جامعه سینما: نوید پور محمدرضا/ زن روی انگشتان پایش میایستد تا مرد را ببوسد. مرد بلندقد است. با احتیاط کمی خم میشود و زن میبوسدش. از سالن سینما بیرون آمدهاند و وقت خداحافظیست. نام و نشانی هم را نمیدانند. نخستین قرارشان است. زن شمارهی تلفنش را روی تکهکاغذی مینویسد، به مرد میدهد و میرود.
مرد میآید شادیِ این بوسهی زیبا و نابهنگام را با روشن کردن سیگاری جشن بگیرد که تکهکاغذ از جیبش میافتد. نمایی از کاغذ و باد که آن را با خود میبَرد. مرد سیگاربهلب خیال میکند جای کاغذ و زن در جیبش محفوظ است. یک رُمانس ناکام؟ زنی بینامونشان که در بزرگیِ شهر گم میشود؟
آکی کوریسماکی با فیلم تازهاش، «برگریزان»، «روشناییهای شهرِ» خودش را ساخته. عشق به چاپلین فیلمی چاپلینی به بار آورده. زن گم نمیشود و رُمانس ناتمام نمیماند. آن دو باز هم یکدیگر را خواهند یافت. در بار، در ایستگاه اتوبوس، در کافه، در خانه، در بیمارستان، در شهر، همه جا. جهان چاپلینْ جهانِ معجزههای کوچک روزمره است.
در فیلمهای چاپلین، ملاقات چندبارهی آدمها یک موهبت است. تصادفْ تقدیر است و برخورد تصادفیِ مرد ولگرد و دختر نابینای «روشناییهای شهر» از پیش مقدر شده. کوریسماکی همیشه در فیلمهایش نیمنگاهی به چاپلین داشته (بهویژه در عشقهای نگاه اولیاش)، اما همزمان با بدبینیِ اروپایی، زُهد برسونی، و گاه پارودیِ پُستمدرنش، ردپای چاپلین را تعدیل و نامرئی کرده است.
قصهی «برگریزان» در بحبوحهی جنگ روسیه و اوکراین میگذرد، اوضاع جهان خراب است، صدای رادیو بیوقفه از خرابیها میگوید، اما کوریسماکی با خاطرهی سینما، با خاطرهی هنر، جهان فیلمش را امیدوار و زنده نگه داشته است. «برگریزان» پرولترهای فیلمهایش پیشین کوریسماکی را صدا میزند، خانهها و بارهای هلسینکی را هم، و رنگها و صداها را، و ژستها و اشیاء را، تا بهکمک رفقای قدیمی و داراییهای همیشگیْ خاطرهی نور را روشن نگه دارد.
فیلم به قدرت ناچیز خود در تغییرِ شرایط فعلی واقف است، میداند قصهی پریانی بیش نیست، به آغاز و انجامِ چاپلینی خود آگاه است، میداند که پایانش به بهشتی موعود در افسانه و خیال میماند، اما پاسداری از خاطرهی سینما را که بخشی از خاطرهی انسانیست، کوچک و بیاهمیت نمیشمارد.
تماشای «برگریزان» یادِ فیلم دیگری را برایم زنده کرد که در بحبوحهی جنگ بوسنی در جستجوی نخستین فیلم، نخستین نگاه در/به سینما بود: «نگاه خیرهی اولیس». تفاوتها بسیارند، اما بهدلیل پاسداری از خاطرهی سینما، «نگاه خیرهی اولیس» و «برگریزان» به یک کامیونیتی تعلق دارند.(به نقل از صفحه شخصی نویسنده )