جامعه سینما:پوریا ذوالفقاری/«قلیچ» تا جایی قصهٔ آشنای روزگار پیری و تنهایی یک ستارهٔ سابق است با خصلتها و ادبیاتی خاص و جذاب .در نیمهٔ نخست هرچه هست یاد گذشته است و قیاس روزهای بازی کردن قلیچ با روزگار بازنشستگی او.
تناقضهای دلچسب و گاه کودکانهٔ شخصیت قلیچ در این بخش خیلی زود هویدا میشوند. او میکوشد خود را قانع و بیتوقع نشان دهد اما انتقادش از استیلی بابت دعوت نکردن از او در دیدار با مسئولان و اشارهاش به مشکلات مالی مثل اجارهٔ ماهانهٔ باشگاه و متلک انداختنش به میثاقی و فوتبال برتر، نشان میدهد کناره گرفتن قلیچ، ناگزیر و نتیجهٔ کنار زده شدنهایی بوده که او از آنها بوی جفا و نارفیقی شنیده و در مواردی کینه هم به دل گرفته!
اما قصهٔ فیلم در نیمهٔ دومش از کلیشهٔ قهرمان یا چهرهٔ مشهور فراموششده و تنها فراتر میرود و رنگ زمانه به خود میگیرد. آنجا که قلیچ میگوید وقتی توی اینستاگرام ویدئو میگذارد و بازخوردها را میبیند، حس میکند دوباره یکی از آن یازده بازیکن پرسپولیس است.
این تازه است! این که ستارهای قدیمی، توجه و اقبال گمشدهٔ سالیانش را در شبکههای اجتماعی بازیابد. این که انبوه کامنتهای مثبت، خاطرهٔ همراهیها و شعارهای متعصبانهٔ سکوها رادر ذهنش زنده کنند و دعواهای مجازی، به آن میل موجود اما خفته و افسردهٔ جدل و کلکل در وجودش خون بدوانند.
مهمتر از همه تاثیر این فضاست بر خلق یا کشف سویههای نادیده از قلیچ که شاید خودش هم از آن بیخبر بوده و آن توان بازیگریست. صحنهای در فیلم هست که قلیچ با همراهی گروه فیلمبرداری سر تمرین میرود و با دیدن کیک تولد غافلگیر میشود و کیف میکند اما از میانهٔ راه برمیگردد و موبایلش را دست یکی از همراهان میدهد و دوباره وارد میشود و اینبار رو به دوربین غافلگیر شدن و جا خوردن و کیفور شدن را برای مخاطبان صفحهاش بازی میکند! موقعیت درخشانیست.
قلیچ توان وداع دوباره با کانون توجه را ندارد. از همین رو فصل افسردگی او در پی هک شدن صفحهاش همدلی برمیانگیزد. او میکوشد دوباره خود را کناره گرفته نشان دهد و اینبار نمیتواند. به کبوترهای گوشهٔ مغازهاش اشاره میکند و به ما (و برای دلداری خودش) میگوید وقتی سرش گرم گوشی نیست بیشتر به آنها رسیدگی میکند. اما خیلی زود و با معصومیتی کودکانه اضافه میکند: «قول میدم اگه پیجم برگرده، همینجوری بهشون رسیدگی کنم!»(به نقل از صفحه شخصی نویسنده)