیشه تبدیل به بزرگترین نقطه قوت می شود. اخیرا شاهد ورود سلبریتی هایی به تئاتر هستیم که پیشتر پذیرش جایگاه آنها به عنوان یک بازیگر در سینما هم با حرف و حدیث همراه بوده. اما در این دوره که تمامی شئون زندگی جامعه مصرفی ما تحت تاثیر اینستاگرام و تعداد فالوئرهاست،فالوئر های زیاد یک نفر در جوامع مجازی میتواند فروش کار را تضمین کند.
بدیهیست در شرایطی که نه نمایشنامه خوبی وجود دارد و نه اجرای خوبی ،تیم سازنده به منظور تامین رضایت و چه بسا فریب مخاطب تمرکزش را روی عوامل ظاهری چون طراحی لباس و موسیقی بگذارد. اگر شما پوسترهای تبلیغاتی سطح شهر را ببینید خواهید دریافت که روی عنوان موزیکال تاکید بسیاری شده،حتی عکس های انتخابی بازیگرها به گونه ایست که بیشتر تداعی گر جنگ های شادی است تا یک تئاتر. روی طراحی لباس وقت و هزینه زیادی گذاشته شده و تیم سازنده بر خلاف نمایشنامه توانسته لباس های به کار رفته با نمونه های خارجی آن همانند سازی کند.
حضور پرشمار افراد گروه موسیقی و ازدیاد هنرور هم از دیگر عواملیست که تیم سازنده سعی کرده تا ضعف نمایشنامه و بازی را پشت آن پنهان کند.اما کار از بعد موزیکال هم به اندازه بعد دراماتیک آن ناموفق است.موسیقی های فالش و حرکات موزونی که بیشتر یادآور برنامه های کودکی مثل فیتیله ای ها یا عموپورنگ است.هیچ کمکی به بالا رفتن کیفیت کار نمی کند.اگر کسی ادعا کند که آنچه در این تئاتر روبروی مخاطب قرار میگیرد در واقع یک عمو پورنگ پر هیاهوست سخن بیراهی نگفته.شاید در صورت کمی انصاف بتوان گفت برخی از نمایشنامه های فیتیله ای ها بی آنکه پشتوانه ای مثل یک رمان مشهور چارلز دیکنز را داشته باشند از نمایش مذکور قوی تر است.
شاید باید این سوال را پرسید که اصلا چه لزومی برای ساخت الیور توییست آنهم در قالب هجو وجود داشته است و جز برای فریب مخاطب چه دلیل دیگری برای این کار وجود داشته است. اجرای هوتن شکیبا ضربه دیگری هم به پیکر بی جان نمایش زده،فاگین که شاید منفی ترین شخصیت داستان باشد ذره ای حس ترس یا نفرت در مخاطب ایجاد نمی کند،فاگینی که هوتن شکیبا نشانمان میدهد دقیقا در نقطه مقابل آن است.اما نمایش آنقدر ایرادات ریشه ای دیگری دارد که این موضوع اصلا در آن به چشم نمی آید.