مختص جامعه سینما:سید روح الله موسوی /« شادروان» روایت گروتسک و دردآوری است که میخواهد مخاطب را با رنج اشنا کند.میخواهد مشکلات مردمی که گَرد مرگ و نیستی بر آن پاشیده شده را با زبانی ساده وغیر جدی نمایان کند و این یعنی فیلمساز تنها مونولوگی بلند درباره ی مصایب را به یک کمدی تبدیل کرده است.
در یک خانوادهی فقیر و حاشیهنشین، پس از مرگ پدر خانواده ؛فرزندانش برای اینکه بتوانند جنازهی پدر را از سردخانه بیرون بیاورند، نیاز به پول دارند؛ حال حساب بانکی پدر مردهشان از سمت بانک مسدود شده اشت .
در این میان بروکراسیهایی که در زندگی آزاردهنده هستندظهور می کند .از سویی خیل اقوام برای خاکسپاری «مراسم بیمرده» به خانه آنها سرازیر شدهاند. پولی در بساط برای پذیرایی مهمانان نیست و اسفناک تر،که میفهمند در شناسنامه پدرشان نام فرزند دیگری هم ثبت شده است.
پاشنه آشیل روایت این است که فیلمساز خرده پیرنگ های اضافی و بدون پشتوانه همراه پلات اصلی داستان می کند ،تماشاگر مدام باید با خودش هدف ابتدایی فیلم را مرور کند . خاکسپاری پدر محو میشود و داستان عاشقانه ای روی کار میآید و مسئلهی شناسنامه پیش کشیده میشود .
شخصیت های شادروان در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات ناشی از فقر هستند که این میزان تلطیف فضا و به تعبیری حتی سبُک و سطحی گرفتن دغدغههای روزمرهشان گاه ارتباط مخاطب را قطع می کند و فضایی سورئال به خود می گیرد.
فیلم هیچ موضع و آنالیزی درباره این شرایط تراژیک ندارد و به «نمایش موقعیت» بسنده کرد است .مخاطب خود را سرگرم میکند اما در سطح «نمایش» باقی میماند. لیکن مخاطب گاه نه تنها موقع دیدن فیلم دردش نمیآید بلکه به فقر و آدم های غرق شده در آن میخندد.
با این حال فیلم روایتگر زندگی آدمهای حاشیه نشینی است که زیر بار داده های حسی متعدد و متنوغ غرق شده اند،آدمهایی که فیلمساز آنها را قهرمان زندگی خودشان توصیف میکند که تلاش میکنند از پس مشکلاتشان بربیایند خانوادهای که تلاش دارند در وسع خود مدیرت بحران کنند و به جای افسردگی ، انفعال و خالی کردن میدان درد وخشم را به منزله یک راهکار شخصی بپذیرند.
شادوران سوژه ای در بطن داستانی تلخ است. فقری که فیلمساز آن را شیرین روایت می کند.یک کمدی با قصه جدی در موقعیت هایی که دردناک و عذابآور است. برای نمونه تلخی فیلم در این دیالوگ «ببین این چقدر بدبخت شده که دارد پدرش را میدزدد!» مشهود است .
روایت«شادروان»بر تحکیم و حفظ ساختار«خانواده»تاکید بسزایی دارد . فراتر از کاراکترها و آدم های قصه ، قهرمان اصلی «خانواده» است.خانوادهای که شاید هر کدام از اعضایش برخی رذیلتهای اخلاقی را هم داشته باشند اما در باطن انسانیتی مستتر دارند.خانواده ای که اگر دیر به خود بیایند قوتی برای خوراک ندارند اما انقدر «زندگی» را به بازی گرفته اند که این شرایط دهشتناک قابل گذران باشد .
این خانواده مستحق تحقیر نیست.جهان بر آب نهاده است و زندگی در آب .آنها گرفتار سیکل حاجت و اطاعتند.«مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی/چنان که پرورشم می دهند می رویم»