برای جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/ تبعیض در جامعهشناسی، موقعیتی است که افراد در برابر نقشها و موقعیتهای برابر از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار میشوند و برخی بدونِ برتری داشتن، ارحج داده میشوند و ویژگیها و معیارهای انتسابی مبنای توزیع قدرت یا ثروت قرار گیرد. در فیلم «اینجا باید بهشت باشد» «الیا سلیمان» با سفر به پاریس و نیویورک در می یابد که فرصت تحرک اجتماعی یکسان برای افراد وجود ندارد و افراد در بدست آوردن مواهب شرایط نابرابری دارند.
It Must Be Heaven
او به عنوان ناظر و دانای کل ،عواملی که به رشد تبعیض در جامعه کمک میکند؛ را رصد می کند و آن جداییگزینی مکانی افراد جامعهاست. تبعیض های نژادی، جنسی، مذهبی و سنی تبعیض هایی است که او در این سفرعمیق مشاهده می کند.
سلیمان یک شهروند فلسطینی است که با رویای یافتن بهشت از سرزمینمادری اش خارج میشود و در سفرش از اروپا تا امریکا شباهتهایی عجیب و غیرمنتظره با مقصدش مییابد.فیلمساز در«اینجا باید بهشت باشد» نه در قامت یک فلسطینی،بلکه یک بیگانه و خارجی از مناقشه عربی-اسرائیلی فراتر می رود و تلاش می کند نشان دهد که مرزهای مناقشه و درگیری درهمه جای دنیا گسترده است و خشونت جزئی آشنا و جداییناپذیر از اساس هر جایی است .
«آنتونی گیدنـز» در تعریف از تبعیض بر این باور است که میان تعصب و تبعیض تمایز برقرار است . تعصب، عقاید یا نگرشهای اعضای یک گروه درباره گروه دیگر است، در صورتی که تبعیض به رفتار واقعی، نسبت به آنها اشاره دارد. الیا سلیمان در خیابانهای پاریس مطلقا نشانی از خودرو و انسان نمی دهد .
او برای نشان دادن ذات پاریس سراغ طبقه پایین ، مظلوم ، بیخانمان و فقیر می رود و عربهایی که تحت تعقیب پلیس هستند ، تا از تبعیض و تعصب فکت آورد. فیلمساز میخواهد حقیقت را آشکار کند نه اینکه واقعگرا باشد .اومی خواهد پرسشی درباره ذات امور درذهن مخاطب برجسته کند .
او در می یابد که تنش و نارضایتی را درهمه جا میتوان دید و این مسئله اجتماعی ، جهانشمول، فرامکان و لامکان است. سلیمان نخستین تصویری که از پاریس میبیند، یک تصویر کارتپستالی از شهر است که به صورت ناگهانی به نمایش روزمره گی رفتگرها ختم می شود. او دوربینش ، رو به انبوه جوامع دور از وطن است که با فشار اروپا و آمریکا سرکوب شدهاند تا واقعیتی عمیق را به تصویر بکشد .
فیلم «اینجا باید بهشت باشد»روایتی از طبقه اجتماعی، شکاف اقتصادی، مهاجرت، نارضایتی و خشونت است .اینجا باید بهشت باشد مستقیما درباره تبعیض است ،درباره افتادن از اصل به واسطه رنگ پوست و نژاد است . فیلمساز با شناختی که از این شهرها به صورتی تجربی و راستین دارد به راحتی مسائلی را درفیلم آشکار مبکند که ناشی از شناخت لوکیشن واقعی و تجربه زیسته است.
او منشأ هرگونه تبعیض و تعصب را در جامعه پیش رویش نابرابری وتضاد می داند که به صورت بالقوه زمینهی تنش و منازعات اجتماعی را فراهم کرده است . تعصب و گرایش غیرمنطقی و غیر قابل انعطافی که فیلمساز درهمان سکانس نخستین ، تعصب کشیش دینی و همراهانش را متذکر می شود . او در اینجا از تعصب در دین و آیین سخن می راند .
فیلمساز چونان یک محقق اجتماعی ، ساماندهی و رسیدگی به فقیر در خیابان را نظاره می کند و نمونه ای مناسب ، برای دگر زیستی و رفاه اجتماعی و رفتار نابرابر مردم بر اساس مکان و موقعیت رو می کند . ممانعت ها و ظلم هایی که در فرصتهایی نابرابر به مردم یک کشور اعطا میشود.تا مخاطب دریابد که : به واقع هر جایی می تواند بهشت باشد اما اینگونه نیست.