جامعه سینما:شاهپور شهبازی /من با انتخاب موضوعِ متن، ماجراهای متن، درونمایه متن، شخصیتهای متن، زاویه نگاه متن از مخاطب سفارش نمیگیریم بلکه سفارش میدهم. چون اگر این «من» بازتولید نشود نیازهایم بدون پاسخ میماند، یا روش زیستنم زیر سئوال میرود. بنابراین من، محتاج دیده شدنم. شنیده شدنم. تکثیر شدنم. بازتولید شدنم. چون مدافع یک نوع روش زیست هستم که ناشی از هستی من است. بنیان من است. بنابراین خواهان ریشه دواندن این بنیانها هستم.
در هنر «منِ هنرمند» به قول گلدمن، خیلی از جاها در دیدگاه مخالفت آمیزش با اجتماع است که اجتماعی میشود. یعنی جاهایی که ضداجتماع حرکت میکند، هنرمند میشود. تمام جنبشهای هنری از سوررئالیستها و اکسپرسیونیستها تا جنبشهای هنری امروزی همهشان در تخالف با جامعهشان، اجتماعی شدهاند نه در توازی با جامعه. یعنی روی نیروهای بالفعل اجتماعی سرمایهگذاری نکردهاند، بلکه کاملاً برعکس، روی مخاطب بالقوه سرمایهگذاری میکنند. یعنی روی منِ اجتماعی مغلوب.
یعنی منِ بالفعل در مؤلف ممکن است در مخاطب عام هنوز بهعنوان منِ بالقوه باشد. خب وظیفهی تعدادی از هنرمندان هم فقط سرمایهگذاری بر روی مخاطب بالفعل وتخدیر و خوابِ آنها است، نه اینکه این وظیفه از بیرون به آنها تحمیل شده باشد، بلکه به این دلیل که خودشان بخش مهمی از این پروژهی بزرگ خوابزدگی هستند. منظورم هنر متعهد نیست اما تعهد هنرمند آن روی سکهی متن است. این دو با هم در یک بستهی دیالکتیکی تعریف میشوند. چون امر نوشتن، مستلزمِ التزام آزادی هنرمند است. التزام، نوعی تعهد است اما نه معطوف به هنر بلکه معطوف به هنرمند.
التزام هنرمند به آزادی، شرطِ خلق متن نیست، ذات آن است. منظورم از آزادی، آزادی به مفهوم مدنی آن نیست بلکه آزادی به مفهوم کانتی. یعنی ممکن است در یک جامعه، آزادی مدنی موجود باشد اما مؤلف از نظر درونی برده باشد وبرعکس.
آزادی مدنی میتواند شرطِ اصالتِ متن باشد اما نه ذات آن. اگرچه آزادی مدنی، فضای فشار از پشت، یعنی نیازهای اقتصادی، و فضای از روبرو، یعنی نگرانیهای حیاتی را برای جعلی شدن مؤلف و متن تقلیل میدهد یا از بین میبرد اما اصالت و ذات هنر، معطوف به آزادی درونی هنرمند است دقیقاً همین نسبت دیالکتیکی بین متن و ذهن خواننده موجود است. یعنی همانگونه که ذهن مخاطب، آینهی متن است و مثل یک آینه رمز و راز متن را آشکار میسازد. تعهد یا آزادی درونی هنرمند، آینهی تاریخ است یا میتواند باشد. در متن، ما با زیبایی سروکار داریم. زیبایی به مفهوم کانتی آن؛ یعنی نگاه عاری از غرض اما در تاریخ ما با قضاوت و داوری سروکار داریم. بنابراین متن فاقد غایتمندی نیست. داوری یعنی خرد عملی. یعنی اخلاق و غایتمندی هنر. یعنی حرکت در راستای خیر اخلاقی. اینکه خیر اخلاقی چیست و معیارهای آن چیست؟ فعلاً به بحث ما مربوط نمیشود.
مسئله این است که به بهانهی زیبایی متن نمیتوان تأثیر و کارکرد آنرا در پرانتز گذاشت و آنرا نادیده گرفت. غایتشناسی متن هنری نیز متعلقِ ذاتی متن است. زیرا ایدهی زیباییشناختی نیز علاوه بر خوشایند بودن درنهایت چیزی برای اندیشیدن فراهم میکند. در واقع زیبا با نگاه کانتی نماد خیر است و همانگونه که در کتاب «نقد قوهی حاکمه» تأکید میکند میان زیبایی وخیر و یک رابطهی تألیفی وجود دارد که به واسطهی آن، علاقه به زیبایی، ما را مستعد اخلاقی بودن و اخلاقیات میکند. برایند همهی اینها میشود موجودیتِ متنِ من
بخش کوتاهی از کتاب «ترمینولوژی تحلیلی فیلمنامه»