جامعه سینما:یاسر نوروزی درباره مباحث به وجود آمده درباره برنامه« زندگی پس زندگی» در صفحه شخصی خود نوشت : کتابی بود که ثابت میکرد تحصیل برای زنان خطرناک است! نوشته دکتر ادوارد کلارک، استاد دانشگاه هاروارد! اتفاقا خیلی از دانشمندان هم آن را تأیید کردند.
چون به روشی علمی توضیح میداد مغز زنان کشش تحصیل ندارد! ادوارد کلارک در واقع با دلایل مختلف پزشکی روز آن زمان، در کتابش به این نتیجه میرسید که خانمها چنانچه مدارج تحصیلی را طی کنند، دچار نارسی در تخمدان میشوند!
بهتدریج البته عدهای معدود شروع کردند به تحقیق و نوشتن آثاری علیه دکتر کلارک تا اینکه نظریات او در کل مردود اعلام شد و علم امروز ثابت کرده اینها مزخرفاتی بیش نیست. چرا این واقعه را نقل کردم؟ چون کتاب دکتر کلارک بر اساس نظریات پزشکی و علمی روز، تدوین شده بود اما زمانه نشان داده گاهی بعد از تحقیقات چندباره و بعد از سالها مشخص میشود که بعضی نظریات، نه تنها غلط بلکه احمقانه بودهاند. مثالها در این زمینه فراوان است و اصلاً یکی از دلایل اینکه انسان امروز در عصر شک و تردید به سر میبرد همین است.
چراکه تفکر معاصر به این نتیجه رسیده درباره هیچ گزارهای دیگر نمیتوان مثل اعصار گذشته با یقین و اطمینان سخن گفت. هرچند به قول یکی از متفکران ایرانی، فقط در کشورهای عقبماندهای نظیر ایران است که مردم فکر میکنند هر جملهای یا علمی است یا غیرعلمی؛ اگر علمی بود، درست است، اگر نبود غلط! چون هنوز به این آگاهی نرسیدهاند که بنای پیشرفت علوم، اتفاقا در مطرح کردن شک و تردیدهای نو، به چالش کشیدن نظریات گذشته و توسعه آن به سمت مرزهای تازه است. همان کاری که دکتر ریموند مودی در سال هزار و نهصد و هفتاد و پنج انجام داد.
زمانی که کتاب جنجالی خود را به اسم «زندگی پس از زندگی» در آمریکا منتشر کرد و با استقبال فراوان مواجه شد. هرچند، دو طیف، مخالفان جدی علیه او صف کشیدند. گروه اول عدهای از کشیشها و مذهبیها بودند و گروه دوم، عدهای از دانشمندان! کشیشها محتوای کتاب را رد کردند چراکه طبیعتا دکانشان را تخته دیدند و در کنارشان، عدهای دانشمندان هم ابراز مخالفت کردند.
اما چرا؟ چرا بعضی دانشمندان گاهی عین مذهبیها،خشکمغز میشوند؟من آنها را ادوارد کلارکهای زمان خودشان میدانم و کسانی که توسعه مرزهای علوم پزشکی و روانکاوی را برنمیتابند. درحالیکه این کتاب سرآغازی نو شد برای تحقیقات تازه در این مسیر؛کتابی که برنامه «زندگی پس از زندگی» از شبکه چهار سیما هم در واقع دنبالهی همان تلاشهاست.هرچند به تازگی جنجالی علیه این برنامه شکل گرفته که در ادامه درباره حواشی آن خواهم نوشت.
اما فعلا برگردیم به کتاب دکتر مودی و ببینیم چرا با استقبال و البته جنجالهای فراوان مواجه شد؟ریموند مودی دکترای فلسفه بود و مهمتر اینکه در کنارش در رشته پزشکی و روانکاوی هم تحصیل کرده بود. تسلط به علوم مختلف هم او را به سمت مرزهایی دیگر از دانش کشانده بود. میخواست ببیند چرا عدهای از مردم در هنگام احتضار یا در زمان اغماء، رؤیاهایی مشابه میبینند؟
رؤیاهایی که شاخصههایی مشترک بین تمامشان وجود دارد و نمیشود بهسادگی از کنار این اشتراکات گذشت. مثال بزنم؟ چرا اکثر افراد در حال احتضار، خودشان را در گذر از تونل یا نوعی دالان دیدهاند؟
چرا اکثراً این تجربه را فوقالعاده و عاری از ترس توصیف میکنند؟ چرا این تجربه چنان زیبا بوده که حتی عدهای از آنها دیگر نخواستهاند به زندگی بازگردند؟ (اینجاست که همیشه یاد جمله معروف آلدوس هاکسلی، نویسنده بریتانیایی میافتم که گفت: شاید این جهان، جهنم جهانی دیگر باشد…) در کل این مشترکات چنان قابل تأمل است که هر انسان پرسنده و جویای حقیقتی را به تفکر وامیدارد. درست است که برخی دانشمندان علیه کتابش تاختند اما عدهای هم راهش را ادامه دادند و از آغاز تحقیقات او استقبال کردند؛ چهرههایی نظیر دکتر مایکل بی سابوم، دکتر الیزابت کوبلراس و…. البته متأسفانه ترجمه این کتابها چنان با دشواریهای مختلف و با سانسورهای شدید انجام میشود که بنده به عنوان یک خبرنگار قدیمی کتاب، نمیتوانم رد دقیقی از آنها در ایران پیدا کنم.
چراکه این نوع کتابها هم دقیقا برخی باورهای مذهبی سفارشی و حکومتی را به چالش میکشد. مثال بزنم؟ کتاب دیگری که به نظر میرسد پیشگامتر از کتاب دکتر مودی، اوائل دهه نود در آمریکا منتشر شد، کتاب مایکل تالبوت بود؛ کتابی با عنوان «جهان هولوگرافیک» که در ایران هم با استقبال فراوان مواجه شد و در حال حاضر به چاپهای هفتاد و سه و چهار رسیده است.
در این کتاب گذشته از تحقیقات تازه درباره تجربههای نزدیک به مرگ، تجربههایی درباره زندگیهای دوباره مطرح شده بود؛ یعنی روایاتی از آدمهایی که زیر نظر متخصص، به زندگی قبلی خود بازگشته و توانسته بودند خاطراتی را به یاد بیاورند؛ خاطراتی که هرگز آنها را در زندگی کنونی تجربه نکرده بودند! به عنوان مثال فردی در آلمان، ناگهان از زندگی مردی در صد سال قبل، در آرژانتین خبر داده و جزء به جزء، تمام زندگی فرد مربوطه را درست روایت کرده! اما مگر میشود سراغ چنین موضوعاتی در ایران رفت؟
ایدئولوژی موجود به ما میگوید شما یک زندگی دارید، به دنیا میآیید و بعد میمیرید؛ اگر به سخن عالمان دین گوش کنید، به بهشت میروید، اگر گوش نکنید، به جهنم! در واقع جهان پررمز و راز پیرامون را تا این حد مضحک و احمقانه در نظر میگیرد. درحالیکه کتاب قبلی تالبوت کاملا درباره «زندگیهای دوباره» است و ترجمه هم نشده است. اگر هم ترجمه شود، وزارت ارشاد ایران اصلاً اجازهی انتشارش را نمیدهد!
به همین دلیل گفتم به عنوان یک خبرنگار کتاب، سرنخ دقیقی نمیتوانم از انتشار چنین کتابهایی در ایران پیدا کنم و صرفاً به شکلی پراکنده باید از آنها یاد کنم. اما جا دارد اینجا اشارهای کنیم به تنها کتاب فارسی تألیفی که در سال هزار و سیصد و هفتاد و نه، در ایران منتشر شد؛ کتابی که روانکاوی ایرانی، یافتههای جدیدی بنا به تجارب و تحقیقات خود مطرح میکرد. نامی از این کتاب نمیآورم چراکه همین حالا هم نسبت به نویسندهاش حساسیت وجود دارد. مؤلف حتی در کتابش به «زندگیهای دوباره» هم اشاره کرده بود.
در واقع بنا به مشاهدات و تحقیقات مختلفی که در این زمینه داشته، تلاش داشت ما را به این بازبینی فرابخواند که هیچکداممان یک بار به دنیا نمیآییم بلکه چندین بار به این جهان میآییم تا در کالبدهای مختلف، آگاهی کسب کنیم (همان چیزی که مایکل تالبوت آمریکایی در کتابش آورده بود). جلوتر از اینها، مؤلف حتی مثالهای فراوان از قرآن و احادیث نقل کرده و در پی اثبات این نکته بود که بسیاری مترجمان قرآن در ایران، درک نادرستی از آیات مربوط به «بازگشت انسان و حیات مجددش» داشتهاند.
در واقع بر این باور بود که برخلاف تناسخ، ما تا بینهایت به کره زمین برنمیگردیم، بلکه به جهت کسب آگاهی و حرکت در مسیر تعالی، بارها به زمین میآییم تا در همین جا، پاداش بگیریم، عذاب ببینیم و در نهایت شایستگی رسیدن به سمت مبدأ و مقصد آفرینش، خداوند بزرگ، را پیدا کنیم.
فعلا اجازه بدهید در این نوشته زیاد درباره این موضوع ننویسم که جای آن نیست. فقط خواستم اشاره کنم که اتفاقا همسو با تحقیقات عدهای در آنسوی دنیا، عدهای هم در ایران، از تجارب مشترک خود نوشتند و بنده البته همین یک کتاب را دیدهام (که به نظرم از دست وزارت ارشاد در رفته بود و دیگر هم چاپ نشد)!
حالا بعد از تمام این مقدمات که خدمتتان عرض کردم، دو سال پیش برنامهای به نام «زندگی پس از زندگی» از شبکه چهارم سیما پخش شد که مخاطبان فراوانی پیدا کرد. برنامهای با اجرای عباس موزون که تا امسال ادامه داشت و این روزها حواشی زیادی هم پیرامون آن ایجاد شده. در این برنامه عدهای در ایران برای اولین بار روبهروی دوربین آمدند و (نظیر همان کتاب دکتر مودی) از رؤیاهای خود در زمان احتضار گفتند.
نکته قابل تأمل اینجاست که رؤیاهای مهمانان این برنامه (که اتفاقا از هر قشری هم اعم از تحصیلکرده و عامی بودند…)، دوباره نقاط مشترک داشت. عجیبتر، نقاط اشتراک رؤیاهای آنها به عنوان ایرانی، با رؤیاهای بسیاری از مردم در جهان در زمان اغماء یا احتضار بود. همین نکته است که برنامه را قابل تأمل و به نظرم ارزشمند کرده بود. ضمن اینکه با شادمانی تماشا میکردم چطور روایتهای مهمانان این برنامه، خرافات منبری را در ایران از پایه ویران میکند.
مثال بزنم. در روایت اکثر مهمانها، تجربه نزدیک به مرگ، فوقالعاده، خالی از ترس و حتی زیبا توصیف میشد؛ چیزی که اتفاقا خلاف آن تبلیغ میشود؛ فشار قبر و نکیر و منکر و مزخرفاتی از این قبیل! آنها بابت مسائلی حسرت میخورند که در زندگی روزمره گمان نمیکردهاند قابل افسوس و به تعبیر مذهبیها، معصیتبار باشد.
مثلا فرد حسرت میخورد چرا قضاوتی نادرست درباره همکارش داشته، درحالیکه تبلیغات ایدئولوژیک به ما میگوید بروید و مجلس روزهخواران را به هم بریزید! مهمانان برنامه با اندوه از لحظاتی یاد میکردند که در حق دیگران بدرفتاری کرده بودند، درحالیکه ایدئولوژی رایج در این سالها خشونت علیه مخالفانش را گاهی نه تنها گناه نمیداند بلکه تبلیغ هم میکند! خب همه اینها یعنی یک برنامه داشت فوقالعاده عمل میکرد و پایههای نادرست ایدئولوژی رایج را دچار چالشهای بنیادین.
اما قصه از کجا خراب شد آقای موزون؟ از جایی که خداوندمان را سیاسی کردید! مهمانهایی در برنامه حضور پیدا کردند که تجربه همراهیشان با راهنماها (که اتفاقا یکی از شاخصههای مشترک تجربهکنندگان در تمام جهان است)، از رجال سیاسی ایرانی بودند! چرا؟
عباس موزون در یکی از گفتوگوهایش عنوان کرده بود شصت هفتاد شاخصه برای راستیآزمایی مهمانان دارد. فرض بگیریم که مهمان یا مهمانان مربوطه که در رؤیای خود افرادی سیاسی را به عنوان راهنمای نورانی دیده بودند، حتی درست گفتهاند.
فرض محال که محال نیست. اما واقعیت این است سیاستهای رایج چنان در این سالها بد عمل کرده و چنان مردم را به سمت بیاعتمادی کشانده که کاش پای چنین مهمانانی را به برنامه بازنمیکردید آقای موزون.
ضمن اینکه این روزها در بعضی توئیتها و پستها میخوانم که این برنامه پرمخاطب در واقع دستآویز سیاستمداران شده و بهتدریج میخواهد ایدئولوژی خواست خود را از دهان آنها تبلیغ کند. بنده، نه شما را میشناسم و نه چنین گفتههایی را تأیید یا تکذیب میکنم؛ فقط خدمت شما برنامهسازی که داشتید مسیری زیبا را طی میکردید عرض کنم که من به این عده حق میدهم.
درست است که تهمت و افتراء علیه هر کسی، بدون سند و مدرک و دلیل، کاری زشت و غیراخلاقی است. اما مسیر برنامه شما متأسفانه با دعوت از چنین مهمانهایی به بیراهه رفت و همان موج بیاعتمادی را در زحمات دیرین شما هم پراکند. مخاطبان پیر و جوان پای برنامه شما مینشستند و گاهی تکههایی از آن را برای هم بازمیگفتند. حالا چه اتفاقی افتاده؟ گزکی به دست مخالفان خود دادید که فحوای کل برنامهها و روایتها را از ریشه زدند. بعضی از آنها ناآگاهانه چنین میکنند، بعضی آگاهانه. اما خدا بیامرزد استادم را که گفت مسیر زندگیام را از حشر و نشر با رجل سیاسی جدا کنم.
چرا؟ چون مثالهای فراوان آورده بود از آدمهایی با نیات و مقاصد نیک که بازیچه دست شدند و تا پایان عمر، پای حکم سیاستمداران، بازی خوردند. در کشوری که مذهبیها و غیرمذهبیهایش با انواع تندوری، هموطنان را از انسانیت و معنویت دور کردهاند، کاش این برنامه به این سمت نمیرفت. چراکه حالا کاری کرده که مخاطبان، در کل محتوای پیشین هم شک کنند.
استادم تا پایان عمر، به هیچکدام از رجل سیاسی این کشور، باج نداد و زیر بیرق هیچکدام نرفت. فشارهای فراوانی را هم تحمل کرد. اما شریف ماند و شریف رفت. مردی که قبل از برنامه شما و پیش از انتشار بسیاری از این کتابها در ایران، میگفت: «اگر مردم میدونستن مرگ چقدر زیباست، برای مردن صف میکشیدن!» صفحات زیادی در اینستاگرامم درباره خاطرات عجیب و باورنکردنیمان درباره او نوشتهام. جالب اینجاست یک بار درباره «مرگ» از او پرسیدم. آن روز، قدم به قدم درباره آنچه بعد از مرگ برای هر انسانی اتفاق میافتد، برایمان گفت. بنویسم؟
2 Comments
رها
درود کتابهای مایکل نیوتن و برایان ال وایس و سیلویا براون درباره زندگی های گذشته و تناسخ و زندگی بین زندگی نوشته شده و ترجمه هم شدن حالا چقدر سانسور شدن خدا دادند
مسعود
به نظر میاد به زور خواستین یه چیزی در مورد این برنامه بنویسین