مختص جامعه سینما:شاهپور شهبازی با سلسله تحلیل هایی با محوریت«تاریک اندیشان ایدئولوژیک سینما» به جامعه شناسی سینمای ایران می پردازد.شاهپور شهبازی کارگردان ، نویسنده و از تئوری پردازان سینما است. وی در تحلیلی با محوریت جامعه شناسی سینمامعتقد است :مخملباف بازمانده ی فکری دوران های تاریخی گذشته است.این مبحث سلسله ای ادامه دارد:
اگر چه فیلم «دو چشم بی سو» را به عنوان«مانیفست سینمایی» گفتمان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی تعریف کردیم اما این فیلم به لحاظ مولفه های اجتماعی آن، آغاز یک پس روی دسته جمعی مشترک محسوب می شود. پس روی ذهنیت مشترک جامعه ی ایران در چنبره ی خودساخته ی پیچیده ی ایدئولوژی.
این پس روی عینی و جمعی با سروری ایدئولوژیک «کاست آخوندها» آغاز و قوام یافت و توانست بر اساس تارهای نامرئی متافیزیک،«جنگ» را به «جهاد» و علت دستگیری و اعدام «دگراندیشان» را در دهه ی اول انقلاب، به تلاش آنها برای همدستی با عراق، سرمایه داران و دشمنان انقلاب گره بزند.
این آغاز یک پس روی اجتماعی و سینمایی بود که راه را برای تخلیه ی خشم سایر تاریک اندیشان سادیست ایدئولوژیک هموار کرد. پرده ی سینما قلمرو تاخت و تاز مضحک ایدئولوژی مسلط شد.
این محور دیگر جامعه شناسی سینما را در این نوشتار مطالعه کنید:
تاریک اندیشان ایدئولوژیک سینماو انحصاری کردن قدرت سیاسی
فیلم «دو چشم بی سو» با نشان دادن «مارکسیست ها» به عنوان «دیگری جامعه»، بدون اینکه تخته های شکنجه ی قرون وسطی انگیزاسیون را علنی و آشکار بر پا کند، آنها را محاکمه و محکوم به مسلخ می کند. این فیلم یک اعلامیه ایدئولوژیک اسلامی تمام عیار است.
معلم کمونیست فیلم «دو چشم بی سو»، کم حوصله، عصبی، پرخاشگر، بی سواد، متقلب، عرق خور، احمق، سطحی، ترسو، همدست بقال محتکر روستا و عملا پایگاه دشمن خارجی عراق در داخل است.معلم در پستو و انزوای پوسیده ی افکار غیرواقعی اش زندانی است و در حالی به گلدان خشکیده اش درون خانه آب می دهد که در فضای بیرون، عطر گل محمدی پیچیده است.
معلم کمونیست مخفیانه عرق می نوشد و در پاسخ نامه ی معلم حزب اللهی که از خاطراتش در جنگ گفته است، به جای استدلال و پاسخ گویی به سراغ کتابی می رود که در آن شیشه ی عرق را مانند اسلحه جاسازی کرده است.
عرق خوری معلم کمونیست، نه تنها به عنوان بی منطق بودن معلم، بلکه به عنوان یک هرزگی اخلاقی نشان داده می شود. از منظر مخملباف ایدئولوژیک بزرگترین بی اخلاقی «کمونیست ها» این است که «مخفیانه» عرق می نوشند، در حالی که بی اخلاقی بزرگ در جامعه آن است که «انسان ها» و «کمونیست ها» مجبور باشند در آن «عرق» را مخفیانه بنوشند.
این درک منحط و افق تنگ از «حقیقت آزادی»، تنها نشانه ی فلج شدگی فکری، ذهنیت بیمار و عقب مانده ی فیلمساز از«آزادی حقیقت» است که در فیلم های بعد مخملباف، مثلا در مورد حجاب، تکرار می شود. به طور مثال در فیلم «عروسی خوبان» (۱۳۶۷)، هنگامی که عکاس و دوست قهرمان فیلم (حاجی) از خانم «بی حجابی» در عکاسی، عکس می گیرد، حاجی با غیظ و عصبانیت برای تقبیح عمل دوستش، او را با واژه ی«قرمساق شدن»، تحقیر می کند.
جامعه شناسی سینما:«فلسفه»و«نشانه ها»ستون های اصلی«گفتمان دفاع مقدس»
موضوع فقط در حد تعریف حدود و ثغور «آزادی» نیست بلکه ریشه ی این نگاه عقب مانده به انسان، در درک سنتی «کاست اخوندها» و نمایندگان ایدئولوژیک آنها نسبت به فقر و طبقات زحمتکش است، که در اصطلاح زمختِ «دست های پینه بسته» تجلی می یافت بدون اینکه قادر باشند راز پینه بستگی دست ها را روایت کنند.
به همین دلیل در فیلم های اولیه مخملباف فقر به شکل عریان و بیرونی آن به نمایش در می اید و فیلم هایش مملو از کلوز اپ چهره های فقیر لاغر روستایی با قیافه های سوء تغذیه شده، دندان های نامرتب شکسته و افتاده، لپ های تو رفته ی چروکیده، ته ریش های زمخت رها شده، و لانگ شات حیاط ها و خانه های از ریخت افتاده و تو سری خورده و منظره ی دلخراش فقرِ حلبی آبادها و کپرنشین ها است.
تغییرات و زیگزاگ های روحی و فکری مخملباف به اندازه ای زیاد است که احیانا خودش نیز در نگاه به پشت سر، متحیر خواهد شد اما واقعیت این است که مخملباف بازمانده ی فکری دوران های تاریخی گذشته است که با هر پهلو به پهلو شدن، خواب تازه ای از دوران سپری شده می بیند و به همین دلیل خواب های قبلی اش را به عنوان واقعیت و حقیقت پیشین، منسوخ شده اعلام می کند.
غافل از اینکه آنچه را به عنوان واقعیت و حقیقت پیشین منسوخ شده اعلام می کند، پیش از این نیز فقط خواب بوده که مخملباف پهلو به پهلو شدنش را نفهمیده است.