برای جامعه سینما :مصطفی مهر آیین/در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت جامعه شناسی مرکب از سه مولفه است:جامعه شناسی نوعی خرد و عقلانیت است، جامعه شناسی نوعی زبان و گفتمان است، جامعه شناسی نوعی سبک زیستن و شیوه ای از بودن است.
مجموعه دانش انباشت شده در علم جامعه شناسی یا مجموعه دانش نظری و معرفت شناختی متفکرانی همچون دورکیم، مارکس، زیمل، وبر، پارسونز و…..را می توان خرد یا عقل جامعه شناسی دانست که از انواع خرد دیگر همچون خرد روانشناسی، خرد اقتصاد، خرد فلسفی و…..متفاوت است.
اگرچه ممکن است عناصری از دانش های دیگر را نیز وام بگیرد.جامعه شناسی همچنین نوعی زبان یا گفتمان خاص است که به شیوه خاص خود صورتبندی و تدوین می شود. نوع کلمات به کار برده شده توسط جامعه شناسان و نوع گرامر آنها به هنگام توصیف و تشریح نظم جهان اجتماعی یا تشریح چگونگی تحول یافتن جامعه از تمامی علوم دیگر متمایز می باشد.بالاخره اینکه جامعه شناسی نوعی بودن و سبک زندگی کردن است.
نمی توان جامعه شناس بود و به مساله نظم یا مساله آزادی یا مساله عدالت بی تفاوت بود. نمی توان جامعه شناس بود و فقر موجود در جامعه را ندید. نمی توان جامعه شناس بود و نسبت به فرآیند ظالمانه دادگاه و قضاوت در جامعه بی اعتنا بود.نمی توان جامعه شناس بود و به ناتوانی بخشی از فرزندان این جامعه در تامین نیازهای اولیه شان بی اعتنا بود.نمی توان جامعه شناس بود و نسبت به حقوق زنان بی اعتنا بود.
بیشتر بخوانید:جامعه شناسی دیگری و«انسان ایدئولوژیک»
از میان این سه، طبعا، جامعه شناسی به مثابه نوعی بودن و سبک زندگی از جایگاهی فراتر از دو مولفه دیگر برخوردار است. جامعه شناسی به مثابه نوعی بودن از جایگاهی استعلایی نسبت به خرد و زبان جامعه شناسی برخوردار است.
تا بودن و سبک زندگی ما حساس به جامعه و مسائل اجتماعی نباشد ما به هیچ عنوان به سمت یادگیری خرد جامعه شناختی یا زبان خاص جامعه شناسی حرکت نخواهیم کرد. این بودن اجتماع بنیاد یا بودن حساس به اجتماع است که از ما یک جامعه شناس می سازد و به همراه خود ما را مجهز به خرد و زبان جامعه شناسی می کند.
در فضای علوم اجتماعی ایران ما با فقدان زیست جامعه شناختی روبرو هستیم. جامعه شناسان ما بر خلاف نامی که بر خود دارند نسبت به اجتماع خود حساس نیستند و از زندگی اجتماع بنیان برخوردار نمی باشند.
بیشتر بخوانید:روانشناسی غربی و جامعه شناسی خودمانی
سبک زندگی جامعه شناسان ما به شدت تقلیدی از زیست خانوادگی و کارمندی سنتی است. آنها یاد گرفته اند آهسته بیایند و آهسته بروند. نه به ظلم حساس اند، نه به فقر حساس اند، نه به کمبود آزادی حساس اند، نه به از خودبیگانگی هستند، نه به فساد حساس اند،نه به بی نظمی حساس اند،.ازاینروست، که جامعه شناس ما نیازی به اندیشیدن در چارچوب پارادایم فکری دورکیم، وبر، مارکس، و….نمی بیند و فقدان خرد و عقلانیت جامعه شناسی و زبان خاص جامعه شناسی را در زیست ظاهراً علمی خود احساس نمی کند.
تا به مثابه یک جامعه شناس زندگی نکنیم، علم جامعه شناسی در ایران ممکن نخواهد شد و ما قادر به زندگی به مثابه یک جامعه شناس نیستیم تا زمانی که زیست سیاسی را تجربه نکنیم و با حقیقت و لذت و خطرات زیست سیاسی روبرو نشویم.