برای جامعه سینما :شاهپور شهبازی/گفتمان چیست؟ ایدئولوژی چگونه عمل می کند؟ رفع تناقض «امر خاص» و «امر عام» در هنر یعنی چه؟ و چگونه میسر است؟
متاسفانه در بسیاری از اوقات، نه فقط در حوزه ی سینما بلکه در سایر حوزه ها، درک درستی از مفهوم نظری و کاربردی گفتمان وجود ندارد به گونه ایی که تنها فاعل قدرت را منشاء هژمونی فعالیت گفتمانی می انگارند، این تعریف، گفتمان را در حد ساده و مسخره ای تقلیل می دهد. انگار فرد یا افرادی در راس نشسته اند و با صدور فرامین گفتمان ایجاد می کنند.
مثلا در صدا و سیما فرد یا افرادی نشسته اند و به سازندگان سریال پایتخت به دلیل عدم کارکرد دراماتیک سارا و نیکا در داستان، دستور می دهند آنها را حذف کنند و یا شخصیت ارسطو به دستور و سلیقه ی رئیس صدا و سیما عاشق یک زن چینی می شود و یا شخصیت های پایتخت به سلیقه ی رئیس صدا و سیما یا نویسندگانش درگیر داعشی های آدم خوار می شوند و این درگیری هیچ نسیتی با گفتمان حضور نظامی های ایرانی در سوریه ندارد.
انگار فقط فاعل قدرت، جهت قدرت را تعیین و هدایت می کند در حالی که موضوع برعکس است. یعنی جهت قدرت، اراده ی فاعل قدرت را تعیین و هدایت می کند. به همین دلیل اگر شخصی حتی یک کلمه، مانند رقص، خارج از گفتمان قدرت از دهانش بیرون بیاید، روز بعد مجری صدا و سیما بابت آن باید رسما عذرخواهی کند. یعنی همه تا آنجا آزادند که خارج از گفتمان چیزی نگویند.
به همین دلیل در دعوای فروغی با عادل فردوسی پور، اگر فروغی هم بر مدار گفتمان نچرخد، عینا مانند فردوسی پور حذف می شود. چرا؟ برای اینکه نه فرد و افراد بلکه گفتمان، امر گفتنی، امر روایت شدنی و حتی صورت بندی استدلالی یک نظام را تعیین می کند.
طبیعی است که روابط انسان ها در نهایت توسط انسان ها ساخته می شوند همانگونه که مناسبات انسانی معلول مفروض وجود انسان است اما نقش و تاثیر مناسبات ورای اراده ی تک تک افراد سازنده آن است. به همین دلیل جهتِ گفتمان قدرت بتدریج دارای یک ابرمکانیسم متافیزیکی خارج از اراده ی انسان ها می شود که انسان های سازنده ی گفتمان را تبدیل به مصنوع آنها و ناچار به پیروی از انها می کند.
مثلا وقتی خبرنگار از فرزندی که پدرش را از دست داده است می پرسد، دوست داری ما موشک نداشتیم اما پدرت زنده بود؟ این پاسخ که فرزند، موشک را بر حضور پدر ترجیح می دهد و از گلوی او به عنوان حقیقتش بیرون می آید، فقط نوعی خیال پردازی گفتمانی است که خیالِ پرداخته بودن آن از چشم دور مانده است و او به عنوان یک سوژه، تنها جایگاه اجتماعی سوژه گی اش را، آنهم در گسست از خود انسانی و واقعی اش به بیان در می آورد. یعنی ناپدید شدن سوژه ی معنادار از کانال تسلط هژمونی گفتمان.
به زبان ساده تر یعنی انکه پاسخ می دهد فرزند نیست، ابژه ی گفتمان است. چند در صد از کسانی که فرزندانشان را در جنگ از دست دادند به صراحت اعلام کردند: «شهید و شهادت کیلویی چند؟ من بچه ام را از دست داده ام و حالم خراب است. بگذارید هواری بزنم» برعکس، به رغم اینکه تمام آنها از صمیم قلب سوگوار بوده اند تحت تاثیر «گفتمان شهادت»، غیبت فرزندشان را تبریک گفته اند و حتی بر آن بالیده اند.
به همین دلیل در حوزه ی سیاسی مناظره ی افرادی مانند زید ابادی و تاج زاده و یا تحلیل سیاسی تعدادی از کارشناسان سیاسی «بی بی سی» و «من و تو» و تئورسین های اصلاح طلبی مانند حجاریان و مهاجرانی در همین حد سطحی اتفاق می افتد که به عنوان قاعده، جهت تاریخ را معلول اراده ی رهبران آن تصور می کنند و آنچنان در این زمینه دچار اغراق می شوند که تصور می کنند، حسن نیت رهبران و اعتراف به اشتباه، چرخش قدرت را به مدار اصلی باز خواهد گرداند و همه چیز گل و بلبل می شود.
این مانند انست که تصور کنیم با دستور کشیشان که گالیله را مجبور کردند که اعتراف کند، زمین به دور خوشید نمی چرخد، زمین نیز از چرخش به دور خورشید باز ایستاد.اتفاقا آن کسانی که قدرت را در دست دارند، به همین دلیل است که توصیه ی این افراد را جدی نمی گیرند و کماکان تواب سازی و اعترافات تلویزیونی از مخالفان به راه است.
مشکل این نیست که آنها نمی دانند با شکنجه، حقیقت آشکار نمی شود. مشکل این نیست که آنها اینقدر احمق هستند که نمی فهمند به این شکل بدوی فقط حقیقت بزرگتری را پنهان و سرکوب می کنند.
مشکل این است که به قول پی یر ماشری « ایدئولوژی یعنی راه حل کاذب برای یک معضل واقعی.»مشکل این است که آنها می دانند، اعدام و شکنجه راه حل کاذبِ فقدانِ آزادی است. همچنانکه تواب سازی راه حل کاذب تثبیت نظم سیاسی است.مشکل این است که آنها این را به خوبی می دانند و به همین دلیل به آن عمل می کنند و این یعنی قدرت گفتمان سازی ایدئولوژی.