مختص جامعه سینما :محسن سلیمانی فاخر/انسانها برای رهایی از فرهنگ فوران و طغیان شر باید سال ها در جهنم خود ساخته زندگی کنند که گاه طول عمر، کفاف این آزادی را نمی دهد درست مانند شخصیت های«یاغی» که نمایشگر “بحران نابودی ارزش” ها و مرگ انسانیت هستند ؛نمونه های بدل شدن زندگی بشری به فنا و حضیض رذالت ؛
یاغی روایت انسانهایی است که با سلطه شر و فقدان سوژه گی زندگی انسانی روبرویند و در وضعیت”ورشکستگی روابط انسانی”اند.شری که ره آوردش از سویی نیستی روابط انسانی .احساسات ،عشق ،لطف و مهربانی ست و از سوی دیگر تبلور کینه ،نفرت و انتقام است .آزمون حقیقی اخلاق بشریت است ؛ همان اساسیترین آزمونی که به سبب ماهیت عمیق آن، برای ما به خوبی محسوس نیست و اینجاست که بزرگترین ورشکستگی بشر تحقق یافته است. آنهم ورشکستگی بنیادی که ناکامیهای دیگر نیز از آن ناشی میشود.
کهن الگوی«قهرمان»
دراسطوره شناسی، یکی از کهن الگو ها،«قهرمان» است که می شود با این نگاه به تحلیل اثر پرداخت.قهرمان کسی که آماده است نیازهای خود را فدای دیگران کند، قهرمان قادر است بر محدودیت های شخصی و بومی اش فایق آید و از آن ها عبور کند.قهرمان به عنوان انسانی مدرن می میرد ولی چون انسانی متعلق به جهان هستی است دوباره متولد می شود. بازگشت با هیبتی جدید و آموزش درسی که از این حیات مجدد گرفته است خصیصه اوست.
دستمایه اصلی یاغی تصویری از عشق رمانتیک است ؛دلمشغولی جوانی که در پیرامونش مردان یاغی اند.«جاوید» جوانی است معمولی .در ابتدا ،مخاطب رابطه ای را می بیند که قرار است به ازدواجی شورمند ختم شود .در ادامه ماجراجویی قهرمان آغاز می شود.زندگی دغدغه مند او با تهدید خانواده دختر ملتهب میشود و او را وادار می سازد که با مسئله هویت یابی –چون فاقد شناسنامه است- مواجه شود ؛ «حقیقت» موقعیت او را برای رویارویی آماده می کند.
با این حال، نهیلیسم بر زندگی جاوید و همسفره ای هایش حاکم است. هدفی جز گذران زندگی ندارند ،برای چراها پاسخی پیدا نمی کنند. گویی عاملی که به زندگی و زنده بودن یاغیان معنایی بدهد؛وجود ندارد.جاوید در سکانسی شروع به شکوه گری از خدا می کند. عدالتی در جامعه او نیست ؛ عشق و روابط عاطفی گرم او برای هم زیستانش خنده دار است .
نهیلیسم انفعالی به خشونت و خشم منجر شده است.گویی زندگی خوب حکم یک مسکن برای او دارد. احساسی که هنوز در ارتباط با جامعه و دیگران است در زندگی اجتماعی اش به شکلی کم سو در حال تجربه گرایی است.هنوز زمانی از پیوند اجتماعی کاذبش نگذشته است که پی می برد چقدر تنها و تهی از معناست و قصه زندگی او چیزی جز یک کابوس نیست که به روح و روانش الصاق شده و هر لحظه او را تهی تر می کند.
قهرمان و مهار غریزه برای رسیدن به کمال
قهرمان به دلیل شک ها و ترس هایی که دارد از پذیرش ماجرا امتناع می کند هر چند مشتاق به پذیرش باشد .وقتی جاوید با محبوبش فرار می کند درحقیقت تجسم قدرت غریزی ناخودآگاه اوست که در کهن الگوی قهرمان با مهار غریزه خود مسیر پیکار برای کمال را پشت سر می گذارد.
با این حال ،قهرمان(جاوید) با فردی که از او پخته تر و جهان دیده تر است –اسی قلک-مواجه می شود. او تعلیمات لازم و وسایل کار خلاف را در اختیارش می گذارد .در مرحله بعدی زندگی ،راهنمای او «بهمن» است .کم حرف و سخت گیر است و با منطق .
حالا قهرمان آماده برای ترک زندگی عادی و وارد شدن به شرایط نامانوس با قوانین و قواعد آن است.از بیغوله به شهر می آید و قهرمان باید جنگندگی کند و تعلیم ببیند . مربی به ظاهر نکو،دست کمی از مربی رند و زالو صفت پیشین ندارد . او نیز عاشق قَدر و قدرت است.جاوید برای ثبات قدمش بارها آزمایش می شود و رسیدن به آرزوهایش را مرور می کند او برای چالش بزرگ در آن عالم آماده می شود .
هزار توی کشف
او دست به کار می شود و به گود کشتی می رود. در حین زد و خورد با این زندگی و نبردهایش رازهایی بر ملا می شود.مربی قبلن آدم خلافکار است و پازل زندگی اش خانه به خانه تکمیل می شود .جاوید هم به سراغ غار هزار توی مربی می رود و با ورود معشوق پیشین مربی و گروگان گیری خواهرش ،با ترس ها و اضطراب خود مواجه می شود.
آخر تلاش تا اینجای داستان پاداش است .قهرمان مزد وفاداری اش را می گیرد و دوباره به زندگی و مواجب می رسد او دوباره به میدان کشتی بر می گردد و خواهرش به میدان موسیقی. اما جامعه مصنوعی و خلق شده اش پیوندی گذرا دارد و تنها چراگاه یا خوابگاه بهتری است .
هویت و آینده قهرمان
فیلم کوشیده با محوریت قرار دادن زندگی اراذل و اوباش به بخشی تاریک از زندگی در ایران امروز نور بتابانند.اما مَنش اراذل بعد ازخلاف و بدمستی معرفت و جوانمردی نیست، دنیایِ اوباش معمولن جز حلقه دوستانش خالی از رادمردی است.آدمهای مُفتبَر و شیادی که حتا به خودشان هم رحم نمیکنند
شناسنامه که مساوی است با هویت؛بخشی از درونمایه سریال است .«یاغی» مسئلهی هویت را از شخصیت اصلی به تمامی شخصیتها تسری میدهد. چه اِسی قلک که میخواهد پیمانکار ضایعات باشد، چه بهمن که میخواهد رئیس باشگاه کشتی شود.
اِسی و بهمن میتوانند آینده جاوید باشند اگر او در همان مسیری گام بردارد که آنها برداشته اند اما او قهرمان قصه است.جاوید میخواهد خودش را از موقعیتی که به اجبار در آن قرار گرفته نجات دهد.بهانهاش عشق است ولی برای رسیدن به معشوق راهی جز تبدیل شدن به آدمی دیگر وجود ندارد.
مبارزهای نابرابر برای شروع تازه
جاوید برای رسیدن به خوشبختی و موفقیتی که در سر دارد باید آدم دیگری شود. «یاغی» روایت شروع تازهی جاوید است.مبارزه نابرابر جوانی بیپشتوپناه با مردهایی که میتوانند آیندهی بالقوهی خودش باشند. یاغی بودن جاوید در چنین تقابلی معنا پیدا میکند.
جاوید با تمام مشکلات و محرومیت های حول زندگی اش،میل به خلاف کردن ندارد. او نه اینکه نتواند، نیروی کافی نداشته باشد یا آدم بزدلی باشد، بلکه فقط به این دلیل که سالم زندگی کردن را انتخاب کرده، مسیر خود را ازجهان اطرافش جدا کرده است.پایان راه خوش است . او به مزد و حق تلاش ها و پاک زیستی اش می رسد .