محتص جامعه سینما :محمد هاشمی/ افلاطون، ساختار نظام فلسفی اش را بر تمثیل غار قرار داده بود: انسان هایی دست و پا بسته رو به دیواره ی انتهای غاری که تنها سایه ها و اشباحی از حقیقت را می بینند چون تنها از محسوسات شان برای شناخت چیزها استفاده می کنند و اگر یکی روی برگرداند و به پشت سر چشم بدوزد، آتش و آدمک های منشا آن سایه ها و اشباح روی دیواره غار را می بیند که این یعنی قدرت های حسی اش رشدی کرده و شبحی از عقل در آن مشهود شده است.
هرچند هنوز ظلمت جهل غار، بر قوای شناختی فرد حکمفرماست و فقط در یک حالت که بتواند از غار بیرون بزند و تمثیل حقیقت عقلانی محض را که خورشید پرنور است بیابد، به شناخت کامل می رسد. همه جهان مثل که ایده ی عقلانی همه چیز در آن است و جهان محسوسات فقط بهره ای از ایده های موجود در جهان معقولات دارند. برهمین اساس بود که افلاطون در کتاب دهم جمهوری هنر را نیز درون همین نظام تعریف کرد.
تختی بود در جهان مثل که بهترین و اصیل ترین و حقیقی ترین تخت بود و نجار از این تخت، رونوشتی تهیه می کرد و تختی می ساخت و نقاش، از تخت نجار، رونوشتی تهیه می کرد و تختی را می کشید و چون هنر هنرمند دو مرتبه او را از عالم حقیقت مطلق دور می کرد و به مرحله ی اسفل تجربه ی حسی می کشاند، کارش کم ارزش بود.
هنرمند همچون انسانی دست و پابسته رو به دیواره ی غار بود که عقلش به زنجیر حس هایش زندانی و بند شده بود و بنابراین، کار کسی که عقلش در بند و زنجیر تجربه ی حسی اش بود، ارزش چندانی نداشت.با این که افلاطون در کتاب دهم جمهوری عمدتا هنر را طرد کرده بود، اما در کتاب دوم و سوم، در سطحی برخی هنرها را تایید می کرد.
او در مورد تراژدی که هنر غالب دورانش بود، قواعدی گذاشت که طی آنها هنرمند می تواند در سطح یک کارگر یا تکنیسین، در خدمت اهداف اتوپیا یا آرمان شهر افلاطونی باشد، که قرار است تمام اجزایش به سمت ایده های جهان مثلی اش جهت دهی شود.
مثلا به عقیده ی افلاطون در تراژدی قهرمانان نباید بلند بخندند یا بلند گریه کنند چون شادی و غم بیش از حد، در شان اسطوره ها نیست و چون مردم و به خصوص کودکان ازآنان تقلید می کنند، جامعه از حرکت در مسیر ایده ها به این ترتیب بازمی ماند. یا اینکه تراژدی ها تنها باید اسطوره ها و خدایان را تایید و تحسین کنند و بزرگی آنان را بستایند و انتقاد نسبت به آنان مجاز شمرده نمی شود.
امسال، وزیر ارشاد در یک اظهار نظر گفته است که ما در جشنواره های امسال، فیلم های سیاه نما نداریم. این، البته حرف تازه ای نیست و رویکرد مردان سیاست در این کشور، از وقتی که ما یادمان است بر همین مبنا بوده است. آنان به هنرمند همچون کارگر یا تکنیسینی می نگرند که باید در آثار هنری اش خدایان و اسطوره ها و ایده های جهان مثلی شان را تایید و تمجید کند.
آنان هنرمندی نمی خواهند که برای خود اندیشه ای مغایر از آنچه آنان القا می کنند داسته باشد و حقیقتی را در برابر حقیقت انان برافرازد و از آنچه آنان حقیقت می پندارند انتقاد بنیادین کند و آن حقیقت را به چالش بکشد. آنها چنین هنرمندان منتقد و اندیشمندی را همچون انسان هایی دست و پا بسته رو به دیواره ی غار می بینند که تنها سایه ها واشباحی از حقیقت را دریافت می کنند.
چون آنان حقیقت مورد نظر خود را حقیقت جهان مثلی می بینند که خورشید عالم افروز امر مطلق است، حقیقت های مد نظر هنرمندان منتقد را سیاهی وظلمت جهل غارمی پندارند و این فکر که هر هنرمند متفکر منتقد معترض به ایده های جهان مثلی مورد نظر آنان، سیاه اندیش و سیاه نماست، ریشه در چنین تفکر افلاطونی ای دارد.
۱۳:۱۳