ما وقتی حاضر نباشیم، افکار خود را تغییر دهیم، داریم فکر پرستی می کنیم. علامت و اماره ی این فکر پرستی این است که حاضر نیستیم، فکر خود را به مواجه با واقعیت ها یا افکار دیگری ببریم. علامت کسانی که نسبت به افکار خود شیفتگی ندارند این است که از مواجه با هیچ واقعیتی هراس ندارند و با هر واقعیتی مواجه شوند آن را می پذیرند. همیشه می خواهند فکرشان را سایه وار به دنبال واقعیت ها بدوانند، نه این که واقعیت ها را به زور جبر به دنبال خود بکشانند. در برابر افکار دیگر هم همین طوراند. من اگر گفتم هر فکری مخالف فکر من است، بیاید. اگر برهانی که آن مدعا را تقویت می کند اقوای از برهانی باشد که مدعای مرا تایید می کند، من بلافاصله آن مدعا را می پذیرم. اما اگر دیدم که آن برهان اقوا از برهانی که مدعای مرا تایید می کند نیست و اضعف است، در این صورت بر فکر خودم می مانم تا وقتی که برهانی اقوا بر مدعیات مخالف مدعای خود من اقامه نشده باشد. این است که قرآن دائما می گوید: ” قُل هاتوُا بُرهانَکُم اِن کُنتُم صادقین ” یا ” قُل هاتُوا بُرهانَکم ” برهانتان را بیاورید. این بدین معناست که آنچه فیصله بخش است، برهان است.
برگرفته از کانال استادمصطفی ملکیان/معنویت در نهج البلاغه