جامعه سینما:مهدی افروزمنش در صفحه شخصی خود درباره فیلم «دختر گمشده» نوشت: فیلم تمام نشده بود که با خودم گفتم این باید رمان میبود و خوشبختانه اقتباسی از رمان فرانته بود. “دختر گم شده” بدون شک یکی از جسورانهترین روایتها از مادرانگی است. در واقع نور تاباندن به روی تاریک مادری است.
نقطه ای از دشوارترین مواجهات انسانی یک زن که همواره زیر انبوهی از نقشهای اسطورهای پنهان مانده است. مادرِ فداکار، مادرِ دلسوز، مادر ایثارگر، مادرِ از خودگذشته، مادرِ مهربان، مادرِ صبور، غمخوار، منتظر، زحمتکش و ……
بدون تردید ادبیات در ساخت این جعل تاریخی نقش مهمی داشته است. فقط هم مختص به ایران نبوده است، در همه جای تاریخ و همه جای دنیا ردپایاش دیده میشود، از “مادرِ” گورکی گرفته تا ” خانم فانتینِ” هوگو. از مادر راسکلنیکوف تا نقش مادر در اشعار فردوسی. آنها همیشه در قالبی لایزال از عشق و محبت و از خودگذشتگی جا گرفتهاند.
انسانیت و زنانگیشان همواره زیر سیطره مادرانگیشان فراموش شده است. حتی تا آنجا که نویسندگان زن هم غالبا در بازنمایی، به این نقش تن دادهاند.. روی نویسندههای زن تاکید میکنم، چون اگر ما مردان،فقط از دور ناظر آتش مدام و فرسایش دائمی مادرانگی هستیم، آنها در مرکزش قرار دارند. ما آنچه باید باشد را میبینیم و آنها خودِ واقعیت در حال وقوعاند.
با اینحال نمونههای زیادی هست که زنها هم مادران را در اشکال اسطورهای پذیرفته و تصویر کرده اند. از نویسندگان رمانهای عامهپسند گرفته تا رمانهای جدی، از گلیترقی تا نسرین ثامنی. البته در این بین استثناهایی هم بود، مثل مادرِ زویا پیرزاد در “چراغها را من خاموش میکنم”.
پیرزاد هم سوی تاریکی مادرانگی را روایت میکند، همین کاری که النا فرانته در رمانش کرده و به تاسی از او مگیجلینهال در فیلمش. اینها تصویر تازه و حیرتانگیزی از مادرانگی نشانمان دادهاند. تصویری کاملا مغایر با آنچه مثلا در کلیله و دمنه، بعضی از قصههای شهرزاد، حکایات سعدی و حتی مادرِحسنک وزیر میبینیم. از مادرِ جای خالی سلوچ و بعضِ کارهای امیرحسن چهلتن هم بگذریم که “چون بزرگان کردند از ما چه میپرسی”.
دختر ختر گمشده” از این نظر فیلم بسیار مهمی است و به طریق اولی رمان فرانته. فیلم را از دست ندهید که به نظرم تلاشی کمنظیری است برای تقدسزدایی از مادرانگی و تاباندن نور به سویه مغفول ماندهای از مردسالاری پذیرفته شده.
در لحظه لحظه فیلم و یحتمل صفحه به صفحه رمان صدای خرد شدن استخوان یک مادر را میشنویم، فشاری که بر وجودش تحمیل میکنند را میبینیم و جنگی که بین زنانگی و مادرانگی در جریان است.